امروزه هرکدام از مواد خوراکی روئیدنی که در دسترس ما است انواع مختلفی دارد که درگذشتههای بسیار دور اینچنین نبوده، انسان امروزی با علم و فناوری که به دست آورده توانسته از مواد خوراکی که بهطور طبیعی رویش میکرده، نمونههای گوناگونی پرورش دهد. این خوراکیها در شکل ابتدایی و اولیه خود که با عنوان میوههای وحشی نامبرده میشوند کاربردهای زیادی مثل امروز نداشتهاند، مثلاً آلوی جنگلی یک میوه وحشی است، بهقدری ترش است که یا باید با آن ترشی درست کرد یا لواشک که برای خوردن خیلی مناسب نیست که انسان با تغییراتی که روی آن ایجاد کرده این میوه را اهلی کرده و تبدیلشده به آلویی که محصول باغ است و خوردن آن بسیار لذتبخش است.
محصولاتی که بهطور وحشی و جنگلی رویش میکنند در تعداد بسیار محدود هستند، سایز کوچکی دارند و طعمی که خیلی قابلخوردن نیست یعنی موارد استفاده آنها محدود است. علت اینکه گیاهان جنگلی به این صورت هستند این است که این گیاهان کاملاً وحشی و بدوی رشد میکنند. این گیاهان در شرایط جنگل برای بقای خود باید بجنگند، دائماً با گیاهان اطراف خود در حال جنگ باشند برای اینکه بتوانند نور بیشتری از خورشید جذب کنند، چون در جنگل به علت ازدحام پوشش گیاهی فرصت جذب نور خورشید کم میشود و هر گیاهی که توانایی بیشتری داشته باشد نور بیشتری جذب میکند. گیاهی که بیشتر رشد کند چترش روی گیاه کناری میافتد و مانع رسیدن نور به آن میشود بنابراین گیاهان برای دریافت نور خورشید دائماً باهم در جدال هستند. برای انسان هم دقیقاً این مطالب صادق است. به این صورت که ما باغبان، جنگل و باغ راداریم و در اینجا انسانی راداریم که راهنما و مربی دارد. انسانی که خوی وحشیگری دارد دائماً در حال جنگیدن است، با خودش با اطرافیانش با افکار و خانوادهاش میجنگد، برای اینکه بودنش را تثبیت کرده و حفظ کند و در مقابل یک انسانی هست که، دقیقاً مانند درختی که در باغ کاشته شده مشکلی با درختان اطراف خود ندارد بنابراین تمام تمرکزش میرود روی اینکه رشد کرده و تولید کند.
تفاوت این میشود که یک درخت آلوی جنگلی صد میوه میدهد که همه ترش و کوچک است ولی یک درخت آلوی اهلی ده هزار آلو میدهد که همه شیرین، درشت و خوشمزه است اما مشکل ازآنجاست که چهکار کنیم که گردوهایمان اندازه سیب شود. آیا باید یک گردو اندازه سیب بکاریم که گردوهایمان نیز اندازه یک سیب بزرگ شود، باغبان جواب داد همه به این موضوع ربط ندارد که شما گردوی بزرگی بکارید و بخواهید گردوی بزرگتری بروید. اینکه شما با آن درخت چه میکنید خیلی مهمتر است.
ممکن است شما گردوی متوسط بکارید ولی با او طوری رفتار کنید که درخت، گردوی بزرگتری بدهد. این همان دانشی است که باغبان به آن درخت میدهد و این دانشی است که راهنما به خود انسان میدهد. یعنی انسان اگر راهنما یا معلمی داشته باشد، مانند درخت رشد میکند اما درخت با انسان تفاوتهایی دارد.
میتوان یک درخت را برداشت و بدون اینکه آن درخت برای شما مشکلی ایجاد کند او را در باغ دیگری رشد و پرورش داد اما در مورد انسان به این شکل نیست. انسان ابتدا باید با خود کنار بیاید یعنی در درون خود اهلیشده باشد تا بعد استاد بتواند برایش کاری انجام دهد چون تفاوتی وجود دارد بین مرحله انسانی با مرحله حیوانی یا نباتی. این جنگیدن برای خود من نیز وجود داشته است. خیلی وقتها بسیار تلاش میکردم ولی همیشه به قرارهایم دیر میرسیدم. اگر باکسی قرار داشتم مثلاً هشت صبح قرار داشتم اگر ساعت 5 صبح هم بیدار میشدم بازهم 8:15 به سر قرار میرسیدم و اگر یک ربع به 8 نیز از خواب بیدار میشدم بازهم ساعت 8:15 به قرارم میرسیدم.
زمان اینجا نقشی نداشته است. دقیقاً شما اگر به آن درخت جنگلی میلیون سال همزمان دهید هیچ فرقی نمیکند در میوهای که میدهد چون باید اهلی شود. در انسان نیز به همین شکل است. حال نشانههای وحشی بودن چیست؟ انسانهای وحشی در ظاهر بسیار اهلی به نظر میآیند و اینیکی از شعبدههای این قضیه است. شاید شما در نگاه اول بگویید که چه انسان خوبی است، خوشبرخورد و متین بوده و منظم و مرتب است ولی کمی که بیشتر بشناسیدش میبینید که هر کاری کنید او کار خودش را انجام میدهد. این در ازدواج هم بسیار جالب است فرد در برخورد اول خیلی سریع تصمیم گرفته و زمانی که به جلو میروند میبینند که او کار خودش را انجام داده و با شما کاری ندارد زیرا زمانی که انسان از درون مشکل داشته باشد لااقل ظاهر خود را حفظ میکند تا وضعیت خیلی خراب نشود.
پس بعضیها خلقوخوی خوبی دارند در ظاهر، به این دلیل که کسی به جهنم درونشان پی نبرد ولی برعکس انسانهای اهلی ممکن است ظاهر خیلی سفت و سختی داشته باشند ولی آنها رفتار سفت و محکمی دارند به این دلیل که کسی به بهشت درون آنها آسیبی نرساند و این دو کاملاً متفاوت هست. این باعث میشود ما از معدودی انسانها خوشمان نیاید و افرادی که در درجه اول شاید از او خوشمان نیاید، خیلی وضعیت بهتری داشته و انسانهای متعادلتری هستند و در اعمالی که انجام میدهند ثابتقدمتر هستند و نشانه آن نیز خیلی ساده است مثل همان قضیهای که "دو صد گفته چو نیم کردار نیست" باید دید که درونش چیست.
اگر من بخواهم بفهم که آدم اهلی هستم یا وحشی باید ببینم آیا تولید، زایش و خلق دارم یا ندارم یا فقط سخن میگویم و فضاسازی میکنم، باید دید تولید چقدر دارم. شما میخواهید ببینید که یک درخت سیب خوب است یا بد، شما فقط کافی است به میوههای آن نگاه کنید اگر سیبهای خوبی داشت میفهمید که درخت سیب خوبی است و نیازی نیست باکسی بحث کنید و از روی میوه میفهمید که درخت خوبی است. انسان باید از خود شروع کند و برای اینکه اهلی شود باید آموزش پذیر شود. آدمی شود که به او بخشیده شود چون تواناییها به انسان داده میشود. خیلیها به کلاس زبان یا کلاس موسیقی میروند ولی یکی از آنها بهخوبی میتواند انگلیسی صحبت کند یا یکی از آنها نوازنده میشود. بقیه چرا این را به دست نمیآورند؟ چون بر این باور هستند که آنها اهلی نشدهاند و در حال جنگیدن هستند بنابراین زایش آنها زیاد نیست نهایتاً شاید آن مدرک را بگیرند ولی اینکه بتوانند آن را بکار ببرند کم است.
این بزرگترین مانع در اهلی شدن انسانها است. اگر این کار را انجام دهد و بتواند از این سد عبور کند و بهجایی برسد که ناراحت نشود یعنی ظرفیت و استحقاق به دست آوردن را دارد. کسانی که از نبود چیزی ناراحت و عصبانی میشوند و میخواهند انتقام بگیرند، اگر آن چیز را داشته باشند هم انتقام میگریند، ولی به یکشکل دیگر.
وقتیکه چیزی را به او ندادند و انسان ناراحت نشد، اگر آن چیز را به دست آورد، آن موقع یعنی ظرفیت داشتن آن را دارد. بعضی برای عقدهها و کمبودهای خود تلاش میکنند و چیزهایی نیز به دست میآورند ولی در انتها میبینند که ظرفشان تهی است و چیزی در ته آن نیست. ممکن است چندین سال برای آن تلاش هم کرده باشند. در فرایند اهلی شدن ممکن است مشکل انسان از شرک، کبر و منیت باشد و باید آن را پیدا کند و مهم هدف است و از طبیعت نیز تا میتواند الهام بگیرد که خیلی به او کمک خواهد کرد.
تهیه و تایپ مسافر مهدی لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
3083