عشق به قدرت مطلق در تمامی هستی را هر روز محکمتر خواهیم نمود و رابطه ای نا گسستنی با او برقرار خواهیم نمود و بر بالای بلندترین قلهها خواهیم رفت و با صدای بلند و با فغان خواهیم گفت: تنها تو را میستاییم و تنها تو را ستایش میکنیم برای انجام این عمل عظیم، تا شاید او به ما و یا ما به او قدری نزدیکتر و چون پرندهای سبکبال شویم که آماده فرمان پرواز خویش است پرندهای که پرواز را آموخته است، برای اینکه از شعاع نوری که ساطعشده و به زمین رسیده است به بلندای همان نیرو به پرواز درآید تا عاشقانه خدمت کند و عشق را هدیه دهد. باشد که خداوند در انجام این عمل عظیم یاریرسانمان باشد.
سلام دوستان نازنین هستم یک همسفر
ورود در جایگاه کمک راهنمایی یعنی قدم نهادن در مسیری جدید و بزرگتر از زندگی. اینیک امتحان و موهبت الهی است که نصیبمان شده است و باید قدر آن را بدانیم. این جایگاه سراسر عشق و بسیار مقدس است. خداوند را شاکرم که اجازه خدمت به بندگانش را به من عطا کرد. اما اگر از حس و حال روز دریافت شال و بستن پیمان بخواهم بگویم؛ لحظهای بسیار زیبا و غیرقابل وصف بود، لحظهای ناب و تکرار نشدنی ... زمانی که متن پیمان را قرائت میکردیم تمام سفر اول و ماقبل آن مانند یک فیلم از جلوی چشمانم عبور کرد. روزهایی بود که دیگر امید به زندگی نداشتم اما حالا با حضورم در کنگره هرلحظه آموزش میگیرم و حال خوشی را تجربه میکنم. برای تمامی عزیزانی که خواسته خدمت در این جایگاه رادارند این حس و حال را آرزو دارم. و در پایان از راهنمای مهربان خودم سرکار خانم مهناز تشکر میکنم و بهترینها را برایشان خواستار هستم. از جناب مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم که به ما اجازه دادند خدمت کنیم و به حال خوش برسیم.
سلام دوستان الهه هستم یک همسفر
امروز همان روزی است که من مدتها در دنیای ذهنیام آن را زندگی کردهام و بدون شک روزی که رویای آدم تعبیر شود میتواند بهترین روز از زندگیاش باشد. وقتیکه به گذشته نگاه میکنم جز تاریکی چیزی نمیبینم. خداروشکر میکنم که در مسیر سراسر زیبایی و روشنایی قدم گذاشتم که غم و غبار درونم را با آموزشهای نابش از بین برد و بهجای آن نور امید را در دلم روشن کرد. حالا این چراغی که در دل وزندگیام روشنشده است یک دین است که باید آن را ادا کنم و روشنیبخش راه همسفران دیگر باشم، از خدای بزرگ می خواهم تا کمکم کند که هیچ اتفاقی پاهایم را سست نکند و به کلامم قوت بدهد تا قوت قلب دلهای عاری از امید باشم. از راهنمای عزیزم سرکار خانم پروانه بینهایت سپاسگزارم که همیشه تلاش کردند و عشق به کنگره و خدمت را در من به وجود آوردند. امیدوارم بتوانم مثل ایشان الگوی بینقص و قانونمندی باشم.برای آقای مهندس و خانواده گرانقدرشان آرزوی سلامتی دارم و از شما خانم سکینه عزیز بابت زحماتتان تشکر میکنم.
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر
کنگره ۶۰ برای هم سفر فاطمه که عمری چون یک حباب سرگردان دور خود میچرخید، مکتبخانه عشقی است که خود را در آن یافته است. کنگره ۶۰ به من یاد داد که بایستی اول خودم را ویران کنم از همه خشمها، کبرها، غرورهای کاذب و ...تا پس از دردی که میکشم دوباره متولد شوم. این تولد برای من لحظه اهدای شال رقم خورد. آن لحظه که آقای مهندس با نگاه پرمهرش رسالت بزرگی را بر گردنم آویخته بود، یادآور شد. نمیدانم آیا شانههایم تاب تحمل سنگینی این مسئولیت خطیر را دارد یا نه! ولی خوب میدانم که این شال برای من نمادی و یادآوری است از اینکه من لیاقت خدمت به خود را یافتهام. خودی که سالها در تاریکی سرگردان بودهام و از گرههای وجودم درد میکشیدم. کنگره ۶۰ به من آموخت عمری که بیعشق بگذرد بیهوده گذشته است و عشق خود بهتنهایی دنیایی است یا درست در میان آن هستی یا بیرون هستی. لحظه اهدای شال لحظهای بود که با همه وجودم دلم میخواست من در میانه این عشق باشم و وقتی با چشمان اشکبار پیمان را میبستم درواقع انگار بادل و روح خود پیمان بستم که هرلحظه از عمر من بگذرد، بیشتر از قبل درراه جلا و صیقل کردن جان خود قدم بردارم تا یک روز در پیشگاه الهی شرمسار نباشم که بیهوده زیستهام، و جام وجودم خالی از مهر، محبت و عشق است. این مسئولیت بزرگی است که لذت آن را هرلحظه در وجود خودم حس میکنم و آن را مدیون عشقی هستم که راهنمای خوبم خانم پروانه در دل من جاری کرد. نگاه پرمهرش را میبوسم و امیدوارم شاگرد خوبی برای مکتب کنگره ۶۰ باشم تا چنان تغییر کنم که من از من بودن درآیم.
سلام دوستان خدیجه هستم یک همسفر
من از ماههای اولی که به کنگره میآمدم، رسیدن به این جایگاه بزرگ تمام آرزو و هدفم شد و خدا را شکر میکنم که من را لایق رسیدن به این جایگاه دانست. زمان بستن پیمان تمامروزهایی که در کنگره پشت سر گذاشته بودم، تمام سختیهای سفر اول همه از جلوی چشمانم گذشتند و آن لحظه از ته قلبم دعا کردم تمام کسانی که در حال سفر هستند به رهایی برسند و همه آنهایی که خواسته خدمت در این جایگاه رادارند، این حس زیبا را تجربه کنند. حسی که موقع اهدای شال و بستن پیمان داشتم قابل وصف نیست، حال عجیبی بود و تمام آن مدت از خدا خواستم که کمکم کند تا لایق این جایگاه خطیر باشم و بتوانم از عهده این مسئولیت بزرگ برآیم. به دلیل داشتن شال مرزبانی فعلانمی توانم تشکیل لژیون بدهم ولی بیصبرانه منتظرم تا از این خدمت ترخیص شوم و خدمت کمک راهنمایی را آغاز نمایم. در جایگاه مرزبانی آموختم که فاصله خدمت تا خیانت بهاندازه یک مو است و یاد گرفتم اگر در مسیر ارزشها باشم و عدالت، معرفت و عمل سالم را سرلوحه همهکارهایم قرار دهم قطعاً موفق خواهم شد. تمام این حال خوش را مدیون راهنمای بزرگوارم خانم محدثه عزیزم هستم و خوشحالم که توانستم ذرهای از محبتها و راهنماییهای ایشان را جبران کنم، همیشه الگوی خدمت سالم برای من هستند و آرزو دارم راهنمای خوبی چون ایشان باشم.
سلام دوستان، ندا هستم یک همسفر
در ابتدا از جناب آقای مهندس دژاکام تشکر میکنم که این بستر را برای ما فراهم کردند تا خدمت کنیم و از راهنما خوب خودم خانم مریم تشکر میکنم که ایشان مشوق اصلی بنده برای قبولی در این آزمون بودند.در طول زندگی خود حسهای مختلفی تجربه میکنیم که باعث ایجاد شعف و شادی در وجود ما میشود، در لحظه بستن پیمان و دریافت شال از جناب آقای مهندس حس بسیار وصفناپذیری داشتم حسی که قابلبیان نیست زیرا خارج از درک آدمی است و من در طول عمر خود هیچگاه چنین حسی را تجربه نکرده بودم.در آن لحظه از خداوند خواستم که بتوانم صادقانه در این مسیر خدمت کنم و با لرزهای که در هنگام بستن پیمان بر وجودم افتاده بود دریافتم که این مسئولیت، مسئولیتی است سنگین توأم با عشق و لذت که مرا در مسیر صراط مستقیم قرار میدهد و هرلحظه باید معرفت، عدالت و عمل سالم را چراغ راه خود قرار دهدم زیرا صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است، نهایت سعی خود را خواهم کرد تا بتوانم ذکات رهایی خود را بپردازم و آموزش بگیرم و حافظ حرمت کنگره ۶۰ باشم.
سلام دوستان الهه هستم یک همسفر
حسم راجع به کمک راهنمایی حسی است که قابل وصف نیست و حتماً باید با تمام وجود لمس شود تا بتوان این حس را درک کرد. حس خیلی قشنگی است وقتیکه تلاش میکنی برای اینکه به جایگاهی دست پیدا کنی تا بتوانی حال خوب را به آدمهایی که حس و حال خوبی ندارند و ناامید هستند، هدیه بدهی و کمکشان بکنی که بتوانند مسیر درست زندگی کردن را یاد بگیرند و ببینند که زندگی زیباییهای خیلی زیادی دارد که فقط باید تلاش کنی تا به آن حسهای ناب وزندگی خوب دست پیدا کنی و اینکه روزی رهجویی باغم، ناراحتی و ناامیدی وارد لژیونت میشود و با کسب آموزشها بعد از مدتی لبخند میزند، خدمت میکند، جایگاه کسب مینماید و تو پیشرفت و حال خوبش را میبینی و این به نظر من حس خیلی فوقالعادهای است. کمک راهنمایی شروع کاربردی کردن آموزشهای کنگره است. ازنظر من شاید اگر تا الآن آموزشها را کاربردی نمیکردیم مشکلی نبود ولی زمانی که این جایگاه را کسب میکنیم مسئولیتی روی دوشمان است که باید تمام سعی و تلاشمان را کنیم تا الگوی بینقصی باشیم و هر حرفی که قرار است بزنیم در درجه اول خودمان باید آن را انجام دهیم و این است که کمک راهنمایی ذرهذره آموزش است و من با تمام وجود میخواهم که این جایگاه را تجربه کنم و از صمیم قلبم از خدای بزرگم تشکر میکنم که کمکم کرد تا این جایگاه را به دست بیاورم و بینهایت سپاسگزارم از راهنمای خوبم خانم محدثه عزیزم و برایشان بهترینها را خواستارم و سلامتی و عمری باعزت برای آقای مهندس و خانواده محترمشان را آرزو دارم.
سلام دوستان الهام هستم یک همسفر
ابتدا خدا را شکر میکنم که اجازهی خدمت به بندگانش را به من داد. اگر بخواهم در مورد حس و حال روز شال گرفتن بیان کنم، به نظر من هیچ قلم و کاغذی نمیتواند این حس را انتقال دهد. چون واقعاً طی این چند سال زندگیام این حس ناب را تجربه نکرده بودم. زمانی که متن پیمان خوانده میشد، خداوند را در کنار خودم حس کردم و تمام بدنم به لرزه درآمد بود و ناخواسته اشکهایم جاری شد ... خیلی روز خوب و پر از انرژی بود، انگار روی زمین نبودم. بعد از گرفتن شال از دستان پرمهر مهندس و نگاه پر از حرفشان احساس سنگینی کردم، به خودم قول دادم که واقعاً صادقانه و مخلصانه خدمت کنم و امیدوارم که بتوانم به نحو احسنت ابن مسئولیت سخت و سنگین را انجام بدهم و این خدمت را شروع آموزشهای خود میدانم و از همه عزیزان خواستار دعا هستم. از کمک راهنمای عزیزم بینهایت تشکر میکنم. این حال خوشم را مدیون آموزشهای ایشان هستم .
سلام دوستان نوشین هستم یک همسفر
ابتدا خدای خودم را شاکر هستم که توانستم این جایگاه را تجربه کنم. روزی که به تهران برای دریافت شال و بستن پیمان رفتم باوجود شرایط سخت بارداری، اصلاً برایم سخت نبود. حس خیلی عجیبی داشتم که قابل وصف نیست، مثل بوی گل میماند که نمیشود توصیفش کرد. خیلی انتظار این روز را داشتم. روزی که به کنگره آمدم را هرگز فراموش نمیکنم. انسانهایی که کمک کردند تا من در کنگره ماندگار شوم و از آموزشهای کنگره بهرهمند شوم. من در این جایگاه اول به خودم و بعد به دیگران کمک میکنم ان شاالله با یاری خداوند بتوانم معرفت، عدالت و عمل سالم را سرلوحه زندگیام قرار دهم و از مسئولیتی که خداوند بر عهده من گذاشته است بتوانم سربلند بیرون بیایم. بستن پیمان در پیشگاه خداوند و آقای مهندس حس بینظیری بود و بغض گلویم را گرفته بود، نگاه کردن به چشمان آقای مهندس زیباترین حسی بود که تجربه کردم. آرزو میکنم کسانی که دوست دارند این جایگاه را تجربه کنند، خداوند لیاقت خدمت را به آنها عطا فرماید. از جناب آقای مهندس تشکر میکنم که این بستر را فراهم کردند تا ما به آرامش برسیم و روشناییها را تجربه کنیم. از راهنمای عزیزم خانم مریم تشکر میکنم که چراغ راه و مشوق من در آزمون کمک راهنمایی بودند برایشان آرزوی سلامتی و سربلندی را از خداوند منان خواستار هستم.
سلام دوستان حمیده هستم یک همسفر
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
در لحظه گرفتن شال از دستان پر مهر آقای مهندس به مثابه یوم الفصلی برایم بود، روز جدایی و حسی شبیه پروانه شدن، دوباره آغاز کردن و متولد شدن، گویی آنکه کوله بار زندگی ام را دوباره خواهم بست و دوباره آغاز خواهم کرد. در آن لحظه که سرم را پایین آوردم و آقای مهندس بر گردنم شال آویخت و در چشمانم نگریست، تنها این سؤال از ذهنم گذشت که آدمی تا چه اندازه میتواند بزرگ باشد و عجیب سنگین و پرشکوه بود آن لحظه؛ یوم الفصل برایم آن لحظه بود، شروع فصلی جدیدی در جایگاهی که مانند جایگاه معلمی است، درعینحال که راه را نشان می دهد خود نیز می آموزد و این گونه کوله بارم تهی نخواهد بود، توشه ای از جنس خدمت و آموختن، باشد که تزکیه گردم و خدمت گزاری راست گفتار و نیک کردار برای این مکتب باشم. زندگی بهشت است برای آنان که عاشقانه و صادقانه عشق میورزند؛ بیپروا محبت میکنند و کمتر از دیگران انتظار دارند.
با آرزوی موفقیت برای شما عزیزان ممنون از وقتیکه در اختیارمان قراردادید.
تنظیم: همسفر سکینه لژیون هشتم
نمایندگی کاسپین قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
759