English Version
English

بعد از تعیین هدف باید واقعاً سرسپرده و فرمان‌بردار باشم

بعد از تعیین هدف باید واقعاً سرسپرده و فرمان‌بردار باشم

چهاردهمین جلسه از دور سیزدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰؛ نمایندگی عطّار نیشابور با استادی کمک راهنما مسافر عباس، نگهبانی مسافر رسول و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه (وظایف راهنما و رهجو) در روز سه‌شنبه ۲۹ بهمن‌ماه سال 1398 ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان عباس هستم یک مسافر؛ از نگهبان عزیز برای فرصت خدمت در این جایگاه ممنونم. دستور جلسه وظیفه راهنما و رهجو است. در ابتدا باید بگویم راهنما چه کسی است؟ راهنما کسی است که راه درست و راستی را به من رهجو نشان و آموزش می‌دهد؛ یعنی نشان‌ دهنده راه. حالا وظیفه یک راهنما در کنگره چیست؟ مطمئناً وظیفه راهنما در قبال رهجو اول‌ از همه عاشق بودن است. اینکه تمام رهجوها را به یک اندازه دوست داشته باشد و خواستار درمان و رهایی آن‌ها باشد. دومین وظیفه راهنما این است که آموزش‌های کنگره را از رهجوها بخواهد تا بتوانند با قوانین هستی آشنا شوند و به درمان و تعادل برسند. حال وظیفه رهجو چیست؟ اولی که ما وارد کنگره می‌شویم می‌گویند جمعیت احیای انسانی کنگره ۶۰؛ و قرار است من رهجو احیا شوم. سه جلسه اول توسط کمک راهنمای تازه واردین مشاوره می‌شوم. بعدازاین آموزش وظیفه من این است که بر اساس حس خودم راهنما انتخاب کنم و نباید با توصیه کسی راهنما انتخاب کنم؛ اگر این‌گونه باشد با راهنما مشکلی ندارم و درمان می‌شوم..

بعدازاین زمانی که وارد لژیون می‌شوم باز یک سری مسئولیت‌های دیگر دارم. اول اینکه باید هدف داشته باشم؛ باید مبدأ، مقصد و هدف من مشخص باشد؛ یعنی اینکه کجای کار هستم و به کجا می‌خواهم بروم. مشکل خیلی‌ها همین است که نمی‌دانند کجا قرار دارند و تا آخر سفر راه و هدفشان مشخص نیست. پس هدف خیلی مهم است. بعد از هدف باید واقعاً سرسپرده و فرمان‌بردار باشم. عاشق روش باشم. عاشق راهنما باشم و در واقع ایمان به این روش داشته باشم. وظیفه بعدی این است که دوربین را روی خودم زوم کنم؛ به لژیون دیگر نگاه نکنم، تجسس نکنم که فلانی رو چه پله‌ای هست، چرا فلانی ۳ سی‌سی ولی من ۲ سی‌سی هستم. باید دوربین را روی خودم زوم کنم و درواقع باید ایمان داشته باشم که راهنما صلاح کار من را بهتر می‌داند. وظیفه دیگر من ادب و نزاکت است. واقعاً این موضوع یکی از وظایف مهم رهجو است. یک رهجو باید به تمام جایگاه‌ها احترام بگذارد، به دبیر، نگهبان، مرزبان و تمام خدمتگزاران احترام بگذارد. رهجو باید هر چیزی دارد پشت در بگذارد و بعد وارد کنگره شود؛ در غیر این صورت رهجو آموزش پذیر نمی‌باشد. مثلاً رهجو بگوید من قاضی هستم، دکتر هستم و... اینجا منیت جای آموزش را می‌گیرد. حرمت‌ها باید رعایت شود حتی راهنما باید حرمت‌ها را رعایت کند. مثلاً اگر رهجویی از لژیون دیگر نزد راهنمایی رفت نباید راهنما به او مشاوره دهد؛ چون جایگاه خود راهنما خراب می‌شود. اینجا هستیم تا قوانین زندگی را یاد بگیریم. یک راهنما برای آموزش به رهجو باید اول خودش آن قوانین را در زندگی‌اش عملی کرده باشد. مثلاً راهنما اول باید خودش دروغ نگوید، غیبت نکند و... تا بتواند آن را به رهجو منتقل کند؛ چون در این صورت آموزش روی رهجو اثر می‌کند. ما در کنگره هستیم برای رسیدن به آرامش و رهجو باید هدفش مشخص باشد. آموزش و خدمت کردن مهم‌ترین هدف است. کسانی که این را یاد نگرفته باشند خیلی راحت بعد از مدتی از کنگره خارج می‌شوند. فقط نوشتن نامه‌های یک لژیون ۴ ساعت وقت راهنما را در روز می‌گیرد. این وقت را راهنما به خاطر عشق می‌گذارد نه چیز دیگر؛ و نامه را با عشق به رهجو می‌دهد. رهجویی که نامه را می‌گیرد ولی به کلینیک مراجعه نمی‌کند و غیبت می‌کند، فرمان‌بردار خوبی نیست. اگر فرمان‌بردار خوبی باشیم فرمانده خوبی می‌شویم.

ما مسیری را حرکت کرده‌ایم و به شهر اعتیاد رسیده‌ایم، دوباره باید یک مسیر را طی کنیم تا به شهر سلامتی و رهایی برسیم. رهجو در این مسیر مسافر نام دارد؛ مسافری که از سمت تاریکی به روشنایی حرکت می‌کند. چون در تاریکی هیچ‌چیز دیده نمی‌شود و دائماً فرد در چاه می‌افتد؛ چراکه مسیر را نمی‌بیند‌، ولی در سمت روشنایی این‌گونه نیست و نیاز به یک راهنما دارد که راه را رفته باشد. تنها نیاز به سرسپردگی داریم؛ چه راهنما چه رهجو! همیشه فشار عمل سالم زیاد است ولی باید سعی کنیم عمل سالم را انجام دهیم. نتیجه عمل سالم برعکس عمل ناسالم، حال خوش است. در کنگره هر قانونی است به خاطر من رهجو یا راهنما است، برای بقای این ساختار است. چه رهجو چه راهنما اگر سعی کنیم در مسیر عمل سالم حرکت کنیم مطمئناً هیچ آسیبی نمی‌بینیم و همیشه از حال خوش برخوردار هستیم. آقای مهندس یک شعبه را چند وقت پیش بستند؛ چرا؟ به خاطر حاشیه‌هایی که درست کرده بودند و قوانین را رعایت نکرده بودند. ممنونم که سکوت کردید و به صحبت‌های من گوش کردید.

نگارش و تایپ: مسافر رضا (لژیون یکم)
عکاس: مسافر هادی (لژیون دوم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .