English Version
English

سهامدار کم کردن رنج بشر باشیم

سهامدار کم کردن رنج بشر باشیم

هفتمین جلسه از دوره هفتادوچهارم کارگاه‌های آموزشی مجازی کنگره ۶۰؛ شعبه آکادمی با استادی کمک راهنما بهروز فلاحی، نگهبانی مسافر داوود و دبیری مسافر محمدرضا با دستور جلسه «برای استحکام پایههای علمی و مالی کنگره من چه کرده‌ام» دوشنبه 29 اردیبهشت ماه سال 99 ساعت 17 آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

قبل از هر چیزی از ایجنت محترم آکادمی تشکر میکنم، همچنین از نگهبان که این فرصت را در اختیار من گذاشتند. هفته گذشته هم هفته راهنما بود، من وظیفه خودم میدانم تبریک بگویم به بنیان کنگره، راهنماها و همچنین راهنمای خودم.

دستور جلسه این است؛ در استحکام پایه های مالی و علمی کنگره من چه کردم. من چهار سال و نیم است که در کنگره هستم و با این دستور جلسه برخورد داشتم ولی اینبار که احمد آقا برای استادی با من تماس گرفتند، در مورد این دستور جلسه با خودم فکر کردم و هی مرور کردم که من در مقابل جایی که به من زندگی داد و مرا احیا کرد، چه کردم؟

کنگره جسمم، جانم و کارم و همه زندگی مرا پوشش داد. در مقابل علم کنگره من تسلیم هستم و عاجزم. کاری نمی‌توانم بکنم مگر این که همه سعی و تلاشم را بکنم این علم را به بهترین شکل انتقال بدهم. نه تنها من تسلیم هستم دنیا تسلیم است یا تسلیم خواهد شد چون جنس این علم متفاوت است. فارغ از درمان اعتیاد که در کنگره به راحتی دارد انجام می‌شود به نوعی ما می‌آییم و در کنگره اعتیاد را مسخره میکنیم. درمان اعتیاد کاری ندارد، فارغ از آن که دنیا در درمان اعتیاد عاجز مانده و اعتیاد را لا علاج و غیر قابل درمان مینامد حتی به فکرش هم  نزدیک نشده که اعتیاد را درمان کند.

 فارغ از این ما داریم به سمت تاسیس دانشگاه در سطح بین المللی حرکت می‌کنیم که پشتوانه‌اش همین علم است که از همه دنیا بیایند و در این دانشگاه بین المللی آموزش بگیرند. هدفش کم کردن درد و رنج بشراست. این علم را دو بخش میکنم، صور آشکار و صور پنهان. این نظر من است که فکر میکنم صور آشکار هم از دل صور پنهان بیرون آمده است. صور آشکارش متد دی اس تی یا روش تدریجی است که نمی‌شود گفت فقط مخصوص مسافران است، در همه زمینه‌ها می‌شود از آن استفاده کرد. صور پنهانش آن جهان بینی است که در من آن نگاه و نگرش متفاوت را به وجود میآورد و قرار است دلم را به خدا نزدیک کند. فکر می‌کنم رسالت اصلی کنگره همین است، نزدیک کردن دل ها به خداوند. متد دی اس تی خیلی محترم و ارزشمند است. شربت او تی هم خیلی خوب اما کجا آن اتفاق خوب و قشنگ برای من می‌افتد؟ آنجایی که دل من به خدا نزدیک و درد و رنجش کم میشود. اقرار میکنم در مقابل این علم ناتوانم. نمی‌توانم برایش کاری بکنم؛ فقط شاید بتوانم به بهترین شکل انتقالش بدهم.

 

 نه تنها من ناتوانم دنیا هم ناتوان است. کاری که می‌توانم انجام دهم این است که سهام‌دار این علم و سهام‌دار کم شدن درد و رنج بشر شوم. چطور؟ با کمک کردن به پایه‌های مالی و علمی کنگره که این نگاه هم پسندیده و هم واقعی است و هم سعادت می آورد. خریدن سهام علمی که متفاوت و جنسش از نور است. سهامی که درد و رنج بشر را کم می‌کند. سهامی که از بین نمیرود و سود خوبی دارد و قابل حمل است. میگوییم پایان هر نقطه سر آغاز خط دیگری است، چه از این بهتر که سر آغازم را با این سهام شروع کنم. سهامی که سودش تضمینی است و میتوانی این سود را در مشارکت بچه‌های لژیون سردار ببینی؛ یا بچه‌هایی که با تمام توان کمک مالی می‌کنند. حالا بحث من صرفاً بچه‌های لژیون سردار نیست. حسن و آن راهنمای محترم نمایندگی شفای مشهد که چهار شنبه مشارکت کردند، چون با تمام توان آمده و خدمت مالی کرده بودند از سودشان تعریف می‌کردند. این برای خیلی‌ها غیر قابل باور بود که چرا این اتفاق‌ها برای آن‌ها می‌افتد چون آن‌ها سهام‌دار آن علم شده‌اند. چون آن‌هاسهام‌دار کم شدن درد ورنج بشر شدند. 

 یک پرانتز باز کنم اگر میگویم بچه‌های لژیون سردار چون عادت کرده‌ام وگرنه به شخصه نظرم این است که وجه تمایز چندانی بین بچه‌های لژیون سردار و بقیه بچه‌هایی که کمک می‌کنند نیست. بحث من روی تمام توانیست چون میبینی من بیست ملیارد سرمایه دارم و می‌آیم پنجاه، صد یا دویست میلیونش را میدهم به کنگره. این تمام توان من نیست. من نگهبان لژیون سردار نماینگی صالحی هستم، کسی سراغ دارم که با دو بچه، مستاجر و درآمد ماهی یک میلیون و هشتصد حقوق همه هم و غمش این است که سالی چهار یا پنج میلیون به کنگره کمک کند. او تمام توانش را می‌گذارد. کنگره هم با تمام توانش برای زنده شدن من تلاش کرد. ما قبل از گلریزان در ساختمان بیست که در ماه یک با جلسه هماهنگی لژیون سردار را داریم، بین نگهبان‌ها، دبیرها، اعضای لژیون سردار برای پویایی لژیون سردار که گلریزانمان را بهتر برگذار کنیم توی چند تا از جلساتمان هم آقای مجدیان هم تشریف داشتند. یه روز تعریف میکردند و من به فکر فرو رفتم. صحبت از هزینه‌های از قدیم کنگره شد.

 کنگره که شروع شد یک دفتر آقای مهندس بود، تا آقای مجدیان به این رسیدند که کمترین هزینه‌ای که ما این ماه کردیم، بیست میلیون تومان فقط برای قند خریدن بوده است. به فکر فرو رفتم حالا پنج سال هم از رهاییام میگذرد، انگار آدم یک تلنگر میخورد. قند، چای، صندلی، ساختمان، نور و نیروی انسانی راهنما و آن علم با جنس متفاوت بوده، آن هم چی با عشق یا محبت بوده است. یعنی کنگره تمام توانش را برای زنده شدن من گذاشته است. من قبلا هم زنده بودم ولی زندگی نمی‌کردم. حالا برای اینکه زنده بودنم را حفظ کنم چی کار باید بکنم؟ برای اینکه بتوانم توی رهاییم نفس بکشم و از رهاییم دفاع کنم، باید با تمام توانم باشم. کنگره با تمام توانش بوده، من هم باید تمام توانم را بگذارم. این جاست که میشود راحت بعضی از رهایی‌ها را دسته بندی کرد، یا دلیل مرگ بعضی از رهایی‌ها را فهمید. خیلی‌ها رها میشوند ولی از مزایای رهایی برخوردار نمی‌شوند. بعضی‌ها بعد از رهایی لپ‌هاشان گل میاندازد، زندگیشان هم گل میاندازد چرا که میبینی آن‌ها با تمام توان بودند و هستند. آن‌ها امثال حسن هستند که چهارشنبه اینجا صحبت کردند. این واقعاً جای قدردانی دارد. هر کس که توی کنگره رها شد، میتواند سالیانه یک درصدش را به کنگره کمک کند. 
 
 

رهایی من چقدر می ارزد؟ من الان فکر می‌کنم که رهایی مرا یک کفه ترازو بگذارند و در مقابل همه علم دنیا همه اطلاعات در مورد اعتیاد همه روانشناسان را بگذارند، علم کنگره را از آن در بیاورند، هنوز کفه رهایی من سنگین‌تر است.

 پنج سال پیش زمانی که پشت درب آکادمی آمدم، وضعم خوب بود. تمکن مالی داشتم الان هم که اینجا هستم خدا را شکر وضعم خوب است. اما پنج سال از آن زمان میگذرد. توی این پنج سال قرار بود چرخ روزگار برایم چطور بگذرد؟ یک امضای ناخواسته در نشئگی یا خماری، یک چک ناخواسته توی نشئگی یا خماری قرار بود وضع مرا چگونه رقم بزند. من نوعی آمدم پشت درب کنگره که طلاق، بی پولی و بیکاری بود. زندگیم داشت به هم می‌ریخت این زندگی که الان جمع و جور شده الان چقد می‌ارزد؟ کی میتواند روی آن قیمت بگذارد که من میگویم. یک درصد آبروی برگشته چقدر می‌ارزد؟ اعتبار برگشته چقدر می‌ارزد؟ آن دل که به خدا نزدیک شده، آن درد و رنج که کم شده چقدر می‌ارزد؟ قوی‌ترین نیروی بازدارنده توی ماده و مادیاته هر که بامش بیش برفش بیشتر. شاید این نیروی بازدارنده نمی‌گذارد و من امیدوارم این اتفاق امسال بیفتد. قطعاً یک بچه کنگره‌ای این کار را انجام می‌دهد و امسال هم انجام میدهد. آن نگاه یک درصدی قشنگ نیست من الان میخواهم فرزندم را ببرم کمپ. بیست و یک روز یک دوره قل و رنجیر ناسزا، دو میلیون تا هفت میلیون میگیرند. صاحب کمپ نمیگوید تو چقدر درآمد داری یک درصد از درآمدت را بده تا من بچهات را ترک بدهم.

 وقتی تخت ترک شبی سه تا پنج میلیون است، رئیس بخش به من نمی‌گوید تو چقدر درآمد داری. مشاوره ساعتی پانصد هزار تا هفتصد هزار تومان بماند توی کنگره خیلی چیزها تغییر میکند. کنگره بی ارزش و بی قیمت تحویل میگیرد و با ارزش و بی قیمت تحویل می‌دهد. من نوعی که آمدم پشت در کنگره به هم ریختگی، دروغ، بیکاری، چک برگشتی و طلاق دنبالم  بوده است. اگر این پروسه را به خوبی طی کنم و برسم آنجا این طرف با ارزش و بی قیمت میشوم. نمی‌شود روی زندگی جمع و جور شده و آن نگاه پاک قیمت گذاشت. روی آن معصومیتی که به چشم بر میگردد نمی‌شود قیمت گذاشت. روی آن صداقت و محبت نمی‌شود قیمت گذاشت. یعنی معیار انسانیت توی کنگره تغییر میکند. فقط و فقط به واسطه همان دلی که به خدا نزدیک میشود.

 وظیفه اصلی من راهنما هم همین است؛ نزدیک کردن دل به خداوند. وظیفه من گرفتن مواد از رهجو نیست. مواد را کنگره و پروتکل دی اس تی می‌گیرد. شربت او تی هم در وزارت کشور تثبیت شده است. من فقط می‌آیم توی دفتر چه رهجو برنامه میدهم. آیا این وظیفه من است؟ من فکر میکنم رسالت اصلی کنگره نزدیک کردن دل‌ها به خداوند است و من به عنوان یک راهنما موظف شدم این علم را انتقال بدهم. خدمت زمان رهای و رهایی در گرو خدمت است. رهایی با رهایی متفاوت است. رهایی مزایا دارد. سرت کلا رفته اگر فقط موادت را کنار بگذاری و از کنگره بروی. من خیلی خدمت کردم. از سفر اول خدمت کردم و همه جایگاه‌های خدمتی را به جز مرزبانی تجربه کردم. اما کجا بسیار عالی شد؟ کجا فصل زندگیم  فرق کرد و رهایی‌ام میوه داد؟ آنجا که آمدم با تمام توانم خدمت مالی کردم. امسال رمضان به خاطر کرونا مراسم افطاری نداریم اما کمک ما به زمین می‌تواند باعث شرکت ما در این سهام پر سود شود.

 
 

عکس: مرزبان وبلاگ مسافر مهدی

پیاده سازی و تنظیم: مسافر مرتضی لژیون پنجم 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .