English Version
English

باید یاد بگیریم با سیاره زمین چگونه رفتار کنیم

باید یاد بگیریم با سیاره زمین چگونه رفتار کنیم

پنجمین جلسه از دور هفتاد و چهارم کارگاه‌های آموزشی مجازی کنگره 60؛ در شعبه آکادمی با دستور جلسه «دانایی و دانایی مؤثر و سواد» با استادی دیده‌بان محترم آقای امین دژاکام و نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری موقت مسافر علیرضا، شنبه 9 فروردین‌ماه 1399 ساعت 17 آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

سال جدید را به همه عزیزان در همه جای کشور تبریک و شادباش می‌گویم. امیدواریم سال خوبی در پیش باشد. خواسته‌ام برای عزیزان سلامتی و تندرستی است و در کنار هم بودن، چراکه همین در کنار هم بودن و محبت به هم داشتن نعمت‌هایی بسیار عظیم هستند که انسان خیلی وقت‌ها ممکن است از آن‌ها غافل شود و به‌حساب نیاورد ولی بودنشان حیاتی است. همه چیزهای خوب از یک بستر خوب بیرون می‌آید؛ بستر خوب در کنار هم بودن و محبتی است که انسان‌ها به هم دارند. اتفاق‌های مثل بیماری کرونا که می‌افتد، اگر به تاریخ نگاه کنیم می‌بینیم که اولین باری نیست که چنین مسائلی پیش می‌آید. دلایل خاصی پشت قضیه نهفته است و اگر بتوانیم از وقایعی که به وجود می‌آید درس لازم را بگیریم، یعنی انسان درس بگیرد، فکر می‌کنم خیلی شکل قضیه عوض می‌شود.

 همیشه سختی‌ها و ناراحتی با یک درد و رنجی همراه می‌شود و آن‌هایی که بتوانند از آن سختی، درد و رنج قضیه عبور کنند، قطعاً به چیزهای بهتری می‌رسند. چون انسان در آن لایه متوقف می‌شود و دچار ناامیدی، خشم و اندوه می‌شود. اگر بتواند از این مرحله و لایه عبور کند، مثل این است که توانسته از خط مقدم دشمن رد شود و به‌طرف مقابل برسد. آن‌وقت می‌تواند آن جان کلام و مطلب اصلی را درک کند و متوجه شود در این بیماری و شرایطی که به وجود آمده چه درسی نهفته است.

این مسئله مرتبط با دستور جلسه دانایی و دانایی مؤثر است و با همدیگر مرتبط می‌شود. حالا من هم راجع به آن صحبت می‌کنم. فهمیدن موضوع هم همین است. درواقع انسان به دانایی نمی‌رسد مگر اینکه بتواند از آن لایه سختی و رنج قضیه عبور کند. هر چیزی که پیش می‌آید، هر چیزی که اتفاق می‌افتد، اگر انسان به نتایجش نگاه کند، می‌تواند به ماهیت آن پی ببرد. باید نتایج را خوب بررسی کند؛ مثلاً وقتی یک باغبان خوب به میوه درخت نگاه کند با نگاه کردن به میوه آن درخت به همه‌چیز آن می‌تواند پی ببرد. از اندازه و شکل میوه می‌تواند همه‌چیز را درباره آن میوه بفهمد. وضعیت درخت و بیماری درخت، شرایط آن درخت. اگر باغبان وارد باشد، می‌تواند بفهمد.

اگر معلم خوب و خبره‌ای به برگه شاگردش نگاه کند، می‌تواند تمام نقاط قوت و نقاط ضعف آن شخص را پیدا کند؛ به‌شرط اینکه شرایط و دانایی لازم داشته باشد. اگر ما هم به این داستان و وضعیتی که پیش آمد، به این ویروس و نتیجه‌اش نگاه کنیم، می‌توانیم به ماهیتش پی ببریم. لازمه‌اش این است که آن دانایی لازم را داشته باشیم و ببینیم چه اتفاقی افتاده است.

ارتباط خیلی از انسا‌ن‌ها کم شد و حتی روابط عادی هم به حداقل خودش رسید. خیلی از شغل‌ها در گیتی و در کل عالم متوقف شد. خیلی از آلودگی‌هایی که انسان تولید می‌کرد به حداقل رسید. خیلی کم شد و اقتصاد دنیا در دو هفته اول بیماری فقط مالی و جانی 2700 میلیارد دلار خسارت دید؛ خسارت روحی به کنار. یک هفته دو هفته گذشت، به بورس امریکا پنج هزار میلیارد دلار خسارت وارد شد. این‌ها مربوط به یک ماه پیش است. شاید تا اینجا بالای 10 هزار میلیارد دلار خسارت به وجود آمد، یعنی بودجه‌ای معادل 200 سال یک کشور متوسط. سؤال اینجاست که شاید حدود 30 سال بود که دانشمندان در اجلاس‌ها جمع می‌شدند و هشدار می‌دادند که وضعیت محیط‌زیست بسیار بد است و از سیاستمداران می‌خواستند دو درصد بودجه را به محیط‌زیست بدهند. التماس می‌کردند پنج درصد دی‌اکسید کربن کمتر تولید کنید. در هر دو مورد نمی‌پذیرفتند. می‌گفتند نمی‌شود اگر بخواهیم پنج درصد کمتر تولید کنیم، اقتصادمان خراب می‌شود. ژاپن و چین و امریکا قبول نمی‌کنند و آخرسر وقتی خیلی باهم دوست می‌شوند، قرار می‌گذارند دیگر آلودگی بیشتر تولید نکنند؛ یعنی آلودگی قبلی سرجای خودش، دیگر آلودگی بیشتر از این تولید نمی‌کنیم. همیشه این کنفرانس‌ها به جنگ‌ودعوا می‌رسد و بیرون می‌آیند.

یک سؤالی پیش می‌آید که آیا مالک این سیاره ما هستیم؟ اگر بخواهیم بگوییم مالک زمین ما هستیم باید به این سؤال جواب بدهیم که آیا ما این سیاره را ساخته‌ایم؟ اگر ما زمین را درست کرده باشیم، می‌توانیم این ادعا را داشته باشیم که مالکش ما هستیم. ممکن است بگوییم به ما ارث رسیده، اگر پدران ما و پدربزرگان ما این سیاره را درست کرده باشند، می‌توانیم بگوییم مالکش ما هستیم، ولی وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم این سیاره میلیون‌ها سال طول کشیده تا ساخته‌شده است؛ تا شرایط قابل زندگی درونش به وجود بیاید. من چند روز پیش داشتم کلام‌الله می‌خواندم که راجع به انسان صحبت می‌کرد که خداوند انسان‌ها را زنده می‌کند و می‌میراند. بعد به کلمه زمین رسید و گفت خداوند زمین را هم بعد اینکه به آن آب می‌دهد، زنده می‌کند. می‌گوید زمین یومیت بود: «ان الارض یومیت» و خداوند زنده‌اش کرده بود. حالا در یک ترجمه نوشته بود پژمرده ولی معنی‌اش پژمرده نبود، مرده بود. گفته بود زمین مرده بود و خداوند زنده‌اش کرد؛ یعنی یک موجوده زنده است اگر ما نگاه کنیم می‌بینیم این‌همه سیاره در هستی وجود دارند، هیچ‌کدام زنده نیستند و حیات ندارند ولی وقتی در مورد زمین صحبت می‌کنیم می‌گوید جاندار است. ممکن است بعضی‌ها بگویند ما به خدا اعتقادی نداریم، می‌گوییم درست است ولی چیزی که قطعاً می‌شود راجع به آن صحبت کرد، این است که اگر خداوند خلقش نکرده ما هم مطمئناً خلقش نکرده‌ایم. مالکش ما نیستیم، حالا مالکش کائنات است، طبیعت است و یا هرچه می‌خواهد باشد. همان از او محافظت و نگهبانی می‌کند. زندگی انسان در برابر عمر زمین مانند یک‌چشم بر هم زدن است. عمر ما در برابرش چیزی نیست اما در این چشم به هم زدن انسان مسیری را پیش می‌گیرد که اگر حواسش نباشد، قطعاً به نابودی زمین ختم می‌شود. مثل انسان که دمای بدنش 36 و 37 درجه است اگر به 40 یا 41 برسد به کما می‌رود. اگر 42 برود و بالاتر، مرگ اتفاق می‌افتد؛ زمین هم همین‌طور اگر دمایش پنج درجه بالاتر برود، نابود می‌شود. الآن دو درجه دمای زمین بالا رفته است. اگر به پنج درجه برسد، مرگ اتفاق می‌افتد.

 بنابراین کسی که زمین را زنده کرده است، از زمین محافظت می‌کند. این پیام را چطوری می‌تواند به انسان برساند؟ دانشمندان اکنون به این رسیده‌اند که اگر 10 میلیون کیلومتر درخت بکاریم، یعنی شش برابر خاک کشور ما. اگر به‌اندازه شش تا ده برابر خاک سرزمین ما درخت کاشته شود، زمین به حالت اولیه خودش برمی‌گردد. البته کنگره ده سال است می‌گوید راه حفظ سیاره‌مان این است که درخت بکاریم. در هر هکتار تقریباً 400 یا 500 درخت می‌توانیم بکاریم، این می‌شود حدود 400 یا 500 میلیارد، نهایتاً 1000 میلیارد درخت. هزینه کاشت هر درخت می‌شود 3 تا 10 دلار. اگر 400 میلیارد درخت بکاریم حدود 1000 میلیارد دلار هزینه می‌شود. اگر خیلی دست بالا حساب کنیم، می‌شود چهار هزار میلیارد.

خسارتی که تاکنون کرونا به زمین زده چقدر است؟ 10 هزار میلیارد تا اینجا؛ این چه پیامی دارد می‌دهد؟ دارد می‌گوید که آنجا می‌توانستیم بپذیریم و قبول کنیم که در آن کنفرانس‌ها بیایم و از این بودجه‌ها کم کنیم و صرفه‌جویی کنیم آنجا حاضر نشدیم در بورس امریکا از یک درصد صرفه‌جویی کنیم. نتیجه‌اش چه شد؟ ارزش سهام با پنج هزار میلیارد دلار افت کرده و این روند ادامه پیدا می‌کند؛ یعنی یک‌سوم این خسارت را اگر هزینه می‌کردیم می‌توانستیم تعادل زمین را حفظ کنیم. ولی اگر انجام ندهد واکنش سخت‌تری می‌بینیم. می‌گویند اگر از آموزگار آموختی، آموختی وگرنه روزگار به تو خواهد آموخت. این همین است.

 دانایی ماهیت تشخیص خواسته‌هاست در هر لباس و شکلی. آن خواسته این است که ما بیاییم صنایع را ادامه بدهیم. آلاینده‌ها و برداشت زغال‌سنگ را دوباره به چرخه طبیعت برگردانیم و طبیعت را خراب کنیم. چه کسی می‌تواند این را تشخیص دهد که به دانایی رسیده باشد و بتواند ماهیت این خواسته‌ها را تشخیص دهد. من سال 1377 فهمیدم قلعه عقل وجود دارد ولی متوجه دانایی نشدم چون دقیقاً انسان یک جهان کوچک و کامل است. آموزش‌های کنگره 60 نیز همین را می‌گوید و این پایه‌ای‌ترین اصل آموزش‌های کنگره است که تمام مدل‌های هستی شکل همدیگر است. این فرض باعث شده که مسئله دانایی مشخص شده است. یک انسان دقیقه مثل یک شهر و یک کشور عمل می‌کند. ما در کنگره 60 این فرض را گذاشتیم؛ وقتی ابتدای درمان آقای مهندس بود، این چیزها را به ما یاد می‌دادند و ما این را متوجه شدیم.

گفتیم اگر انسان مثل یک کشور باشد پس باید ساختار فرماندهی و حتماً ساکنینی داشته باشد. بعد همین مدل‌ها را باهم مقایسه کردیم، فهمیدیم چرا بعضی خوب هستند و بعضی خوب نیستند، چراکه ساکنینشان باهم متفاوت‌اند. این‌ها را از اصل ساده‌ای یاد گرفتیم که مدل‌های هستی همه مثل هم هستند. مدل یک بذر که کاشته می‌شود مثل مدل یک کهکشان است. همان‌طور که یک‌دانه وقتی کاشته می‌شود یک درخت می‌روید. برای ساخت یک جهان هم باید بذری کاشت که جناب مهندس گفته‌اند این بذر همان بیگ بنگ است. بذری که دنیای ما از آن متولدشده است. ما متوجه شدیم که ساکنین و عقل وجود دارند.

مسئله دانایی را من در دانشگاه یا گرفتم. در دانشگاه آدم ناموفقی بودم و نمی‌توانستم درس‌هایم را یاد بگیرم. خیلی زحمت می‌کشیدم و تلاش می‌کردم. یکی برایش مهم نیست و دنبال مدرک است ولی برای من مهم بود که درسم را یاد بگیرم. نمی‌توانستم از عهده‌اش بربیایم چون دانایی کافی نداشتم. اهل تفکر بودم و فکر می‌کردم انسانی که اهل فکر کردن و برنامه‌ریزی است همین کافی است. باور قلبیم این بود. ساعت‌ها فکر می‌کردم و نقشه می‌کشیدم و نقشه‌هایم به جواب نمی‌رسید. چند سال طول کشید و من به‌جایی رسیدم که شرایطم بحرانی و بغرنج شد. در این شرایط دشوار، دانایی من رشد کرد. من به کنگره می‌آمدم که سال 78 تأسیس شده بود. گفتم بیایم به کنگره و چیزهایی که بلدم را به دیگران یاد بدهم، چون کسانی بودند که گوش می‌کردند. می‌رفتم و با بچه‌ها جهان‌بینی کار می‌کردم. عقل سالم می‌گفت تو همین‌جوری وقت نداری که به درس‌هایت برسی که هفت روز هفته دو روز هم به کنگره می‌روی، دیگر اصلاً نمی‌رسی ولی یک‌دفعه ورق برگشت. وقتی شروع به خدمت کردم مسیرم باز شد. یک سری آدم‌ها آمدند و گفتند بیا ما این چیز را به تو یاد می‌دهیم. وقتی این اتفاق افتاد فهمیدم تنها تفکر کردن جواب نمی‌دهد. شما اگر بنشینی توی خانه و تمام کتاب‌های اعتیاد را بخوانی نمی‌توانی از دنیای اعتیاد  بیرون بیایی. آنجا رفتم و تجربه کردن را آغاز کردم. سر کلاس رفتم و هر کس هرچه به من یاد داد آموختم. مشارکت کردن را آموختم و وارد آموزش شدم. مطمئن شدم دو چیز دیگر به‌جز تفکر وجود دارد، آموزش دیدن و تجربه کردن. ظرف یک سال دانایی به وجود آمد و تمام مشکلاتم حل شد. به خاطر منیت که نمی‌گذاشت آموزش ببینم و ترس که نمی‌گذاشت درست فکر کنم و ناامیدی که نمی‌گذاشت من میان جمع بروم و با بچه‌های هم رشته‌ای خودم باشم، ئانایی‌ام رشد نمی‌کرد. دیدم که این در کنگره هم وجود دارد. آن‌هایی که در سفر اول خدمت کردن را شروع می‌کنند، معجزه خدمت کردن را متوجه می‌شوند. هرچقدر برای دیگران وقت می‌گذارند دیگران هم شروع به کار برای او می‌کنند. این دادوستدی است که در جهان وجود و جریان دارد. مسئله سواد همیشه مطرح بود بعضی انسان‌ها چرا با وجود سواد زیاد در کار بد عمل می‌کنند؟ متوجه شدم که او فقط آن درس را یاد گرفته و نسبت به این مسائل حسی ندارد، با چالشی روبه‌رو نشده است. دانایی و دانایی مؤثر که قدرت اجرا کردن در آن به وجود آمد مثلثی است که همه ضلع‌هایش باهم برابر هستند. ضلع مقابلش که جهالت است در همین بحران خودش را نشان داد. به خیلی از انسان‌ها می‌گفتند زمین دارد گرم می‌شود. کسانی که منیت داشتند می‌گفتند چه عیبی دارد؟ طوفان بیاید و یخ‌ها آب شود. این‌ها منیت داشتند. وقتی انسان منیت داشته باشد در مقابل ماهیت این مسائل این‌طوری عمل می‌کند. حاضر نبودند از بودجه شرکت‌هایشان برای درست کردن این قضیه حتی اندکی هزینه کنند. ترس داشتند که سود کمتری ببرند. همان ترسی که من می‌گفتم اگر در کنگره خدمت کنم، وقت خود را از دست می‌دهم و بهتر است وقتم را برای خودم بگذارم. کسی که به ترسش غلبه می‌کند به دانایی می‌رسد. کسی که بخشی از بودجه شرکتش را برای انرژی‌های پاک یا بازسازی محیط‌زیست صرف می‌کند به دانایی رسیده است. ناامیدی به چه کسی دست می‌دهد؟ کسی که می‌گوید دیگر زمین خراب شد و نمی‌شود آن را درست کرد. همه‌چیز نابود شده، این پنجاه سال را زندگی کنیم و برویم. کسانی به دانایی می‌رسند که از دیوار ترس، منیت و ناامیدی گذشته باشند. این کار راحتی نیست. دانایی یعنی اگر اشتباه کرد عذرخواهی کند.

 

اانسانی که بتواند چشم بگوید و اشتباه خود را بپذیرد به دانایی رسیده است. صرفاً دانستن این‌که مثلث دانایی تجربه و آموزش و تفکر است هیچ کاری انجام نمی‌دهد. ازخودگذشتگی آن کار را انجام می‌دهد. این ناامیدی را باید مبارزه کرد و اگر توانست شکست بدهد قدرت تشخیص به وجود می‌آید. ترتیب این‌ها چنین است اگر از ترس و ناامیدی و منیت بگذریم قدرت تشخیص را به دست می‌آوریم. قبلش به وجود نمی‌آید. همه انسان‌ها به دانایی دست پیدا نمی‌کنند چون ازخودگذشتگی لازم را برای این موضوع در خود به وجود نیاورده‌اند. حالا اگر من این‌ها را در خود به وجود آوردم به دانایی می‌رسم و از این عبور می‌کنم اگر نکردم خداوند به من هشدار می‌دهد. معلم هشدار می‌دهد. به انسان یک‌بار هشدار می‌دهد اگر توجه کرد که هیچ اگر نه هشدار بزرگ‌تری می‌دهد. معلم هشدار می‌دهد اگر شنید که هیچ اگر نه هشدار بزرگ‌تر. توی کنگره راهنما می‌گوید سی دی بنویس، منیت می‌گوید ولش کن چی دارد می‌گوید؟ من این‌ها را بلدم. نمی‌نویسد یا یک خط در میان می‌نویسد. یا یک‌جوری می‌نویسد که به درد کسی نمی‌خورد. یکی می‌گفت وقتی خودم هم شروع به نوشتن کردم دقتم بالا رفت و دیدم یکی از رهجوهایم چیزهایی که می‌نویسد چندان مرتبط نیست و وقتی دقت کردم متوجه شدم از روی مجله می‌نویسد. کسی که این کار را می‌کند در منیت خودش سرگردان است. استاد یک‌بار به او تذکر می‌دهد، یک‌بار هشدار می‌دهد؛ اگر درست نشد او را به کمیته انضباطی معرفی می‌کند. اگر کمیته انضباطی نباشد درمان اتفاق نمی‌افتد. این هم جریمه‌اش است. انسان هم همین‌طور است، اگر انسان در مسئله گرمایش زمین به دانایی رسید، پول‌هایش را خرج می‌کند، از سرمایه خودش خرج می‌کند، حرف دانشمندان را گوش می‌دهد. اگر گوش ندهد دفعه بعد ده برابر ضرر می‌کند و دفعه بعدی کل صنایع از بین می‌رود دیگر کارخانه‌ای نیست که بخواهد سودش را به طبیعت بدهد. این‌ها فرایندهایی است که این‌طور اتفاق می‌افتد. انسان مالک خیلی چیزها نیست پس باید در مورد چیزهایی که به او داده‌اند مثل یک امانت‌دار عمل کند. زمان نیاز داریم که یاد بگیریم با سیاره‌ای که داریم چگونه رفتار کنیم. امیدوارم همه به دانایی برسیم و ادامه داشته باشد؛ یعنی این‌که وقتی به دنیا رسیدیم و توانستم مسئله را حل کنم و به جواب برسم، این برای من دوباره خودش تبدیل به یک سد نشود که مرا متوقف کند. 

 
نسانی که به دانایی رسیده این ر ا در نظر می‌گیرد که اگر به مسائلی رسیده‌ام به خیلی از مسائل دست پیدا نکرده‌ام و نسبت به آن‌ها هیچ دانایی ندارم. باید نسبت به آن تواضع داشته باشیم. این اتفاق برای من افتاد و مسائلم حل شد. فکر کردم خیلی نسبت به همه‌چیز به شناخت و کمال رسیده‌ام و همان‌جا انسان متوقف می‌شود. به دست آوردن دانایی زحمت و تلاش زیادی می‌خواهد، فقط خواندن یک جزوه و این‌که من بدانم مثلث دانایی چیست  کمک نمی‌کند، این فقط تئوری قضیه است. نکته مهم در مثلث دانایی این است که اگر من خوب یاد بگیرم بدانم نقطه‌ضعف من کجاست و کدام ضلع است و بروم آن را تقویت کنم. این‌یک مطلب اگر ضلعی که زیادی رشد کرده را به آن بها بدهم قدرت تشخیصم نه‌تنها افزایش پیدا نمی‌کند بلکه کاهش هم پیدا می‌کند. من در ضلع دانایی تفکرم خوب بود و چون فقط روی آن تمرکز داشتم دانایی‌ام هر روز کمتر می‌شد؛ یعنی تکامل انسان رو به عقب می‌رود. این در مرحله حیوانی نیست ولی در مرحله انسانی وجود دارد. چون در مرحله انسانی هست که می‌توانیم آموزش را به مفهوم یادگرفتن علم داشته باشیم.
 
پیاده سازی: مسافر آرش لژیون 19
عکس: مرزبان خبری مسافر مهدی پورموسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .