شاهکار وادی دهم در این است که برای تمامی انسانها نکته و درس دارد. میگوید ای انسان تو نمیتوانی و حق نداری بگویی هرگز درست نمیشود و دنیایت را محدود کنی و خود را در قفسی زندانی کنی و همچنین نمیتوانی بگویی من همیشه حالم خوب است و هرگز ضعیف نمیشوم و قوی میمانم چون انسان هرلحظه بخواهد میتواند تصمیم خود را عوض کند و تبدیل به انسانی با خصوصیات جدید شود.
وقتی میگوییم خداوند بخشنده است، بخشندگی خداوند به این معنا نیست که خداوند فقط گناهان ما را میبخشد بلکه بخشندگی خداوند به این معنا هم هست که به انسان حیات را بخشید، قدرت اختیار را بخشید، جسم را بخشید، تمام هستی را برای انسان سرمایه کرد وقتی خراب هم که کرد هستی را از او نگرفت چون میدانست انسان باید اشتباه بکند تا رشد کند تا صفت کسب کند.
حال چرا باید صفاتمان را تغییر دهیم؟ برای بودن، برای حیات، برای زندگی کردن، برای اینکه بتوانیم از زندگی لذت ببریم چون امکان ندارد انسان با صفاتی چون ناامیدی، بیصبری، بیمحبتی، حسادت، کینه، قضاوت و ... بتواند از زندگی لذت ببرد. راز زندگی کردن را باید در خود زندگی کردن پیدا کرد، خود زندگی کردن ما که شامل غم، شادی، مشکلات، خوشی، بیماری، سلامتی و ... است و ابزار تکامل ما است. وقتی میگوییم ابزار تکامل یعنی همانگونه که چاقو ابزار بریدن است و ما بدون چاقو نمیتوانیم ببریم، همانطور که لباسشویی ابزار شستن لباس است و ما اگر بهترین یخچال دنیا را بیاوریم نمیتواند برای ما لباس بشوید ما هم بدون مشکلات، بدون نیروهای منفی و کلاً بدون زندگی کردن نمیتوانیم صفت کسب کنیم و به تکامل برسیم.
اما تا چه موقع باید در حال کسب صفات الهی باشیم؟
تا زمانی که بهفرمان عقل برسیم تا زمانی که برسیم به آنجایی که ازآنجا انشعاب یافتهایم، درواقع ما با تغییر صفات خود رقم میزنیم که کی باید برویم.
یکزمانهایی هست که در زندگی، ما آدمها با خود خلوت میکنیم و به خودمان میگوییم من چه کسی هستم؟ و هر چه بیشتر این سؤال در ذهن تکرار میشود، بیشتر از قبل خودمان برای خودمان ناشناخته و مبهم به نظر میرسیم. در کلامالله شریف آمده که: خدا از روح خودش در انسان دمیده و بعد از آفریدن انسان به خودش احسنت گفته و تمام فرشتگان پس از آفرینش انسان به او سجده کردند. با این توصیفات از خودم میپرسم که آیا امکان دارد آفرینش انسانی که قدرت عقل و اختیار دارد بدون هدف و بیحکمت باشد؟ آیا خداوندی که تمامکارهایش از روی حکمت و هدفمند است؛ آیا انسان را بدون هدف آفریده؟
من بهعنوان قطرهای در برابر اقیانوس بیکران معرفت الهی، شاید درک کاملی از هدف خلقت خودم نداشته باشم ولی میدانم که خداوند مأموریتی برای من قرار داده که باید آن را به سرانجام برسانم اگر بهتر و بیشتر خودم را بشناسم، افکارم را احساساتم را، عقاید و خواستههایم را و بعد بر این باور برسم که مأموریت و رسالتی که خداوند برای من قرار داده، فقط منحصر به خود من است و مسیر اهدافم را مشخص کنم...دیگر روزها برایم تکراری و خستهکننده نیستند؛ هر کس به شیوه خودش دنیا را جای بهتری برای زندگی میداند و الآنکه این متن را مینویسم فقط میخواهم انسان باشم، باشد که قدرت مطلق در این راه من را یاری کند چون فعل خواستن در من در حال صرف شدن است. میخواهم آواز بخوانم، بچرخم، اشک بریزم، لبخند بزنم و با تمام وجودم زندگی کنم، قبل از اینکه نمایش من در هستی، بدون هیچ سکانس برتری به پایان برسد. وادی دهم به انسان شور و اشتیاق حرکت کردن را میدهد و در کنار این شور و اشتیاق، هشدار و آگاهی را هم گوشزد میکند. انسان اگر در پایینترین نقطه هم باشد میتواند تغییر کند، بهشرط آنکه بداند، پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. در تمام تاریکیها اگر عشق و امید به روشنایی باشد و اینکه هیچچیز ثابت نیست و همهچیز در جریان و حرکت است میتوان به فردایی بهتر و روشن امید داشت؛ فردایی که همواره به انسان میگوید همهچیز از خواست و اراده تو شروع میشود و به خودت ختم میشود. من اشرف مخلوقاتم و صاحب تفکر و اندیشه، پس همواره از هیچ تلاشی برای ارتقای روحم دست برنمیدارم و ایماندارم که با صبوری در مشکلات و سختیها میتوانم از آموزشها، تجارب و تفکراتم...هرروز به بهترین شکل ممکن استفاده کنم، چون صفت گذشته در انسان صادق نیست و جاری است.
امیدوارم که همۀ ما بتوانیم از آموزشهای کنگره بهعنوان یک وسیله برای کسب بهتر صفات ارزشی استفاده کنیم و آموزشها را در زندگیمان کاربردی کنیم.
نویسنده: کمک راهنمای لژیون هفتم همسفر سعیده
وبلاگنویس: همسفر ناهید
- تعداد بازدید از این مطلب :
812