سخنان استاد:
امیدوارم که حال همه خوب باشد و خداوند را شاکر هستیم که این جلسه تشکیلشده و همسفران نمایندگی شادآباد کارشان را از امروز آغاز میکنند و اینجا هم یکجایی باشد برای اینکه تعدادی از همسفران آقا و کسانی که در این نمایندگی و نمایندگی اطراف هستند بیایند برای یادگیری و برای تغییر خودشان استفاده کنند.
خیلی خوشحال هستم که امروز این جلسه در هفتهای که شنبهاش هفته جشن همسفران بود و هنوز در همین هفته هستیم توانستیم کار این نمایندگی را شروع کنیم و برای همهکسانی که اینجا هستند و کسانی که میآیند و خدمت میکنند توفیق میخواهم و امیدوارم کارشان را خیلی خوب انجام بدهند.
کارشان را بر اساس عقل و عشق و ایمان شروع کنند و دنبال این باشند که چیزهایی که زندگی خودشان را تغییر داده است و چیزهایی که آموختهاند را مثل یک شربتی انتقال بدهند و تمرکزشان روی کاری باشد که انجام میدهند، چون واقعاً اتفاق بزرگی در حال افتادن است، اگر بخواهیم یک کشوری را نابود بکنیم ممکن است برویم بمباران کنیم و خانههایش را نابود کنیم مثل آلمان در زمان جنگ جهانی دوم که هرروز تعداد زیادی بمب روی شهر لندن میریختند و صدها خانه و شاید حتی چند هزار خانه در طی یک شبانهروز نابود میشد ولی مردم بعد از پناهگاه بیرون میآمدند و دوباره شروع میکردند به ساختن و سرعت ساختن با سرعت خراب کردن تقریباً نزدیک به همدیگر بود.
چرا؟ چون آنهایی که داشتند میساختند قدرتشان زیاد بود و نیروهای سازنده قوی و توانمند بودند، بنابراین خرابیهایی که به وجود میآمد بعد از مدتی کاملاً ترمیم میشد. انگارنهانگار که اثری از آن وجود دارد، حالا بعضیها را بهعنوان یادبود جنگ نگهداشتهاند که خرابیهایی هم داشتهایم ولی اگر میخواستند درست کنند میتوانستند، چون ساختارها و بنیانشان درست بود. بنیان یک کشور یا یک جامعه صرفاً آن نیروهای متخصص است ولی مهمترین قسمت آن خانواده است. بنابراین اگر بخواهیم کشوری را مضمحل کنیم بهتر است که کاری کنیم خانواده ضعیف شود. خانواده ضعیف شود بهخودیخود ظرف چند سال آن جامعه قدرتمند صنعتی کاملاً کارش ساخته است مثل اروپا در وضعیت الآن.
یکزمانی میگفتیم آلمان که البته آلمان هنوز هم وضعش خوب است ولی میگفتیم اروپا یا ایتالیا، انگلیس و فرانسه یک عظمت و قدرتی بود به خاطر چی؟ به خاطر این که هم علم و هم خانواده داشتند. علم هنوز هست اما در خانواده هرکسی میرود یکگوشهای و زندگی میکند و خانههایشان 18 متری شده است. مثلاً در فرانسه در خانه همه وسیلههای لوکس و بهترین کریستالها و بهترین ظرفهای نقره و بهترین جای پاریس، اینها چیزی نیست، شاه عبدالعظیم و یافتآباد خیلی بهتر و گرمتر است چون آدمها هستند که آن مکانها را معنا و احساس میدهند بنابراین میبینیم که اروپا روزبهروز قدرت خودش را از دست میدهد و فقط هم به خاطر قضیه خانواده است. اتفاقی هم بیفتد اختیار لازم را ندارد بخواهد مستقلاً تصمیم بگیرد چون پایههایش ضعیف شده است.
پس اگر بخواهیم ساختاری را درست کنیم باید خانواده را احیا کنیم خانواده باید باهم متقارن رشد کند، بعضیها فکر میکنند که آمدیم کنگره برای درمان اعتیاد، درست است درمان اعتیاد هست ولی این بهانه و شروع قضیه است. فرد به کنگره میآید و درمانش را شروع میکند، شاید مسافر دوست داشته باشد کسی از کارش سر درنیاورد شاید یک ذهنیتی داشته باشد که کسی متوجه نشود من کجا میروم ولی قضیه بالاتر از اینهاست.
دیروز رفته بودم به یکی از این نمایندگیها میگفتم شما خانواده را نمیآورید آنها را از آموزش کنگره محروم میکنید؛ دارید چیزی را از آنها میگیری مثلاینکه فرزندت را به مدرسه نفرستی و از درس خواندن و رشد کردن محرومش کنی.
در کنگره من مسافر میآیم سفر میکنم و درمان میشوم؛ اعضای خانواده هم حقدارند از آموزش برخوردار شوند، وقتی در خانواده یک نفر خیلی چیزها را یاد بگیرد و بقیه یاد نگیرند این خودش مشکل و معضل میشود. یک آدم آموزشدیده بین آموزش ندیدهها باشد فکر میکنید به او خوش میگذرد؟ واقعاً خوش نمیگذرد.
وقتی پدر، فرزند و مادر زبان کنگره را یاد بگیرند همزبان میشوند؛ پس اگر بخواهیم وضعیت جامعهمان بهتر شود باید خانواده احیا شود و برای احیای خانواده باید آموزش آن متقارن باشد، اگر بین اعضای خانواده اختلاففاز باشد بازهم جدایی است، قدیم اعضای خانواده معمولی بودند، یکی مصرفکننده بود. به خاطر این اختلاففاز همه عذاب میکشیدند.
حالا یکی منفی 60 بود و حالا شده مثبت 60، بقیه همان صفر ماندهاند بازهم مشکل و سختی به وجود میآید؛ بنابراین در کنگره متوجه شدهایم که بهترین و کارآمدترین نمایندگیها آنهایی هستند که در آن مسافرها و همسفران با همدیگر رشد میکنند.
خوشبختانه نمایندگی شادآباد همسفران خیلی قوی و نیرومندی دارد، بعضی وقتها که برای رهایی میآیند من چشم انتظار همسفر هستم، از رهایی خوشحال میشوم ولی منتظر هستم همسفرانشان از در بیایند، چون وقتی همسفر میآید حس دیگری به وجود میآید.
نمایندگیهایی که در آن همسفران ضعیف هستند آخر و عاقبتی ندارند، آن نمایندگی ضعیف میشود و ممکن است ادامه داشته باشد اما به نقطه ضعف میرسد و به نقطه رکود وارد میشود بنابراین ما در قسمت همسفران باید تلاش خودمان را بکنیم که بستر را فراهم کنیم.
زمانی که میگوییم جوانان بروند ورزش کنند، باید زمین و استخر و باشگاه باشد تا ورزش کنند؛ الآن میگوییم همسفران آقا بیایند درمان بشوند باید بستر مهیا باشد.
نمایندگی آکادمی و پرستار، نسبتاً مرکز شهر است گفتیم یک مرکز دیگری راه بیفتد و شرایط برای کسانی که میخواهند آموزشهای کنگره را دریافت کنند فراهم باشد بنابراین اگر مسافران اینجا هستند این پیام را برسانید.
برای آمدن همسفرانتان خودتان پیشقدم شوید، نوع نگاه ما باید عوض شود همسفر برای ما مثل یک همراه و دلگرمی و قوت قلب است.
بعضی همسفران اینقدر قوی شدهاند که میگویند من برای خودم دارم میآیم نه اینکه به خاطر خودخواهی بلکه میگویند دارم خودم در کنگره احیا و زنده میشوم پس باید این شرایط را فراهم کنیم که این اتفاق هرچه بهتر بیفتد.
قسمت همسفران آقا پتانسیلش را دارد. در قسمت همسفران دو قشر داریم، یکی جوانان پرشور و یکی افراد جاافتاده، جهاندیده و سرد و گرم چشیده روزگار که پدران و برادران بزرگتر هستند و فرزندان که نیروی جوان و پرانرژی هستند این دو ترکیب خیلی خوبی است پس پتانسیل خیلی خوبی در همسفران آقا داریم و باید استفاده کنیم.
من امروز را به همه تبریک میگویم و خیلی هم کوتاه درباره وادی 5 صحبت میکنم که میگوید در جهان ما تفکر قدرت مطلق حل نیست توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل مینماید.
در کنگره، چهار وادی را یاد گرفتیم تا اینکه متوجه شدیم اصلاً چگونه باید فکر کنیم و نوع نگاه ما به مسائل چگونه باید باشد. ذهنیت انسان برای هر چیزی که پیش میآید تعیینکننده است. من اشخاصی را میبینم که خیلی در کنگره زحمت میکشند، تلاش میکنند، وقت و انرژی میگذارند ولی آن نتیجههای لازم را نمیگیرد.
این آدم ازنظر ذهنی و فکری هنوز ذهنش ویروسی است و فکرش خراب کار میکند، چهار وادی اول این را برای ما درست میکند ولی قسمت دوم باز یک سری افرادی در کنگره هستند که اشخاص خوبی هستند و فکرشان درست است ولی رشد لازم را ندارند، چون وارد عمل نمیشوند آنجا که باید بیاید و دستبهکار شود و شروع به حرکت کند خوب کار نمیکند. وادی پنج یک سری موارد را مطرح میکند مثل دوری از ضد ارزشها و صبر و قناعت که درسهای بزرگی هستند اگر از آنها استفاده کنیم زندگی واقعاً تغییر میکند؛ پس باید عملگرا شویم و به نقطه عمل برسیم اول باید یاد بگیریم درست فکر کنیم و افکارمان درست شود و حسمان را درست کنیم بعد شروع کنیم به حرکت کردن اما این چیزهایی که در وادی پنج گفتهشده چیزهایی نیست که بگوییم صبر و قناعت را خواندهام و یاد گرفتهام بلکه باید سالهای سال کار شوند و باید هرکسی این را سالها تمرین کند، برای اینکه کسی توکل را یاد بگیرد شاید ده سال زمان ببرد و طول بکشد تا برسد به اینکه بتواند توکل کند.
ما نمیتوانیم فقط با خواندن به نتیجه برسیم بلکه چندین سال باید زحمت بکشیم تا به نتیجه برسیم. وادی پنجم مکمل چهار وادی اول است ولی: برای اینکه بتوانیم نتیجه بگیریم باید خیلی و شاید سالها زحمت بکشیم، این توهم به وجود نیاید که من تا شروع کردم به صبر و از ضد ارزشها دوری کردن، همهچیز درست میشود نه همهچیز درست نمیشود، این نکته مهمی است.
بعضیها میگویند که چرا فلان مساله من درست نشد؟ میگویم که خود من ده سال روی یک موضوعی کار کردهام و هنوز درست نشده، فکر نکن که مثلاً طی یک سال همهچیز باید درست شود و چنین چیزی نیست.
در ادامه همسفر رضا (قلی پور) به عنوان اسیستانت نمایندگی شادآباد معرفی و مراسم پیمان و اهدای شال انجام شد
در انتهای جلسه به همسفر رضا، مجددا اجازه تشکیل لژیون داده شد و برای راهنمای جدید همسفران آقا، همسفر علی (رشیدی) و همسفر محمدرضا (وحید عزی) آرزوی موفقیت شد.
تصویر برداران: همسفر ماجد، همسفر مصطفی
تایپ: همسفر علی (محمودی)