دهمین جلسه از دوره هفتاد و چهارم سری کارگاههای آموزشی مجازی کنگره۶۰؛ ویژه آقایان مسافر در نمایندگی آکادمی با دستور جلسه «دانایی، دانایی موثر و سواد» با استادی کمک راهنما مسافر امیر ایمانی، نگهبانی مسافر ناصر و دبیری مسافر مجتبی، روز چهارشنبه سیزدهم فروردینماه سال 1399 ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
از دبیر بابت گزارش جلسه جامع و کامل تشکر میکنم. من امیر هستم یک مسافر. آنتی ایکسهای من تریاک شیشه و شیره بود؛ یازده ماه و چهار روز با شربت او تی سفر کردم. راهنمای عزیزم آقای حسن یعقوب لو، رشته ورزشی کوهپیمایی. آزادی هفت سال و سه ماه و بیستویک روز. همچنین سفر سیگار داشتم. آنتی ایکس سیگار، روش دی اس تی، دارو نیکوتین خوراکی، راهنما آقای اصغر کریمی آزادی پنج سال و شش ماه.
ابتدا این عید نوروز را خدمت آقای مهندس و خانواده محترمشان و همه تبریک میگویم. از ایجنت محترم آکادمی آقای زمانی تشکر میکنم و همچنین مرزبانهای محترم که اجازه خدمت کردن در این جایگاه را به من دادند. دستور جلسه امروز دانایی، دانایی مؤثر و سواد است. آقای مهندس هفته قبل که صحبت میکردند، گوش میکردم، اگر من بخواهم به درست بودن و نادرست بودن یک موضوع پی ببرم، باید یکقدم جلوتر باشم تا ببینم که این موضوع درست است یا نه. من دو تجربه قبل از کنگره دارم. من مصرف تریاک و شیره داشتم و میخواستم که مصرفم را ترک کنم؛ چون هیچ علم و اطلاعاتی در مورد اعتیاد نداشتم، با پیشنهاد دوستی برای ترک به شیشه روی آوردم. گفت اگر میخواهی ترک کنی، موادی به نام شیشه آمده که اعتیاد و خماری ندارد و بهراحتی میتوانی آن را جایگزین کنی. زمانی هم که مصرف نکنی هیچ مشکلی برایت پیش نمیآید.
چون در مورد این قضیه هیچ اطلاعاتی نداشتم، راحت قبول کردم و آمدم با شیشه، تریاک و شیرهام را ترک کنم. آنکه نشد بماند، شیشه هم اضافه شد و من شدم مصرف کننده سه مواد. مصرف شیره و تریاک من هم نسبت به قبل از شیشه دو برابر شد. اتفاق بعدی که برای من افتاد، دوستی داشتم که توی بیمارستان کار میکرد. آمد و به من گفت که یک روشی آمده فوقسریع اگر بخواهی از این قضیه خلاص بشوی، نصف روز توی بیمارستان تمام مخدرهای بدنت را خارج میکنند. شما هم صحیح و سالم بدون هیچ مشکلی برو دنبال زندگیات. گفتم عجب چیز خوبی است این روش. باز به خاطر اینکه هیچ علم و اطلاعاتی در مورد مواد مخدر و تأثیراتش روی بدن نداشتم بهراحتی قبول کردم. هرزمانی یاد این قضیه میافتم تنم میلرزد؛ یعنی بهقدری شدت این سختی و فشار زیاد بود که وقتی بخواهم این را برای کسی مثال بزنم میگویم که چطور اگر یک مرغی را چاقو به گلویش بکشی و رهایش کنی پرپر میزند، کسی که برود سمزدایی کند به این روز میافتد. تمام مخدرهای بدن را خارج و بدن را خالی از مخدر میکنند. تولید مخدر بدن هم متوقف شده است. ببینید چه وضعیتی برای انسان به وجود میآید. من در طول زندگیام دو دفعه شرایط سخت را تجربه کردم؛ یکی سال شصتوپنج در عملیات کربلای پنج توی شلمچه، به قدی فشار این آتش و عملیات سنگین بود که چنین چیزی را به یاد ندارم. شدت این سمزدایی از آن تجربه جنگ برایم بیشتر بود. آنجا تصمیم گرفتم که دیگر هیچ زمانی تصمیم به ترک مواد مخدر نگیرم. گفتم این سمزدایی که از طرف جامعه پزشکی بود و پزشکها مطرح کردند وقتی نتیجهاش این شد، دیگر این اعتیاد هیچ راهی برای درمان و ترک ندارد. حالا ترکهای سقوط آزاد و پیشنهادهایی که آب سوخته و ترامادول و متادون بخور و قرصهای عطاری همه اینها بماند. من همه را امتحان کردم و هیچ نتیجهای نگرفتم. چرا؟ چون هیچ شناختی نسبت به اعتیاد مواد مخدر و سیستم جسم نداشتم.
یک روز در زمستان سال نود، توسط همسفرم که دانشجوی دکتر حاج رسولی بود، با کنگره آشنا شدم. آمدم و آقای دکتر حاج رسولی یک نکتهای به من گفت. خودم را مصرف کننده معرفی نکردم ولی همسفرم او را در جریان گذاشته بود که من مصرف کننده مواد هستم. به در میگفت که دیوار بشنود. به من گفت کسی یکشبه معتاد نمیشود، یکهفتهای هم کسی معتاد نمیشود، یکماهه هم نمیشود که بخواهد در عرض یک روز، یک هفته، یا نصف روز، خوب بشود. همین باعث شد که من روی صحبتهای ایشان فکر کردم و عمیق شدم. دیدم که من بعد از یکی دو سال مصرف، تازه خماری را حس کردم. تازه فهمیدم که اگر من مواد مصرف نکنم خمار میشوم. دیدم که چیزی که برای من بالای دو سال اتفاق افتاده، چطوری میخواهد در نصف روز، یک هفته یا سه روز در خانه خوابیدن درست شود؟ این باعث شد دوباره مشتاق شدم که با آقای دکتر دیداری داشته باشم. یکی دو هفته گذشت. دوباره شرایطی فراهم شد و من به پارک طالقانی رفتم و آقای دکتر جایگزینی مخدرهای بیرونی بهجای مخدرهای طبیعی بدن و تعطیل شدن تولید مخدر داخلی را برایم توضیح داد. وقتی این صحبتها را شنیدم، تازه متوجه شدم که چرا اینهمه ترکهایی که داشتم ناموفق بوده است. به خاطر اینکه این سیستم در طول ده یازده ماه از کار افتاده، هیچوقت من بیش از دو ماه برای ترک اعتیاد وقت نگذاشتم. تازه متوجه این شدم که چرا ناموفق بودم. ده یازده ماه زمان میبرد تا این سیستم راهاندازی بشود. جلسه سوم در پارک طالقانی با اشتیاق آمدم و خودم را معرفی کردم که من یک مصرف کننده مواد مخدر هستم. آدرس نمایندگی ابنسینا که آن زمان رباط کریم بود، به من داده شد. رفتم و سفرم را شروع کردم.
دستور جلسه ما دانایی و دانایی مؤثر هست این را میخواستم بگویم که دانایی تشخیص ماهیت خواستههاست. ما در کنگره شصت توسط راهنماهای کنگره آموزش میگیریم. این دانایی از سه ضلع تفکر، تجربه و آموزش تشکیل شده است. این آموزش را چه کسی بدهد، از چه منبعی این آموزش داده بشود مهم است. شاید این آموزش را کسی بدهد که هیچ اطلاعاتی در مورد این موضوع ندارد. موضوعی را عنوان میکند که شاید هدفش تجارت باشد. شاید میخواهد از آن راه منبع درآمدی داشته باشد. اینهمه در ماهوارهها تبلیغ میکنند، چاقی لاغری، نمیدانم درمان اعتیاد، درمان سیگار ولی آیا این اتفاق میافتد؟ خیر تنها جایی که درمان واقعی اعتیاد و سیگار اتفاق میافتد، در کنگره 60 است. چرا؟ چون آموزش دهنده از منابعی آموزش میدهد که آن منابع، منابع درستی است. راهنمایی که در کنگره دارد به رهجو آموزش میدهد از متون کنگره استفاده میکند. متونی که توسط آقای مهندس پس از کشف صورتمسئله اعتیاد نوشته شده است. کتاب عبور از منطقه شصت درجه، روش تدریجی و چهارده تا وادی جهانبینی یک و دو، چهارده مقاله، کتاب ادموند هلیا و هفتهای یک سی دی را آقای مهندس منتشر میکنند و ما داریم آموزش میبینیم. این آموزش برای رسیدن به دانایی و تجربه کردن خیلی مهم است. من با تمام وجود پلهپله سفر خودم را تجربه و با تفکر آنالیز کردم. این موضوعاتی که برای من پیش آمد، قبلاً برای راهنمای من هم پیش آمده است.
یک روز یکی از دکترهای کلینیک در شعبه ما صحبت میکرد. میگفت نمیدانم چرا راهنماهای کنگره با اینکه سواد بالایی ندارند و بهاندازه ما پزشکها درس نخواندهاند، خیلی موفق هستند. دلیلش به خاطر همین ضلع تجربه است. علمی که تجربه شده باشد، سند بدون نقص است. من زمانی که سفر درمانم را شروع کردم، مصرف بالایی داشتم. راهنما به من 9، 16.5 داد. الآن که کمک راهنما هستم. وقتی 9-16.5 را میدهم با تمام وجود حس میکنم که آن رهجو دارد این کار را انجام میدهد یا نه؟ چون خودم این راه را قبلاً رفتهام. کسی هم که قبلاً این آموزشها را به من داد، او هم این راه را رفته بود. اگر بتوانم سه ضلع این مثلث را برابر با هم پیش ببرم، میتوانم این دانایی را دائماً توی زندگیام اجرا کنم ولی اگر این مثلث اضلاعش باهم برابر نباشد، در انجام دادن آن کار به مشکل میخورم. من این را با تمام وجود حس کردم. اگر من دستور جلسه خواب شب را یاد میگیرم و به اهمیت خواب شب پی میبرم و میتوانم آن را کاربردی کنم، یعنی آن دانایی با دانایی مؤثر من برابر میشود؛ یعنی سه تا ضلع را کاملاً باهم برابر کردم. هم روی موضوع خواب شب تفکر کردم، هم تجربه کردم و هم آموزشهای لازم را گرفتم.
اتفاق دیگری که برای من خیلی جالب بود، وقتیکه به درمان رسیدم، بعد از رهایی و بعد از درمان سیگار وزنم بالا رفت. وزنم صد و چهل کیلو شد. واقعاً رنج میبردم؛ باز یکی گفت برو زیتون بخور لاغر میشوی. یکی گفت که علفی را بجوشان و بخور لاغر میشوی. این کارها را انجام دادم و هیچ نتیجهای نگرفتم. یک روز یکی از بچههای کنگره به من گفت که میخواهی لاغر بشوی آش آلو بخور. از آنهم نتیجهای نگرفتم. رفتم لژیون جونز، آموزشهای درست را گرفتم که اگر میخواهی لاغر بشوی ورودی و خروجی را تنظیم کن. این غذایی که میخوریم دو هزار کالری در روز مصرف میکنیم. اگر دو هزار کالری سوزاندیم وزن در جا میماند، اگر توانستی دو هزار و دویست بسوزانی وزنت کم میشود. دو هزارتا ورودی بود هزار و هشتصدتا خروجی بود، میشود اضافهوزن. یک سفری شروع کردم سیوپنج کیلو کاهش وزن و تولدی دوباره برای من اتفاق افتاد. این همان دانایی بود و دانایی را به دانایی مؤثر تبدیل کردن؛ الآن چهار سال و خردهای از این قضیه میگذرد و من توانستم وزنم را حفظ کنم؛ یعنی توانستم این دانایی را مؤثر نگهدارم. خدا را شکر که با کنگره آشنا شدم. این دانایی هیچ ربطی به سواد ندارد. سواد میتواند برای یادگیری من کمک باشد، چون درک و فهم کسی که سوادش بالاست نسبت به کسی که سوادش پایین است، بهتر است و میتواند مطالب را درک کند. تأثیرگذار است ولی هیچ ربطی به هم ندارد. میتواند انسان سواد نداشته باشد ولی در خیلی از موضوعات دانا باشد؛ یعنی هم تجربه آن کار را داشته باشد، هم آموزش لازم را دیده باشد و هم تفکر سالم داشته باشد. از آقای مهندس سپاسگزارم که چنین بستری فراهم کرد. یک دگرگونی در زندگی من و خانواده من اتفاق افتاد. این را همیشه مدیون آقای مهندس و خانواده محترمش هستم و تمام پیشکسوتانی که در کنگره زحمت میکشند و این آموزشها را منتقل میکنند.
دو سال پیش توی اردوی کنگره وقت خداحافظی به استاد امین گفتم که اگر هفتپشت بعد از من بیایند و از کنگره سپاسگزاری کنند، هیچوقت نمیتوانم دینم را به کنگره ادا کنم؛ یعنی آنقدر تغییرات آنقدر مهم بود. چیزهایی که من از کنگره یاد گرفتم و تأثیراتش در زندگی من و در زندگی خانوادگی من تأثیرگذار بود و اصلاً قابل عنوان کردن نیست. برای آقای مهندس و خانواده محترمش همیشه آرزوی سلامتی و تندرستی دارم. بازهم سپاسگزارم از ایجنت محترم و مرزبانهای محترم که اجازه خدمت را به من دادند. برای همه عزیزان بهترینها را آرزو میکنم.
پیاده سازی: مسافر مرتضی لژیون پنجم
تهیه و تنظیم: مسافر محمد امین لژیون 22
عکس: مرزبان وبلاگ مسافر مهدی
- تعداد بازدید از این مطلب :
886