English Version
English

لژیون کارگاه صیقل زدن روح انسان است

لژیون کارگاه صیقل زدن روح انسان است

مسافر شارود با 20 سال تخریب وارد کنگره شد. آخرین آنتی ایکس مصرفی او تریاک و متادون بود. 10 ماه و 27 روز با روش DST و داروی درمان اُپیوم Opium به راهنمای آقای فرشید تفرشی سفر کرد. اکنون 6 سال 6 ماه 11 روز رهایی دارد. در ادامه سفر سیگار داشت 10 ماه و 10 روز به روش DST و داروی درمان نیکوتین خوراکی باراهنمایی آقای فرشید تفرشی سفر کرد. رهایی او از بند سیگار 5 سال و 6 ماه و 29 روز است و در کنگره ورزش والیبال و کوه‌پیمایی را ادامه می‌‌دهد. وی اکنون ایجنت نمایندگی دانیال اهواز است. با او گفت‌وگویی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

باعث افتخار است شما که یکی از رها شدگان این نمایندگی هستید به‌عنوان ایجنت این شعبه انتخاب شدید، برای ما بگویید از اینکه در این جایگاه خدمت می‌کنید چه حسی دارید؟

ممنون، من فکر می‌کنم و این نظر من است که جایگاه‌ها ما را انتخاب می‌کنند و ما جایگاه‌ها را انتخاب نمی‌کنیم. اگر یک نفر راهنما می‌شود یا ایجنت یا مرزبان کلاً خدمتگزار می‌شود آن ظرفیت درونش به وجود آمده که می‌تواند آن کار را انجام بدهد. وقتی انتخاب شد من فکر می‌کنم از اینجا به بعد دیگر به عهده خودش است، باید سعی کند ظرفیت‌ها را بالا و بالاتر ببرد و روبه‌جلو حرکت کند و اگر ایستاده باشد و یا رو به عقب حرکت کند، جایگاهش گرفته می‌شود. حتی ممکن است باعث سقوط هم بشود. ولی از یک‌جهت باعث خوشحالی می‌شود به خاطر اینکه کنگره و سیستم کنگره اعتماد می‌کنند و این جایگاه خدمتی را به من می‌دهند که خدمت کنم و یک بخش دیگر هم یک مقدار بیم و ترس است و نمی‌دانم این ترس به‌جا هست یا نا به‌جا به خاطر اینکه مسئولیت که داده می‌شود درست و کامل انجام بدهم و یک مقدار دل‌نگرانی بابت این هست و خدا را شکر که در کنار ما و بالای سر ما بزرگانی هستند که حواسشان به ما هست.

 

چه حسی و عاملی باعث شد وارد پروسه راهنمایی شده و مشغول خدمت در این جایگاه شوید؟

خودم هم نمی‌دانم ولی فکر می‌کنم جلسه دو یا سوم بود که وارد کنگره شده بودم آن موقع شعبه کیان پارس بودیم و آقا فرشید پشت میز مشغول نوشتن برنامه شاگردهایشان بودند و یک شال نارنجی هم دور گردنشان بود. من رفتم پیش ایشان و گفتم چطوری می‌توانم امتحان کمک راهنمایی بدهم؟ تازه دو هفته بود رفته بودم کنگره و هنوز دارویی که داده بودند هم خوب جا نیفتاده بود و آقا فرشید با آن ظرافت خاصی که داشتند گفتند حالا برو بعد می‌گویم چکار باید بکنی. من فکر می‌کنم همان زمان این خواسته در من به وجود آمد و من به سمت آن حرکت کردم و خدا را شکر هدف اول من رهایی بود و بعد امتحان دادم و قبول شدم. چیزی که خیلی به من کمک کرد ارتباطی بود که من با نشریات کنگره شصت و با آموزش‌های کنگره شصت داشتم. من هفته اولی که وارد درمان شده بودم کتاب شصت درجه را کامل خوانده بودم و صبح‌ها که پیاده‌روی می‌رفتیم شروع به حفظ کردن پیام‌ها و سر تیتر وادی‌ها کردم. برنامه‌ام این بود و این موضوع باعث شد که ذهن پاک بشود و حافظه قوی بشود و راحت توانستم امتحان بدهم.

 

درست زمانی که موقع کار و پول درآوردن است راهنما در کنگره مشغول خدمت است، کسانی که از بیرون این قضیه را نگاه می‌کنند فکر می‌کنند خدمتگزاران کنگره در قبال اخذ وجه یا حقوق خدمت می‌کنند نظرتان را در این مورد بیان کنید؟

این نتیجه آموزش‌ها و الگوبرداری‌ها در کنگره شصت است و به‌وضوح می‌بینم کسی که دارد خدمت می‌کند سرحال‌تر بانشاط‌تر است. وقتی سؤال می‌کنیم که این‌ها را از کجا می‌آوری و چیزی جز خدمت صادقانه کردن نیست. مثلاً نگاه می‌کنیم می‌بینم راهنمای ما عشق به خدمت دارد و با رفتارش این عشق را به من انتقال می‌دهد و من اگر گیرنده‌های خوبی داشته باشم این را می‌گیرم و شروع به خدمت کردن می‌کنم و در کل کنگره هم با این مخالف است که یک نفر بیاید و فقط خدمت کند و بلعکس با فرد بیکار هم مخالف است و من باید یک شغل داشته باشم و مسئولیت‌های زندگی‌ام با خودم باشد.

 اینکه این آموزش‌ها گرفته می‌شود و فرد آرام‌آرام به سمت خدمت می‌رود و آشنا می‌شود با اینکه ما اگر در این دنیا هستیم که آموزش بگیریم و خدمت هم بکنیم و چه خدمتی بهتر از اینکه خدمت بلاعوض باشد و یک‌جوری هم بخشش است شما از وقتت می‌زنی از یک‌بخشی از دارایی‌ات می‌زنی تا خدمت کنی که به حال خوب برسی و برای دریافت حال خوب سعی بر بیشتر خدمت کردن صادقانه است و یک‌چیزی که اینجا هست باید تعادل همیشه باشِد. خدمت کردن در کنگره با کار کردن در بیرون از کنگره باید بالانس باشد تا ایجاد حال خراب نکند. درکل این‌یک حس درونی است که باید تجربه کرد و دقیقاً مثل داستان بوی گل است که شما نمی‌توانی بوی گل را برای کسی تعریف کنی تا زمانی که خودش گل را بو کند و خدمت کردن در کنگره هم همین است نمی‌شود برای کسی لذتش را تعریف کرد و شخص باید خدمت کند تا آن احساس و حال خوب را ببیند.

 

انرژی که در زمان لژیون در چهره راهنماها دیده می‌شود از کجا می‌آید؟

من فکر می‌کنم لژیون مثل یک کارگاهی می‌ماند که یک فلزی یا یک انسانی را می‌آورند و صیقل داده می‌شود و این لژیون‌ها باعث صیقل دادن می‌شود و یک‌چیز دیگر ای که هست راهنما در اصل کارش آموزش دادن و آموزش گرفتن است و اگر در مسیر آموزش دادن و آموزش گرفتن قرار بگیری باعث نشاط می‌شود و این انرژی از این رابطه می‌آید ولی اگر من بیایم که فقط آموزش بدهم، یک‌چیزی را بلدم و می‌خواهم آموزشش بدهم و این حرف را درون خودم بیان کنم، دیگر نمی‌توانم آن نشاط و انرژی را داشته باشم و داستان از اینجا می‌آید که من وقتی به خودم می‌گویم می‌خواهم بروم کنگره آموزش بگیرم و یک‌چیزی می‌گیرم این آموزشی که می‌گیرید باعث نشاط و انرژی می‌شود. شما یک لژیون را در نظر بگیرید با 15 نفر رهجو وقتی راهنما پیش خودش بگوید بروم و از این 15 نفر آموزش بگیرم، قطعاً سرحال‌تر و پرانرژی‌تر است و حتی تک‌تک اعضای لژیون هم می‌توانند با این دیدگاه از لژیون و حضور در لژیون انرژی بگیرند.

 

به‌روز بودن راهنما چه تأثیری در خودتان و رهجو دارد؟

راهنما از اسمش مشخص است شما می‌خواهی یک‌ راه را به یک نفر نشان بدهی و آن شخص به مقصدی که دارد برسد و آن راه هم رسیدن به رهایی و رسیدن به درمان است. حالا شما هرچقدر این راه را بهتر بلد باشی بهتر می‌توانی کمک کنی و من اگر همیشه به‌روز باشم آموزش‌ها را به‌روز باشم برای کمک کردن به پیدا کردن راه و رسیدن به مقصد یک نفر آمادگی بهتری دارم. به‌روز بودن در کنگره شصت این است که یک راهنما یک خدمتگزار هیچ‌وقت نباید آموزش گرفتنش تعطیل شود می‌گویند هر که بامش بیش برفش بیشتر. من فکر می‌کنم هرچقدر جایگاه خدمتی بالاتر باشد البته جایگاه خدمتی بالا و پایین ندارد و منظور آن مسئولیت است و اینکه هرچقدر بالاتر و جلوتر می‌رود باید دریافت آموزش‌ها هم بیشتر شود. چرا چون بیشتر مورد سؤال قرار می‌گیرید و باید جواب داشته باشید برای گفتن و تنها راه آن به‌روز بودن با کمک آموزش‌های کنگره است.

 

آیا تابه‌حال از دست رهجویی خسته شده‌اید و کلاً چیزی تحت عنوان رهجوی خوب یا بد داریم یا خیر؟

این سؤال کمی سخت است ولی صادقانه بگویم آره شده یک‌وقت‌هایی شده از دست رهجویی خسته شدم اذیت شدم ولی رهجوی خوب یا بد داشته باشی، من این‌جوری به قضیه نگاه می‌کنم آدم‌ها همه یک گوهر وجودی دارند و راهنماها در کنگره 60 کارشان این است که گوهر وجودی شخص را پیدا کنند و اینکه یک‌وقت‌هایی این گوهر وجودی در دسترس هست و با دو بار فرچه کشیدن روی آن نمایان می‌شود.

دقیقاً مثل معدن می‌ماند بعضی وقت‌ها با دو تا کلنگ زدن به محصول آن معدن می‌رسی ولی بعضی وقت‌ها خیلی باید حفاری بکنید تا به آن محصول برسید و این موضوع هم همین است و نمی‌شود گفت این رهجو خوب است و او یکی بد و من این‌طوری فکر می‌کنم. اگر من زحمت بیشتر برای برداشتن این خاک‌ها بکشم، لذت بیشتری هم دارد زمانی که باید بیشتر کارکنی تا از دل تاریکی‌های بیشتر آن گوهر وجودی را بیرون بیاوری مطمئناً حال بهتری به دست می‌آوری. هنر راهنما در این است که شخصی که باحال خراب می‌آید دنیایی از ناامیدی و تاریکی بتواند آن گوهر وجودی را بیرون بیاورد و شخص را به حال خوب برساند.

 

زمانی که یک مسافر به رهایی می‌رسد چه حسی دارید؟

خوب این هم یک حسی است که هرکسی باید خودش تجربه کند و تعریف کردنی نیست ولی خوب باعث خوشحالی است که یک نفر را کمک می‌کنید که از تاریکی بیرون بیاید ولی کمک کردن به کسی که خدمت کردن را یاد بگیرد و خدمت‌گزار شود و راه را به دیگری نشان بدهد این حس هم باعث خوشحالی است و من فکر می‌کنم این‌ها همه سوخت موتور هستند و کمک می‌کند که به حرکت روبه‌جلو ادامه بدهیم امیدوارم شما هم به این جایگاه برسید و این حس و جواب را دریافت کنید.

 

و حرف آخر؟

هفته راهنما را در رأس به آقای مهندس، استاد امین به خانواده مهندس، تمام دیده‌بان‌ها و تمامی راهنمایان و کمک راهنمایان عزیز کنگره 60 تبریک می‌گویم و امیدوارم بتوانم در راهی که هستیم ثابت‌قدم باشیم و کمک کنیم که خدمت‌گزاران بیشتری در کنگره 60 تربیت شوند و انشا الله که آکادمی و دانشگاه کنگره 60 خیلی زود ساخته شود و در این آکادمی علم درمان اعتیاد آموزش داده شود.

 

تهیه مصاحبه: مسافر پیمان لژیون دوم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .