زمانی که وارد کنگره شدم خیلی بههمریخته بودم؛ در زندگیام هیچچیز سر جایش نبود. بهمرورزمان یک سری مطالب را یاد گرفتم. وقتی وارد برنامه TDS شدم و درمان را با OT شروع کردم، بعد از ۲ ماه از شروع سفرم روند زندگیام کلاً تغییر کرد و بحمدالله امروز در خدمت شما عزیزان هستم.
اولین مسئلهای که من اینجا یاد گرفتم نظم بود. این قضیه برایم خیلی جالب بود. بعد بهمرور مطالب دیگری را هم یاد گرفتم تا اینکه بدانم من یک انسانم که از آن قالب انسان منفی یا حیوانی که قرار داشتم بخواهم بیرون بیایم، این را یاد گرفتم که اصلاً جایگاه من این نیست که سرِ بساط و مواد و نیروهای منفی باشم!
برای خودم یکسری وظایفی را تداعی کردم و خودم را مجاب کردم تا در مسیر درمانم کوشاتر قدم بردارم. ثابتقدم باشم، همچنین جلساتم را محکم و مرتب بیایم و با این روند روزبهروز قضیه برایم روشنتر و شکیلتر میشد و من واقعاً احساس خوبی داشتم یعنی به خودم میبالیدم و افتخار میکردم که دارم خوب حرکت میکنم و این خیلی برایم جالب بود.
وقتی برای خودم این احساس وظیفه را کردم که در قبال خودم مسئولم و باید درمان را بر عهده بگیرم، خواستم موفق بشوم و بر اعتیاد غلبه کنم، کنگره هم به من کمک کرد که بتوانم مسئولیتهایم را در مقابل درمان اعتیاد به نحو احسن انجام بدهم.
کنگره به من یاد داد که به سفرم به درمانم به رهاییام به کنگره تعهد داشته باشم و وفادار باشم. کنگره به من یاد داد که همچنان به این حرکت وفادار باشم و درراه هدفی که میخواهم به آن برسم محکم قدم بردارم و ناامید نشوم. کنگره به من این را یاد داد که دلسرد نشوم، با یک مسئله کوچک و یا یک مشکلی و یا با یک ناملایمت از این مسیر بیرون نشوم.
جالب است روزبهروز این وظایف سنگینتر هم میشد چون احساس مسئولیت و احساس تعهد نسبت به خودم و کنگره برای من خیلی نمود پیدا میکرد. تمام توان و تلاشم را گذاشته بودم که از عهده مسئولیت برآیم.
جلوتر آمدم و کمک راهنما شدم؛ مسئولیت و وظیفه من خطیرتر و سنگینتر شد. این وظیفه در حدی سنگین است که واقعاً قابلتصور نیست. رنج دیگری را باید بر دوش بگیرید. یادم هست وقتی برای اولین رهجویی که برنامه نوشتم، شب تا صبح نخوابیدم. قطعاً تمام همکاران من این را تجربه کردهاند، یعنی این احساس مسئولیت خیلی روی دوشم سنگینی میکرد و احساس وظیفه و دینی که برای خودم و کنگره قرار داده بودم، تبدیل به عشق شد و اصلاً فراتر از وظیفه رفت. وقتی وارد خدمت میشوید اصلاً داستان وظیفه کنار میرود. اصلاً همهچیز عوض میشود. اساتید هستند، کمک راهنماها و همکاران مرزبانان، سرکار خانم آذر پور هستند که با شال آبی آمدهاند و اینجا سنگین نشستهاند. همین عشق به خدمت است که ایشان سالهای سال است که در کنگره دارند خدمت میکنند. هیچوقت هم گریزی نیست، کجا میخواهند بروند. چه عشقی بالاتر از اینکه بخواهم به خدمت کردن به انسانها متعهد باشم و به انسانهایی که از جنس خودم هستند و میتوانم دردشان را حس کنم کمک کنم.
و نکته آخر در قسمت اول این است که یاد گرفتم که یادم نرود کجای کار قرار گرفتم؛ کنگره دارد با من چهکار میکند و مرا از کجا به کجا رسانده است. فکر میکنم اگر این قضیه یادم نرود روند زندگی من، سپاسگزاری من، احساس مسئولیت من در قبال انسانها خیلی بیشتر خواهد شد و انرژی من هم بیشتر می شود. خدا شاهد است امروز تقریباً ۱۲ کیلومتر راه رفتم و خیلی خسته بودم تا اینکه آمدم اینجا واقعاً خستگیام در رفت. این انرژی و شعف اینجا ایجاد میشود و این جزو آن صور پنهانی است که میگوییم، اگر صور پنهان من آن مسئولیت را احساس بکند.
و بتواند به دوش بکشد و توانش را دارد و قطعاً این توان و عزم را داریم که خداوند برایمان عطا کرده،
امیدوارم که در ادامه هم ثابتقدمتر حرکت کنم اما بخش دوم ارائهام در خصوص آرمین عزیز است. امروز تولدش است در انتهای سالن ایستاده است و شیک داماد شده است انشالله میخواهم عزیزان بشناسندش یکقدم بیاید جلوتر و عزیزانی که نمیشناسند برایش دست بزنند.
اعلام سفر مسافر آرمین:
سلام دوستان آرمین هستم یک مسافر. با بیش از 8 سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی متادون، مدت 10 ماه و 5 روز سفر کردم به روش DST با داروی شفا بخش OT به راهنمایی، راهنمای گرانقدرم آقا رضا رشته ورزشی بدمینتون و طناب کشی، فوتبال، در حال حاضر ۱۶ ماه و ۱۳ روزه که به دستان پر مهر جناب آقای مهندس آزاد و رها هستم. درضمن سفر سیگار کردم به مدت 10 ماه و 21 روز به راهنمای،راهنمای خوبم آقای مهدی پارسا در حال حاضر ۱۳ ماه و ۱۳ روز است که به دستان جناب آقای مهندس از بند نیکوتین آزاد و رها هستم.
آرزوی مسافر:
آرزوی اولم این است که کنگره، آکادمی و جهانی بشود چون خیلیها مثل من و امثال من در اقصی نقاط جهان به این نیاز دارند که چنین متدی شناخته بشود تا به درمان برسند. در آینده خیلیها هستند که به اعتیاد دچار میشوند، آرزو میکنم تا همه بتوانند به یک آموزش صحیح برسند.
سخنان مسافر:
خوشحالم که همه شمارا میبینم، در بین شما حضور دارم و یک کنگرهای هستم. در وهله اول خدا را شکر میکنم که توانستم این جایگاه را تجربه کنم و به این حالِ خوشی که الان دارم، دست پیدا کنم.
در خصوص خودم اگه بخواهم گذشتهام را بگویم واقعا برایم سخت است؛ چون گذشته من پر از رفتنها و نرسیدنها و پر از چاله به چاه افتادنها بوده است. خدا را شکر که با کنگره آشنا شدم و توانستم مسیری را به عنوان راه رسیدن به خودِ خودم انتخاب کنم.
تا قبل از این که با کنگره آشنا بشم فکر میکردم داناییِ آدمها به کتاب خواندنشان، به مدرک تحصیلیشان و به اطرافیانشان است؛ ولی بعد از اینکه با کنگره آشنا شدم، متدِ کنگره را شناختم، فهمیدم که مدرکِ تحصیلی به خواندن چهارتا کتاب، یا چهار جا درست صحبت کردن نیست. حتی اطرافیانم هم نتوانستند کاری کنند که به این منجلاب اعتیاد کشیده نشوم.
و اما کنگره اولین چیزی را که به من برگرداند ایمان من بود. من اواخر آمدنم به کنگره ایمانم را از دست داده بودم. به هیچ چیزی وصل نبودم که بتواند من را داخل مسیر زندگی کردن بکشاند و آرامش نصیبم کند. همه اینها را مدیون کنگره هستم که توانست ذره ذره هرچیزی که برایش تلاش کرده بودم را به من عطا کند.
تا قبل از این که با کنگره آشنا بشوم همیشه سعی میکردم صورت مسئلههای زندگی را پاک کنم تا اینکه بخواهم حل کنم. آموزشهای کنگره باعث شد که من یاد بگیرم با مشکلاتم، مشکلی نداشته باشم و در راه حل کردن آن ها قدم بردارم. درست است که برای من در گذشته سختیهایی بوده است، ولی کتاب چهارده وادی این آموزشها را به انسان میدهد که هر قدمی را که درست برداری، قدم بعدی هم برای شما پدیدار میشود و میتوانیم آن را ببینیم و اجرایش کنیم و به یک نتیجه درست برسیم. وقتی که به کنگره ایمان آوردم زندگی برای من رنگ و بوی دیگری پیدا کرد. مفهوم زندگی کردن را فهمیدم. با اینکه خیلی از مشکلات برای من وجود داشت ولی فهمیدم که اینها برای قوی شدن من سر راهم قرار میگیرد، برای بالا کشیدن خودم و ایمان اینها را به من هدیه داد. آموزشهای کنگره باعث شد ناامیدی در من نباشد ، حس پوچی و بیهوده بودن دیگر نداشته باشم.
سعی کردم که خودم را بشناسم و خودم را بالا بکشم چون وجود داشتم در حالی که قبلاً احساس نمیکردم آرمینی روی این زمین وجود دارد. این آموزش ها به من کمک کرد تا خودم را بشناسم و بدانم وجود دارم تا بدانم آمدهام آموزش بگیرم و ترقّی پیدا کنم و به انسانیت خودم برگردم. یکی از از دلایلی که باعث شد خیلی زیاد وارد مقوله اعتیاد بشوم، تخریب قلیان بود چون خیلی زیاد قلیان مصرف میکردم، همینجا از راهنمای سیگارم تشکر میکنم باعث شدند که من مصرف سیگار یا قلیان را کنار بگذارم و سفر خیلی بهتری داشته باشم.
جا دارد که از بنیان کنگره ۶۰ ربِّ زمینی من، جناب مهندس، تشکر کنم. تاثیرایشان روی خانواده من هم نمود پیدا کرده است. از همه ی خدمتگزاران تشکر میکنم و قدردان تمام زحماتشان هستم.
از برادر لژیونیهایم تشکر میکنم که در راه رهاییم کمک کردند تا بتوانم حافظ رهاییام باشم.
واقعا نمیدانم از باغبان زمین قلبم، آقا رضا با چه زبانی تشکر کنم زیرا که زبان قاصر از بیان این چیزها هستند. شما خیلی برای من زحمت کشیدید و خیلی صبوری کردید و باعث شدید آرمین به زندگی برگردد و باعث شدید با خدایِ خودم هم آشتی کنم.
از همسفرم هم تشکر میکنم که خواهرم هستند و برایم مادری کردند و جای خالی مادر مرحومم را برایم پر کردند.
عکس و پیاده سازی: مسافر امیر لژیون 18
تهیه و تنظیم: مسافر محمد لژیون 19