English Version
English

درمانگر واقعی خود رهجو است

درمانگر واقعی خود رهجو است

جلسه سوم از دوره سی و یکم کارگاه‌های آموزشی خصوصی مسافران کنگره60؛ نمایندگی شهرری با استادی مسافر محمود، نگهبانی مسافر جمشید و دبیری مسافر ولی الله با دستور جلسه «وظایف راهنما و رهجو» شنبه 26 بهمن ماه 1398 ساعت 17 آغاز به کار کرد.

 

خلاصه سخنان استاد:

خخداوند را شاکرم که توفیق داد در این جایگاه آموزشی قرار بگیرم، تبریک ویژه به گروه مرزبانان جدید مسافر و همسفر می‌گویم و خدا قوت به‌تمامی راهنمایان؛ امروز با دو موضوع در خدمتتان هستم. اول دستور جلسه وظایف راهنما و رهجو و دیگری جشن تولد هفتمین سال رهایی ایجنت شعبه شهرری آقای محمد. همه می‌دانیم که درمان در دنیا فقط در کنگره با تمرکز بر سه ضلع جسم، روان و جهان‌بینی انجام می‌شود، بدون این سه ضلع امکان درمان وجود ندارد و دستور جلسات در جهت همین سه ضلع برنامه‌ریزی‌شده است، همین دستور جلسه قبلاً هم در تولد محمد بیان‌شده است. وقتی صحبت از وظایف می‌شود نشان از قرار گرفتن بار مسئولیت بر دوش فرد دارد. مسئول یعنی کسی که مورد سؤال قرار می‌گیرد و بایستی در قبال مسئولیت خود پاسخگو باشد. مثل یک پدر خانواده، استاد جلسه، مرزبان، راهنما و رهجو هر یک وظایفی بر عهده دارند. مثلا وقتی در خیابان تصادف می‌شود، رسیدگی به موضوع تصادف جزء وظایف  راهنمایی و رانندگی است اما بردن مصدومان تصادف به بیمارستان جزو وظایف اورژانس است. هیچ‌کدام در کار دیگری دخالت نمی‌کنند، هرکس هم کارش را درست انجام ندهد باید پاسخگو باشد.

 

وقتی یک تازه‌وارد پا به کنگره می‌گذارد، به او سی دی و جزوه شرح وظایف داده می‌شود تا اهمیت جایگاه خود را بداند و برابر جایگاهی که دارد باید پاسخگو باشد. جدیداً هم رهجوهای تازه وارد علاوه بر وادی یک تا هفت باید سی‌دی‌های جهان‌بینی، منیت، قضاوت، ایمان و لنگر کشتی را بکشید را هم کار کنند تا نسبت به وظیفه خود توجیه شوند. راهنما،کسی است که راه را نمایان می‌کند و نشان می‌دهد، کسی که خودش قبلاً مصرف‌کننده بوده است و این مسیر را طی کرده است و پس از رهایی و شرکت در آزمون کمک راهنمایی با کسب شرایط لازم، لژیون زده است. وظایف راهنما رعایت کلیه قوانین کنگره، به خصوص وظایفی که در جزوه راهنما و راهنمایی ذکرشده است و درنهایت تلاش همه جانبه برای آموزش مسافر است. تلاشی برای تبدیل مسافران به‌عنوان رهجویان کنگره در جهت خدمت‌رسانی. رهجو کسی که خودش جوینده راه است، پس درمانگر واقعی خود شخص است چون باید خودش جستجو کند و بیابید. در جزوه شرح وظایف و راهنما و راهنمایی،  تمامی وظایف هر بخش کاملاً ذکر شده است؛ حتی وظیفه مهماندار که نظم داخل و بیرون است و میکروفون گردان ذکر شده است. مهم‌تر از همه وظیفه رهجو کاملاً بیان‌شده است اما به نظر من وظایف رهجو نسبت به خودش، نسبت به راهنما، نسبت به کنگره، نسبت به راهنما فقط یک وظیفه است، تسلیم شدن نسبت به کنگره، رعایت تمامی قوانین کنگره و حرکت در جهت خدمتگزاری و تبدیل به راهنما شدن. نسبت به خانواده هم بازپرداخت بدهی طبق وادی هشتم نسبت به خانواده. این‌ها که گفتم،صور آشکار وظایف راهنما و رهجو است.

 برای من واقعاً جایگاه راهنما، جایگاه رب و مربی و جایگاهی مقدس است. یکی از چیزهایی که خیلی حال مرا خوب‌تر می‌کند این است که بشنوم کسی راهنما شده است. تا لحظه مرگ باید به اولین مربی خداوند و بعدازآن پدر و مادر و دیگر اساتید احترام گذاشت، آموزش دیدن  سن و سال و شأن و رتبه نمی‌نشاند و نقطه پایان ندارد حتی آموزش بر پیامبران هم واجب شد، شرایط تدریس را معلم معلوم می‌کند نه شاگرد و شاگرد باید شرایط معلم را بپذیرد. شاگرد باید فقط به شنیدن اکتفا نکند و به چیزهایی که استاد می‌گوید عمل کند،دو شرط مهم در شاگردی؛ صبر و اطاعت  است. باید ده ماه صبر کند و هرچه راهنما می‌گوید،اطاعت کند.

نتیجه بی‌صبری و عدم اطاعت و سؤال نابه‌جا، دور شدن از استاد است پس مواظب برخی از خطاهای خود باشیم. برای دریافت پاسخ باید ظرفیت در انسان باشد وقتی ظرفیت آن را ندارد بهتر است سکوت کند و فرمان استاد را انجام دهد، پرسشگری حق شاگرد است اما جواب دادن دست استاد است،بیش از آنکه تلاش کنیم به استاد برسیم باید تلاش کنیم بتوانیم با او همراه باشیم،دستورات استاد برای ارتقای شاگرد است و کاری که استاد می‌گوید نباید در چشم شاگرد خوار و کسرشأن باشد؛ مثل ساختن دیوار مخروبه در برابر چشمان مردم، خدمت کردن و جارو زدن و توالت شستن توسط رهجو باید انجام گیرد. یک راهنما هم باید در آموزش جدی و کوشا باشد.

و اما در مورد تولد هفتمین سال رهایی محمد عزیز، تولد هفتمین سال رهایی محمد آقا ایجنت محترم شعبه شهرری است، ایشان از اولین رهجوهای لژیون من بودند که کمک راهنما شدند، محمد هشتم دی ماه سال 1390 وارد لژیون من شد، ده ماه و چهارده روز سفر کرد و بیست و دوم دی ماه 1391با 914 سی‌سی شربت به درمان و رهایی رسید. از همان ابتدا خوب سفر کرد، فرمان‌بردار بودند، هر کار از او تقاضا می‌کردیم انجام می‌دادند، مسئول نشریات لژیون شدند، بعد از رهایی در سال 1392به جایگاه مرزبانی رسید و در سال 1393 در آزمون کمک راهنمایی شرکت کرد و کمک راهنما شد. چون مرزبان بود در سال 1394در جایگاه کمک راهنمایی شروع به خدمت کرد و جزو لژیون‌های موفق نمایندگی شهرری است، سال 1398 به جایگاه ایجنت نمایندگی شهرری رسیدند.

تغییر یک انسان از سال 1390 تا 1398 بسیار زیاد بوده است. اگر به یک انسان بگوییم که هشت سال بعد قرار است در چه نقطه‌ای قرار بگیری؟ قابل‌باور نیست که یک انسان در هشت سال چقدر تغییر می‌کند. واقعاً چیز عجیبی است. آنجا که می‌گوید لَیسَ لِلانسانَ اِلّا ما سَعی، انسان چیزی جز سعی و تلاش خودش نیست دقیقا اشاره به همین است. این را نشان می‌دهد که اگر انسان در صراط مستقیم باشد این اتفاق برای او می‌افتد، پس از سی سال بودن در جهل و تاریکی با سرعت در هشت سال در جهت نور حرکت و تغییر پیدا می‌کند. محمد کسی بود که تسلیم بود و این باعث موفقیت او شد. در هر کاری او را قرار می‌دادیم آن را به‌درستی انجام می‌داد و در حاشیه و این‌جور مسائل نبود. این روز عزیز را به بنیان کنگره آقای مهندس عزیز و بزرگ‌مرد معاصر زمان خودمان تبریک می‌گویم، به خودم تبریک می‌گویم، به محمد عزیز و همسفران ایشان تبریک می‌گویم. از هم‌سفران ایشان تشکر می‌کنم که محمد را در این سفریاری کردند، به دختر کوچکش تبریک می‌گویم و به کمک راهنمایان همسفر تبریک می‌گویم، به‌تمامی مسافران و همسفران نمایندگی شهرری تبریک می‌گویم.

مطلبی را در آخر برای ایشان نوشته‌ام که برای شما می‌خوانم: آنانی که مجذوب رحمت خداوند می‌شوند به ارتقاء می‌رسند و آنانی که به سورچرانی مشغول‌اند نصیبی ندارند، می‌فهمی چه می‌گویم؟ آنگاه‌که فرمان برائت صادر گردید، شهر در سکوتی در حیرت ایستاده بود و ندانست که تو مجذوب رحمت خداوند گشته‌ای؛ اما آیا کسی هست که در برابر فرمان الله سر به شانه‌های زمین فرود نیاورد؟ چگونه می‌شود کسی در کنار تو باشد؛ اما صبر و عشق و لبخند را نیاموخته باشد؛ چون سال‌ها است که با صدای مهربانت در لژیون و کنگره خو گرفته‌اند؛ سنگ صبوری نرم‌تر از تو را نیافته‌ام، خوش به حال آن‌کس که بی‌منت می‌دهد و فکر باز پس گرفتن آن نیست. بگذار برایت بگویم که چگونه‌ای؟ از کودکی که رنج و سختی تاریکی را با نوازش تو به فراموشی سپرده است. بگذار از پدری بگویم که به سپیدی نگاه تو دل داد و به شوق رهایی فرزندش به دست‌تو امید بست. بگذار از مادری بگویم که ابرسنگین قصه‌هایش را در دل دریایی تو بارید؛ ولی ندانست که سال‌ها در باران چشمان او غرق نجات فرزندش شده‌ای، بگذار از آن دختری بگویم که با مهرت نام تو را به زیبایی نام زیبای پدر آراست هرچند سالیانی است که دل از مهر پدرش بریده است، بگذار از صدایی بگویم که جز خورد شدن صدای استخوان‌هایش به گوش نمی‌رسید و تو فریادش زدی و تو در کنگره او را سنگ صبور خواندی وگرنه هم‌سفر نام کوچکی است در برابر سقوط‌های خود، بگذار از ره‌جویانی که چون تو در شکوفه‌های در سنگ نشانده‌ای و با تمام توان به میوه رسانده‌ای و باید گوش دل‌باز کرد تا فهمید که بشنو از نی چون حکایت می‌کند، وز جدایی‌ها شکایت می‌کند چیست و خواهی فهمید که همیشه جدایی‌ها بد نیست و این هفت سال جدایی تو از تاریکی‌ها حکایت از سوز و اندوه نی نوازان بوده‌اند.

اعلام سفر مسافر:

سلام دوستان محمد هستم یک مسافر، با تخریب بیش از 10 سال شیشه، کراک و تریاک وارد کنگره شدم. مدت ده ماه و چهارده روز با متد DST و داروی OT  باراهنمایی آقای محمود سفر کردم و در حال حاضر هفت سال و سه ماه و چهار روز است که از دام اعتیاد و بند نیکوتین آزاد و رهاشده‌ام.

آرزو و سخنان مسافر

قبل از آنکه ایجنت شعبه شهرری شوم آرزو داشتم که شعبه شهرری صاحب زمین شود و حالا که در جایگاه ایجنتی قرار دارم از صمیم قلب آرزو می‌کنم که این امر محقق بشود.

قبل از هر چیز روز زن و روز مادر را به همه همسفران، مادر، خواهر و همسر خودم تبریک می‌گویم. از همه شما به خاطر مشارکت‌هایتان در مورد من تشکر می‌کنم. راهنمای بزرگوارم گفتند که من از تخریب‌هایم بگویم، قبل از آمدن من به کنگره در خانه خودمان کارتون خواب بودم و آن موقع خانواده فکر می‌کردند که فقط مرگ باعث خلاصی من از اعتیاد می‌شود؛ خواهرم بعداً به من گفت که همیشه در اتاقی که من در آن بودم را باز می‌کردند تا ببینند من زنده هستم یا نه؟ روزگار خیلی سختی برای من و خانواده‌ام بود؛ ظاهراً همه‌چیز را ازدست‌داده بودم شاید خیلی چیزها را هم از دست‌داده بودم؛ ولی چیزهای باارزشی داشتم که هنوز خودم از آن خبر نداشتم، خانواده، پدر و مادرم و از همه مهم‌تر خدا را داشتم. روز اولی که وارد کنگره شدم یک بنده خدایی جلوی در ایستاده بود و می‌گفت که جلسه طبقه سوم هست و آن موقع در یک ساختمانی بودیم که طبقه بالای یک آمفی تئاتر بودیم و قبل ازاینجا کنگره در آن مکان تشکیل جلسات می‌داد. چند باری که به کنگره آمدم همیشه با خود می‌گفتم که می‌شود که من هم یک روزی در جلوی در بایستم و افراد را راهنمایی کنم که کجا کارگاه آموزشی برقرار است.

حالا بماند که دبیر، نگهبان هم شدم و باورم نمی‌شد که روزی کمک راهنما هم بشوم و لژیون داشته باشم و تصور آن بسیار سخت بود و هشت سال پیش بود و زمان زیادی نبود، وقتی من در جایگاه دبیری قرار گرفتم دیدم که خواهرم از شوق در سالن گریه می‌کند. اعتیاد برای من خیلی خوب بود و برای همه‌ کسانی که خواستار رهایی هستند خیلی خوب است. شاید به‌ظاهر خیلی چیزها را از دست دادم؛ ولی فکر می‌کنم باارزش‌ترین چیزی که در این هستی وجود دارد را من به دست آورده‌ام و آن فرصت و لیاقت خدمت کردن است و این فرصت و لیاقت خدمت کردن بزرگ‌ترین چیزی است که من تابه‌حال به دست آورده‌ام. می‌خواهم از همه‌کسانی که در این مسیر کنار من بودند تشکر کنم، از خداوند تشکر می‌کنم که راه کنگره را در مسیر من قرار داد و از مادرم تشکر می‌کنم که پا به‌پای من به کنگره آمد و حتی در چهار سالی که به کنگره می‌آمد یک جلسه هم غیبت نداشت و خواهرانم و خانواده‌ام در این راه به من خیلی کمک کردند، همسرم هم باکارهای خیلی زیادی که در کنگره و در محل کار دارم فداکاری دارند و دوری مرا تحمل می‌کنند، از کمک راهنمای بزرگوارم تشکر می‌کنم و فکر می‌کنم یکی از انتخاب‌های خوب در زندگی من انتخاب ایشان به‌عنوان کمک راهنما در این مسیر بود. شاید اگر ایشان را انتخاب نمی‌کردم نمی‌توانستم این مسیر را به‌درستی طی کنم و از پدر و مادرم تشکر می‌کنم، از کمک راهنمای همسرم تشکر می‌کنم که قبول زحمت کردند و از راه دور تشریف آوردند و در پنجمین سال رهایی خودم نیز بیان کردم که هیچ دیداری در هستی اتفاقی نیست. سال 1385 در برنامه ماه‌عسل که در ماه رمضان پخش می‌شد یکی از میهمانان برنامه آقای عباس پسر خانم عزت بودند و فکر می‌کنم که در برنامه عید فطر هم خانم عزت تشریف داشتند و من آن موقع خیلی مواد مصرف نمی‌کردم؛ ولی اسم کنگره در ذهن من حک شد و این مادر و پسر در ذهن من ماندند.

سال 1385 بود که این موضوع پیش آمد که بعداً من وارد کنگره شدم و خانم عزت کمک راهنمای همسر من شدند از زحمات ایشان تشکر می‌کنم از کمک راهنمای مادر و خواهرم تشکر می‌کنم که در این چند سال کنار ما بودند. از دخترم و همسرم تشکر می‌کنم که در کنار من هستند و فداکاری می‌کنند که بتوانم خدمت کنم و بالاتر از همه این‌ها از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم که این بستر را برای همه ما فراهم کردند که اینجا بیاییم و حالمان خوب شود. پیام تولدها برای همه ما یک‌چیز هست، شاید در وبلاگ نمایندگی شهر ری عکس‌های مرا دیده باشید و حال ‌و روزم خیلی بدتر از شما عزیزانی بود که الآن پشت این صندلی‌ها در این جلسه نشسته‌اید. ولی کسی که خواستار رهایی باشد، به قول استاد، هستی این فرصت را در اختیار او می‌گذارد. از همه شما تشکر می‌کنم که بودید. احساس خوبی دارم و امیدوارم که فرصت و لیاقت این را داشته باشم که همچنان در کنگره حضورداشته باشم.

سخنان هم‌سفر سمیه:

ابتدا این روز را به همسر خودم تبریک می‌گویم و از آقای مهندس تشکر می‌کنم؛ زیرا آرامشی را که اکنون در زندگی خود دارم مدیون این مرد بزرگ هستم. از کمک راهنمای خوب خودم خانم عزت عزیز سپاسگزارم که تشریف آوردند و از مادر همسرم به خاطر زحماتی که برای ایشان کشیدند تشکر و قدردانی می‌کنم و از خانم زینب و خانم فاطمه عزیز و آقای محمود نیز سپاسگزارم و از زحماتی که کمک راهنمای مسافرم برای ایشان کشیده‌اند سپاسگزارم. با هیچ کلمه‌ای نمی‌توان این زحمات را جبران کرد.

سخنان کمک راهنما خانم عزت:

دومین باری است که در تولد محمد آقا شرکت می‌کنم، دستور جلسه امروز راجع به وظایف راهنما و رهجو است. این دستور جلسه‌ای هست که من با رهجوی خودم این احساس را دارم؛ چون رهجو بودن یعنی تمام چیزهایی که یک مسافر و یک همسفر می‌تواند به آن عمل کند؛ از نقطه به فعل درآوردن است نه این‌که به کنگره بیاییم و هر چه راهنما به من گفت بله بگویم و بعد وقتی به خانه رفتم کار خودم را انجام بدهم. خانم سمیه از همان اول که وارد لژیون من شدند توانستند کارهایی که به او گفته می‌شد را انجام دهند و خدا را شکر به جایگاه کمک راهنمایی رسیدند. به خاطر مشغله‌ای که دارند نتوانستند این خدمت را انجام دهند. خوشحال هستم که در این جلسه شرکت می‌کنم و یادی از آقای حمید اخوان می‌کنم که یکی از مهره‌های اصلی در نمایندگی شهرری بودند. رها شدن یک مسئله است؛ ولی خود کنگره‌ای بودن از همه مهم‌تر است. می‌توانی در کنگره حضورداشته باشی؛ ولی بیایی و بروی و جا را برای کسانی که واقعاً می‌خواهند بیایند و رها شوند بازکنی؛ ولی اگر خود در کنگره حضورداشته باشیم و حرف‌ها و صحبت‌های آقای مهندس که در سی‌دی‌ها هست همه آن‌ها را اجرایی کنیم مطمئن باشیم که نه‌تنها ضرر نمی‌کنیم؛ بلکه به آن جایگاهی که آرزوی آن راداریم می‌رسیم. هر رهایی نویدی برای تازه واردین عزیز است که اگر آقا محمد توانستند به این جایگاه برسند. آن عزیزی که روز اول است که به اینجا آمده‌اند اگر بخواهند به این جایگاه می‌رسند. به کمک راهنمای محترم ایشان، خودشان و به خواهر و مادر عزیزشان و به کمک راهنمای محترم خواهر و مادرشان و به خانم سمیه عزیز خدا قوت می‌گویم.

سخنان کمک راهنما خانم فاطمه:

خدا را شکر می‌کنم که بار دیگر در این جایگاه قرار گرفتم و توانستم تولد دیگری را ببینم و به آقا محمد تولدشان را تبریک می‌گویم و قرار گرفتن در جایگاه ایجنتی ایشان را نیز تبریک می‌گویم و به خانم عزت عرض تبریک و خدا قوت‌دارم. خوشحال هستم که بار دیگر ایشان را در نمایندگی شهرری می‌بینم. امیدوارم آقا محمد همیشه در کنگره بمانند و ماندگار باشند و به خانم زینب، خانم سمیه و مادر آقا محمد تبریک می‌گویم. امیدوارم همیشه در کنار هم‌ خوب و خوش باشند.

سخنان همسفر زینب:

اشکی که در ابتدا ریختم اشک شوق بود؛ خوشحال هستم که این جایگاه را تجربه می‌کنم، وقتی هشت سال پیش محمد را با الآن مقایسه می‌کنم فقط سر تعظیم بر خاک پاک کنگره 60 فرود می‌آورم و دستان پرمهر جناب آقای مهندس را می‌بوسم. همیشه وقتی در این جایگاه قرار می‌گیرم یک عذرخواهی به کمک راهنمای برادرم بدهکار هستم؛ چون وقتی آقا محمد وارد لژیون ایشان شدند من ناراحت بودم و این موضوع چیزی است که فرد باید با حس خود کمک راهنمای خود را انتخاب کند. خیلی خوشحال هستم که برادرم‌ ایشان را انتخاب کردند و ایشان برای ما خیلی ارزشمند هستند. به ایشان تبریک می‌گویم و به کمک راهنمای همسرم آقا محمد نیز تبریک می‌گویم. از ایشان سپاسگزارم که مسیر طولانی را طی کردند و تشریف آوردند و از سمیه عزیزم، مادرم و کمک راهنمای خودم که واقعاً دوستشان دارم تشکر می‌کنم. امیدوارم که کسانی که دنبال رهایی هستند راه کنگره را پیدا کنند.

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
عکس: رحمان جمالی

تایپ و تنظیم:عباس زمانی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .