English Version
English

دکتر بهنام: وادی چهارم به این مورد اشاره می‌کند که مسئولیت اصلی در درمان اعتیاد با کسی است که می‌خواهد درمان بشود

دکتر بهنام: وادی چهارم به این مورد اشاره می‌کند که مسئولیت اصلی در درمان اعتیاد با کسی است که می‌خواهد درمان بشود

دوازدهمین جلسه از دور هجدهم کارگاه‌های آموزشی کنگره 60 مخصوص لژیون پزشکان پارک طالقانی با استادی دکتر بهنام، نگهبانی آقای مهندس و دبیری دکتر محسن با دستور جلسه 《کمک کنگره به من،  خدمت من به کنگره و سی دی بیکران در روز جمعه 20 دی ماه 1398  ساعت 8 صبح آغاز بکار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان بهنام هستم یک هم‌سفر:

از نگهبان جلسه تشکر می‌کنم این اجازه را دادند که مجدد در این جایگاه در خدمت شما باشم. این‌جانب، دکتر بهنام شاه‌محمدی هستم، از سال 77 که فارغ‌التحصیل شدم، مطبی تأسیس کردم و به علت مراجعه‌کنندگان مصرف‌کننده مواد مخدر ناخودآگاه درگیر درمان اعتیاد شدم. آن‌وقت آموزشی در روند آموزش‌های دانشگاه‌های پزشکی نبود ولی درگیر درمان شدم و 14 سال دوره‌هایی به‌صورت حرفه‌ای گذراندم و ده سال گذشته هم در کلینیک خودم مشغول درمان بودم. چند سالی هم هست که در خدمت عزیزان کنگره هستم و افتخار آشنایی با کنگره 60 را پیدا کردم.

فکر می‌کنم که این دستور جلسه از میان دستور جلسات سالیانه تعیین شده است که یک تلنگری باشد برای عزیزانی که در مسیر درمان اعتیاد هستند یا درمان شده‌اند؛ به عبارتی می‌خواهد به یک خصلت ذهنی من و شما به‌عنوان یک موجود انسانی اشاره کند و آن‌هم بحث فراموش‌کاری و فراموش کردن است؛ می‌دانید این خصلت، مثل خیلی از خصایص دیگر ذهنی ما می‌تواند دو جنبه داشته باشد؛ یک کارکرد مثبت دارد و یک جنبه منفی. کارکرد مثبت فراموش‌کاری، این است که ما خیلی اتفاقات و مسائل سنگین در زندگی‌مان می‌افتد که اگر ما این توانایی را برای فراموش کردن آن نداشته باشیم حتماً یک جای دیگر ما را از پای درمی‌آورد ولی خوشبختانه با این مکانیسمی که خداوند در ذهن ما تعبیه کرده است می‌توانیم خیلی از مسائل و مشکلات سنگین ازجمله، از دست دادن یکی از عزیزانمان را به‌هرحال بعد از مدتی مدیریت کرده و اندکی فراموش کنیم؛ اما یک جنبه منفی هم دارد اینکه، در یک سری مسائل باید خیلی دقت کنیم این اتفاق نیافتد چراکه سرمنشأ انحراف از یک مسیر درست و ورود به یک مسیر بسیار خطرناک و اشتباه و برگشت به معضلات قبلی ما باشد. یادمان باشد ما آدم‌ها اصولاً هر چیزی را که در زندگی به دست می‌آوریم، ظاهراً در سطح قضیه، قسمت عمده آن در اختیار خودمان است، خود ما آن را به دست می‌آوریم ولی وقتی‌که مسئله را کمی کنکاش می‌کنیم یک مجموعه‌ای از خیلی چیزها کنار هم قرار می‌گیرد تا آن اتفاق می‌افتد. الآن در این لژیون که در آن عزیزان پزشک، روان‌پزشک، با تحصیلات دانشگاهی هستند، خوب حتماٌ می‌توانند ادعا کنند که الآن به این جایگاهی که رسیده‌اند، زحمات و تلاش خودشان بوده است اما بلاشک نمی‌توانند منکر این قضیه بشوند که در این روند خیلی چیزها، از استاد خوب، دانشگاه مناسب، از متون درسی مناسب، از امکانات سخت‌افزاری مناسب وجود داشته که من و شما امروز اینجا به این عنوان نشسته‌ایم. پس ظاهراً ما خودمان به اینجا رسیدیم ولی خیلی فاکتورها دست‌به‌دست هم داده‌اند در تمام مسائل زندگی این قضیه هست؛ در همه‌چیزهایی که ما به دست می‌آوریم، ماه و خورشید و فلک باید دست‌به‌دست هم بدهند تا ما یک‌چیزی به کف بیاوریم. در بحث اعتیاد این موضوع دوچندان خودش را نشان می‌دهد، در متون آموزشی که در کنگره هست خصوصاً آن سه، چهار وادی اول، به‌خصوص وادی چهارم به این مورد اشاره می‌کند که مسئولیت اصلی در درمان اعتیاد با کسی است که می‌خواهد درمان بشود؛ اما خیلی واضح است که به‌تنهایی این مسیر را نرفته و نمی‌توانسته برود.

عزیزانی که تجربه اعتیاد را دارند اگر یک در ذهن خود یک مرور کنند، قبل از اینکه با این مسیر و سیستم درست کنگره 60 آشنا بشوند برای درمان، اگر فکر می‌کنند مسیرها و شیب‌های قبلی که در درمان برای خودشان استفاده می‌کردند، چه بوده و به چه مسائلی رسیدند، حتماً تأیید می‌کنند، آن‌وقتی که بدون برنامه و بدون استفاده از یک چنین مجموعه درستی درمان می‌شدند، هر وقت که حرکت کردند به سمت درمان درنهایت دیدند که چند قدم عقب‌تر از جایی هستند که شروع کردند؛ مثل یک باتلاقی بود که هر وقت حرکت می‌کردی و در آن دست‌وپا می‌زدی یک‌ذره بیشتر پائین می‌رفتی؛ بارها و بارها تصمیم به درمان گرفتند و یک کارهای عجیب‌وغریبی هم با ذهنیت خودشان یا با توصیه‌های اطرافیان انجام دادند ولی درنهایت بدتر از قبلی شدند که تصمیم به درمان گرفتند. روزی که آمدند به کنگره 60 این قصه متفاوت شد؛ یعنی وقتی وارد یک سیستم درمانی درست شدند و در این مسیر به درمان رسیدند اصلاً یک‌چیز دیگر شدند. یک آدم دیگر شدند، در تمام ساختارهای وجودی‌شان، چه بحث مسائل ظاهری و فیزیکی و چه بحث مسائل معنوی و درونی و باوری‌شان تغییرات سنگینی به وجود آمد. کافی است یک مرور کنیم که چه بودیم و چه شدیم. من قبل از اینکه وارد این مسیر بشوم در چه جایگاه شخصیتی، هویتی، خانوادگی، اجتماعی بودم و الآن به کجا رسیدم، چقدر من در خانواده اعتبار داشتم، چقدر روی حرف من می‌توانستند حساب کنند، چقدر من می‌توانستم روی قول خود بمانم، پس یکی از معضلات بزرگی که اعتیاد برای انسان به وجود می‌آورد بحث بدقولی است؛ به خاطر اینکه افسار زندگی من که اعتیاد پیدا می‌کنم دیگر دست خودم نیست فرمانده من، آن مواد من می‌شود؛ خمار باشم یک‌جور فکر می‌کنم، یک‌جور تصمیم می‌گیرم، نشئه باشم یک‌جور دیگر. مهم‌ترین قول و قرار را داشته باشم وقتی زمان مصرف من برسد همه‌چیز را فراموش می‌کنم چون باید بنشینم و یک‌چیزی را مصرف بکنم تا به حداقل تعادل برسم تا بتوانم یک کاری را انجام بدهم؛ بنابراین به‌راحتی به‌عنوان یک آدم بدقول شناخته می‌شوم. به‌عنوان یک آدمی که نمی‌شود روی آن حساب کرد شناخته می‌شوم؛ این اتفاق در خانواده خیلی چشم‌گیر است، در بچه‌هایی که خصوصاً در سنین خیلی پائین هستند می‌بینیم که واقعاً یکی از معضلات آن‌ها که خیلی اعتیاد را نمی‌شناسند این است که نمی‌دانند پدر آن‌ها چه کسی است، نمی‌دانند با چه کسی طرف هستند؛ دقیقاً در خماری یک شخصیت است و در نشئگی کلاً یک شخصیت دیگر می‌شود. پس هیچ جایگاه خانوادگی و اجتماعی مناسب درستی ندارند. از آن سیستم حالا به جایی رسیده‌اند که می‌توانند کاملاً ستون یک خانواده باشند، می‌توانند فرمانده و تصمیم‌گیرنده درست در یک مجموعه باشند. پس ما ازآنجا به اینجا رسیدیم. ازنظر مسائل ظاهری که خیلی متفاوت شدند، کافی است که عکس ده سال قبل، سه سال قبل را با یک سال بعد از رهایی مقایسه کنیم اصلاً این دو تصویر قابل‌مقایسه نیستند. آقای مهندس خودشان این‌طور می‌فرمایند که: بعد از درمان عکس ده، پانزده سال قبل خود را که می‌دیدند اصلاً حاضر نبودند نگاهش کنند، پاره‌اش می‌کردند. ظاهراً قرار است ده، پانزده سال سن آدم‌ها بالاتر رفته باشد ما یک تخریبات فیزیولوژیک برایمان ایجاد شده باشد. ولی بعد از پانزده سال که درمان شدیم، حال ما، ظاهر ما، روان ما، جسم ما خیلی بهتر از قبل شده است.

سی دی می‌خواهد به بچه‌ها بگوید که درست است کار و مسئولیت اصلی به عهده خودتان بوده اما در این مسیر چندین فاکتور به‌شدت به شما کمک کرده است: از راهنمایی که خیلی برای او انرژی و هزینه صرف شده است تا به این جایگاه رسیده است تا مجموعه‌های سخت‌افزاری و این جلسات، این لژیون‌ها، این میز و صندلی، این میکروفن و امثالهم تا متون آموزشی که بسیار بسیار فکر شده تا تهیه و در اختیار من و شما قرار داده شود و هزار و یک مسئله دیگر؛ این‌ها چیزهایی است که ما گرفته‌ایم، کمک‌هایی است که کنگره 60 به ما کرده و خیلی نیاز هست که فراتر از این‌ها صحبت بشود. حالا چه مسئولیتی من در قبال این‌ها دارم؟ اولین مسئولیت من این است که سپاسگزار باشم، چیز عجیب‌وغریبی نیست. وقتی ما انسان‌ها یک‌چیزی می‌گیریم باید یک‌چیزی در ازای آن بدهیم، حداقل آن تشکر کلامی است که کف قضیه است. دوم اینکه در این مسیر اخلال ایجاد نکنیم. حرمت‌های آن را رعایت کنیم. حواسمان باشد در چه مجموعه و سیستم ای هستیم. سوم یادمان باشد که این مجموعه با سلام‌وصلوات حرکت نمی‌کند؛ درست است بنای کار رایگان بودن خدمات است ولی هزار و یک هزینه در دل این مجموعه وجود دارد که حتماً و حتماً نیاز هست که تأمین بشود و با توجه به اینکه یک چنین مجموعه‌ای وابستگی به هیچ سیستم دولتی و خارج از این مجموعه ندارد، نیاز هست توسط خود اعضاء این مسائل مالی تأمین بشود. اعداد و ارقامی که برای درمان یک نفر در این مجموعه تعیین‌شده سال‌به‌سال رو به افزایش است، یادم هست که در سال 93 هزینه درمان یک نفر سیزده میلیون بود و بعد به شانزده میلیون رسید و فکر می‌کنم در این سال هزینه درمان یک نفر در کنگره 60 بالای بیست میلیون تومان است.

در سی دی بیکران ذکر می‌شود که: ارابه‌ها را در بیکران به حرکت درآورید، قبل از اینکه موجودات مضر و ریز پایه‌ها و ستون‌های آن را تخریب کنند و آن را از بین ببرند. خلاصه آن این است که حرکت کنید؛ در زندگی ایستا بودن هیچ دردی را دوا نمی‌کند. پاک‌ترین چیز که آب هست با ایستادن تبدیل به گنداب می‌شود. نکته آخر اینکه در این حرکت من و شما به‌عنوان یک موجود مختار، انتهای این خط را مشخص می‌کنیم کجا باشد. امیدوارم با آموزش‌های درستی که می‌گیریم پایان خط ما پایان خوب و خوشی باشد. ممنون که به حرف‌های من گوش کردید جلسه برای مشارکت باز است.

سلام دوستان ندا هستم یک هم‌سفر:

در خصوص کنگره 60، مسئولیت خودم را این می‌دانم که مُبلغی باشم برای روش درمانی که در کنگره 60 بکار برده می‌شود و بتوانم در همین زمینه کار بکنم. فکر کنم بتوانم دین خود را به کنگره 60 ادا کنم. متشکرم از وقت مشارکت.

سلام دوستان دکتر محمد هستم یک هم‌سفر:

رابطه‌ای که ما پزشکان داریم با کنگره 60 رابطه‌ای دوطرفه است. رابطه‌ای که بین بیمار هست و کنگره که اگر بیمار وجود نداشته باشد عملاً کنگره‌ای وجود نخواهد داشت. آقای مهندس می‌فرمایند که کنگره اوایل با یک تعداد محدودی شروع شد. الآن من نمی‌دانم که جمعیت کنگره 60 چقدر است در کل کشور، ولی خوب یک جمعیت قابل‌مقایسه‌ای است نسبت به گروه‌های دیگر. راجع به بحث درمان یک خاطره می‌گویم که: اولین باری که من با بحث درمان اعتیاد آشنا شدم در مدینه بود، در درمانگاه نشسته بودیم، دیدیم یک سری افراد می‌آیند با حال بد و کل سیستم به‌هم‌ریخته بود زمانی که می‌پرسیدیم اول پاسخ نمی‌دادند و آخر می‌گفتند که ما مواد مصرف می‌کنیم و آمده‌ایم اینجا و هیچی هم نداریم، حساب کنید در عربستان که حتی یک قرص دیازپام هم مشکل بود آوردنش آن‌ها هم تقریباً هیچی با خودشان نمی‌آوردند، ما مجبور شدیم که آن‌ها را درمان بکنیم. یک متخصص داخلی به من یاد داد که چگونه این‌ها را مدیریت کنیم که حال آن‌ها بدتر از این نشود. حالا خیلی نسبت به آن زمان فرق کرده و خود ما پزشکان هم اطلاعاتمان بیشتر شده و روش‌های درمان فرق کرده اما هنوز بردن مواد به سفرهای خارج از کشور ممنوع است. سفر اربعین که اتفاق افتاده بود، مسافرینی که داشتند می‌رفتند سفر روزی دو، سه گونی قرص بوپره، شربت تریاک یا خود مواد را از آن‌ها جمع‌آوری می‌کردند، حالا آن‌ها می‌رفتند آن‌طرف و چه بلایی سر آن‌ها می‌آمد، معضل و مشکلی هست که برای کشور ما وجود دارد. ممنون و متشکرم.

سلام دوستان دکتر فرشته هستم هم‌سفر:

در رابطه با دستور جلسه می‌خواهم در رابطه با خود ما پزشکان صحبت بکنم؛ سال‌های پیش چقدر حال خودمان بد بود، کلینیک داشتیم ولی رهایی نداشتیم و همه فکر می‌کردیم که یک راهی را می‌رویم که انتهای خوبی ندارد و نهایت آن می‌رسد به یک درمان نگهدارنده برای بیمار تا آخر عمر و به او در ظاهر دروغ بگوییم که خیلی راه خوبی است و بیا درمان می‌شوی و او از ما سؤال می‌کرد: پس رهایی چه زمانی است و ما به او پاسخ می‌دادیم فعلاً بیا تا اینکه خودش فراموش کند و تا آخر عمر ادامه بدهد؛ اما الآن حال ما خیلی خوب است و احساس می‌کنیم از آن وضعیت رها شده‌ایم واقعاً الآن رهایی داریم می‌دهیم و به آن نتیجه رسیده‌ایم که خیلی شغل قشنگی است؛ احیاء بیماران اگر کمی کمک کرده باشیم چقدر حال ما را خوب می‌کند و من فکر می‌کنم با توجه به اینکه این‌قدر حال ما خوب است، سپاسگزاری را نباید فراموش کنیم. همان‌طور که استاد جلسه گفتند، واقعاً ما باید یک سری مسائل را پشت سر بگذاریم البته در خاطرات ما می‌ماند، مثلاً مرگ عزیزان، سختی‌هایی که در مسیر کشیده‌ایم یا بدی‌هایی که دیگران به ما کردند، باید سعی کنیم آن‌ها را فراموش کنیم تا به بیکران برسیم به‌جاهای خوب؛ اما یک‌چیزهایی را نباید فراموش کنیم، سپاسگزاری از کنگره 60 را نباید فراموش بکنیم. وقتی حال من خوب است قاعدتاً باید در جهت این حال خوب مبلغ خیلی خوبی باشم برای اهداف کنگره و خوب ما خودمان هم جزء ذره‌ای از کنگره 60 هستیم و خوشحال هستم که در این مسیر هستم. ممنون از وقت مشارکت.

سلام دوستان محسن هستم مسافر:

در رابطه با کمک‌هایی که کنگره 60 به من کرده است واقعاً نمی‌دانم که چه بگویم؛ به‌شخصه خود من زندگی‌ام ازاین‌رو به آن رو شد. اگر کمک‌های کنگره نبود اگر عشق کنگره نبود معلوم نبود که مسیر زندگی من و مسافران دیگر به کجا ختم می‌شد. این محبت  بی‌شائبه‌ای که شده، این سرمایه مادی و معنوی که کنگره 60 برای من انجام داده است و برای هم‌سفران و مسافران و کل جامعه این را نمی‌توانم جبران کنم هرچقدر هم که خدمت کنم هرچقدر هم که بخواهم در کنگره انجام‌وظیفه کنم این جبران‌شدنی نیست فقط می‌توانم زبانی و عملی شکرگزاری کنم و این عشقی که به من داده‌شده در سطح جامعه خرج کنم، هر جا که ناتوان دیدم کمک کنم. اگر داخل کنگره بودم که خدمت می‌کنم و در بیرون هم خیلی کسانی هستند که نیاز به کمک دارند. خیلی ممنون.

سلام دوستان لیلی هستم هم‌سفر:

در سی دی بیکران مطرح شده که: به آنچه هست پی بردن تمنای دل می‌خواهد؛ یعنی دارد این موضوع را مطرح می‌کند که انسان در زندگی‌اش به هر آنچه می‌خواهد برسد واقعاً باید از ته دل خود آن را بخواهد و برای آن‌وقت بگذارد و هزینه بدهد، از مال و جان خودش بگذارد تا بتواند به آن چیزی که می‌خواهد برسد و در ادامه به انسان الهام می‌شود؛ یعنی چیزی را که انسان بخواهد و روی آن تمرکز کند از طریق نیروهای الهی به انسان الهام می‌شود و آیه شریفه که: نَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛ وقتی‌که نفس به مرحله میانه می‌رسد به آن الهام تقوی و فجور می‌شود. در ادامه انسان‌هایی که در صراط مستقیم قرار می‌گیرند، چیزی را می‌خواهند، آن تمنای دل را دارند و بر روی آن تمرکز می‌کنند، به آن‌ها الهام می‌شود و آن الهام باعث می‌شود که استحکام واقعی و تراوشات بسیار زیادی در آن‌ها اتفاق بیافتد. مثلاً اگر ادیسون زمانی تمرکز کرد و آن تمنای دل را داشت که بخواهد به چیزی برسد و چیزی را کشف کند، هزینه داد و زمان گذاشت اینکه در آن صراط مستقیم بود. تزکیه و پالایش‌های پی‌درپی نفس انسان را به مرحله و مرتبه‌ای می‌رساند که می‌تواند دریافت‌ها و الهاماتی داشته باشد. انسان‌هایی که در مراتب بالا هستند مثلاً عرفا، به دلیل تزکیه و پالایش‌های پی‌درپی‌ای که داشتند درجه نفس آن‌ها به مرحله‌ای می‌رسد که می‌توانند الهاماتی را از قسم متفاوت و تجربیات و کشفیاتی را داشته باشند که این الهامات از طریق حس‌های خارج از جسم اتفاق می‌افتد و در تزکیه و پالایش به وجود می‌آید در انسان بیدار می‌شود. در ابتدای سی دی نیز می‌گوید: آنچه باور است محبت است، در کنگره ما چهارده وادی داریم که وادی اول از تفکر آغاز می‌شود که وادی آخر وادی چهاردهم است که به محبت ختم می‌شود و این نشان می‌دهد که هرچقدر که انسان بر روی خودش کار کند و به دانش و معرفت او اضافه شود درنهایت به این می‌رسد که هر چه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است و انسان تشبیه می‌شود به ظرفی که اگر در او محبتی باشد یعنی که پر هست و اگر محبت نداشته باشد پر از خالی هست و تهی می‌باشد. ممنون.

سلام دوستان دکتر مسعود هستم یک مسافر:

تشکر از وقت مشارکت. دستور جلسه این هفته یک سؤال است که کنگره برای تو چه کرده است و تو برای کنگره چه کرده‌ای؟ من در وهله اول قرارم بر این است که ما از تجارب شخصی خودمان بگوییم. من می‌توانم با کمال صداقت و شرمندگی بگویم که من از کنگره خیلی چیزها یاد گرفته‌ام، شاید هیچ‌وقت نتوانسته‌ام کاری برای او انجام بدهم. من از کنگره یاد گرفتم که برای اینکه به یک مقصد برسیم باید اول بینیم که در کجا هستیم و به کجا می‌خواهیم برویم. جمله خیلی قشنگی است می‌گوید که: کشتیبانی که جهت حرکت خود را گم کند، هر بادی را دشمن می‌پندارد. ما همیشه تصورمان بر این است که هر اتفاقی برای ما مس خواهد بیافتد نکند به ضرر ما باشد و برعلیه آن تلاش می‌کنیم و انرژی مصرف می‌کنیم درحالی‌که اگر جهت حرکت را بدانیم می‌دانیم چه بادی ما را به ساحل سعادت می‌رساند و چه بادی ما را دور می‌کند درنتیجه تصمیم‌گیری درست بکنیم. ما وقتی ندانیم کجا ایستاده‌ایم و به کجا می‌خواهیم برویم در زندگی‌مان گیج خواهیم بود و نمی‌توانیم بفهمیم که انرژی‌مان را کجا باید مصرف کنیم. من در کنگره یاد گرفتم که عشق داشته باشم، شاید قبل از آن فکر می‌کردم خیلی چیزها می‌دانم، شعر بلد هستم، گریه می‌کردم، نمی‌دانم در مراسم مختلف شرکت می‌کردم، وقتی‌که چهارده پانزده سال قبل که آقای مهندس من را به‌عنوان استاد جلسه دعوت کردند و برای اولین بار رفتم در جلسه ایشان، دیدند که من گریه می‌کنم و من فکر می‌کردم چون گریه می‌کنم خیلی عشق دارم ولی درواقع فقط ظاهر قضیه یعنی مسائل احساسی من را وادار به گریه می‌کرد ولی الآن نه الآن گریه من گریه شوق است. یکی از کارهایی که ما باید برای کنگره انجام بدهیم جشن‌های امید است، من اسم آن را جشن امید گذاشتم، جشن‌هایی که ما در اسلام‌شهر در دانشگاه هر یکی، دوماه برگزار می‌کنیم و بعد خواهش می‌کنیم همه اگر در دوستان، آشنایان مصرف‌کنندگانی دارند که ناامید در درمان هستند را بیاورند و رها یافتگان را ببینند و امیدوار بشوم به آینده. من در کنگره امید را یاد گرفتم و به قول سی دی بیکران یاد گرفتم که آنچه می‌خواهم را با همه وجودم بخواهم و ایمان داشته باشم به اینکه به آن خواهم رسید. مولانا می‌فرماید:

لنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادب

سوی او می‌غیژ و او را می‌طلب

دوست دارد یار این آشفتگی

کوشش بیهوده به از خفتگی

من اوایل زندگی‌ام، در جوانی هر کاری می‌کردم کوشش بیهوده بود. تلاش می‌کردم به درودیوار می‌زدم بلکه به یک هدفی برسم، غافل از اینکه آن هدف درست است، نیست، به صلاح من هست یا نیست اما در کنگره تمام این‌ها را یاد گرفتم، پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. من یاد گرفتم که همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد، همیشه لزومی ندارد که ما این باشیم که هستیم، ممکن است هرلحظه تغییر کنیم؛ و اگر بد هستیم، اگر اشتباهی کردیم، اگر مصرف‌کننده هستیم، امید به این را داشته باشیم که بتوانیم آن‌ها را جبران کنیم و تغییر بدهیم. کنگره خیلی زیاد به من خیلی کمک کرده، من خیلی متکبر بودم و الآن کمی بهتر هستم. من خیلی بداخلاق، تند بودم در کنگره یاد گرفتم آرامش داشته باشم و خیلی مسائل و مشکلات دیگر که من تشکر می‌کنم از بنیان کنگره و روشی که گذاشته‌اند. امیدوارم که همه ما به نحوی خدمت کنیم. من در حد خودم دنبال کارهای تحقیقاتی و مقاله می‌روم که بتوانیم روش D.S.T که گوهری است را و متأسفانه وزارت بهداشت، بهزیستی و ... قدر آن را نمی‌دانند به جامعه بشری ارائه بدهیم. یادمان باشد آب اگر راکد بماند چهره‌اش افسرده خواهد گشت و بوی گند می‌گیرد، در ملال آبگیرش غنچه لبخند می‌میرد، ماهیانش عشق از آب گل‌آلودش نمی‌نوشند، مرغکان شوق در آیینه تارش نمی‌جوشند. خدا را شکر می‌کنیم. من اینجا یاد گرفتم که رودهای خروشان و چشمه‌های جوشان همه به بحر و اقیانوس می‌رسند. متشکرم.

سلام دوستان دکتر اعظم هستم هم‌سفر:

از استاد جلسه سپاسگزارم از وقت مشارکت. اینکه انسان موجودی است با دو خصوصیت بارز فراموش‌کاری و ناسپاسی است که بارها نیز در کلام خداوند به آن اشاره‌شده است واقعاً مطلب درستی است. من خودم یک تجربه دارم، سال 93 که وارد کنگره شدم، بعدازآن ناراحتی‌هایی بود که من دوره MMT را می‌گزارندم، آقای دکتر مکری همیشه می‌فرمودند که سعی کنید که از این بحث MMTبیایید بیرون و درواقع بروید به سمت کارگروه‌ها و بروید به سمت درمان پایدار و من خودم جلسات کارگروه را می‌چرخاندم در کنار روانشناسی که متأسفانه در بین ما نیستند، ایشان در این مورد خاص خیلی به این مسائل وارد نبودند و توصیه‌هایی که به بچه‌ها می‌کردند خیلی خوب نبود؛ و مسئله‌ای که ذهن من را به خود مشغول کرده بود اینکه مگر چقدر می‌شود در جلسات با تک‌تک مراجعین صحبت کرد و راهنمایی‌شان کرد، آن‌وقت فکر می‌کردم که ما باید یک نیرو داشته باشیم از خودمان همان بحثی که در انجیوها بود. اولین جایی که آشنا پیدا کردم گروه NA بود که اصلاً دارو را قبول نداشتند و جلسات آن‌ها کمکی به ما نبود. منکر N.A نیستم اما گفتم نه و بعدها که با کنگره آشنا شدم و همکاری‌ام را شروع کردم فکر می‌کنم بزرگ‌ترین تحولی که دوستان اشاره کردند در زندگی و کار ما اتفاق افتاد. الآن خدا رو شکر من خودم خیلی احساس آرامش می‌کنم چون کلاس‌های کارگروهی شکل‌گرفته آن بحث تصاعدی که هر نیرویی درواقع خودش یک نیروی چند برابر حساب می‌شود که باعث می‌شود افراد دیگر آموزش ببینند. الآن آموزش در کلینیک‌های ما یک آموزش کلاسه‌بندی شده است، برنامه‌ها روشن است. کسی حالت پریشان نیست که برای جلسه بعد دنبال یک برنامه باید بگردیم؛ خوشبختانه در کنگره 60 همه این‌ها در کنگره 60 انجام شده ما داریم از آن‌ها کمک می‌گیریم. من واقعاً از آقای مهندس سپاسگزار هستم کمک‌های ایشان و آن برنامه‌ای که روزبه‌روز دارد منسجم‌تر و بهتر می‌شود. الآن در کلینیک‌های ما هم انجام می‌شود و محصول آن‌هم بخشی در اینجا دیده می‌شود و بخشی هم در کلینیک هست، کلینیک خود من یک جمعیت خیلی خوبی دارد که راهنمای تازه واردین آن مشخص است. من فقط در بخش سفر اول کار می‌کنم، دیگر مجبور نیستم که با رهجوی صفرکیلومتر صحبت کنم. برای اینکه قبلاً از صفرتا صد آن توسط روانشناس و من انجام می‌شد و فرصت این کار نبود؛ اما خوشبختانه در یک گروهی کار دارد انجام می‌شود. این کمکی بسیار بزرگی هست که کنگره 60 به ما پزشکان کرده است من از آقای مهندس سپاسگزار هستم. اینکه چه خدمتی می‌توانیم بکنیم فکر می‌کنم در جهانی‌شدن کنگره، وظیفه پزشکان هست که این کار را انجام بدهند. همان‌طور که آقای مسعود هم فرمودند با مقالات تحقیقاتی و ارائه نتایجی که در کلینیک‌ها به‌دست‌آمده است. من از آقای مهندس شرمنده‌ام که در این مورد خاص نتوانستم تا الآن کاری را که باید انجام بدهم ولی در کلینیک و روش درمان من از ایشان تشکر می‌کنم؛ و الآن بچه‌ها بعد از رهایی در کلینیک می‌مانند و خدمت می‌کنند و این به قول خودشان زکات ای هست که برای درمان خود دارند پرداخت می‌کنند. متشکرم که به حرف‌های من گوش دادید.

جناب مهندس

سلام دوستان حسین هستم مسافر:

این دستور جلسه می‌گوید: هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد؛ تمام هستی، تمام جامدات، حیوانات، گیاهان همه مشغول کار هستند؛ هیچ‌کدام بیکار نیستند: هرکدام به یک دلیلی خلق شده‌اند و عهده‌دار یک وظیفه هستند و همه در حال تولید کردند هستند. اگر انسان هم بنده خداست، یعنی انسان هم باید در این تشکیلات کار کند، در این سیستم خلقت کار کند و وظیفه‌ای بر عهده او نهاده شده است. چون کل هستی یک کارخانه‌ای است که همه ما، کارگرهای این کارخانه هستیم؛ از پشه و مگس و میکروب و لاشخور بگیر تا گیاهان و غیره، همه مشغول کار هستند. این سیستم و کارخانه باید کار کند؛ مثلاً گیاهان روزها اکسیژن تولید می‌کنند و شب‌ها گازکربنیک تولد می‌کنند و هرکدام از این‌ها یک وظیفه‌ای بر عهده دارند.

این دستور جلسه گذاشته شده که هرکسی باید ببیند در کنگره چه‌کار کرده است و چه داده و چه گرفته! چون بعد از یک مدتی تبدیل به یک انسان‌های مدعی و طلبکار می‌شویم؛ درصورتی‌که یک مصرف‌کننده‌ای هستیم که بدرد نمی‌خوریم. بعضی انسان‌ها تبدیل به مصرف‌کننده‌های بی‌مصرف می‌شوند؛ یعنی همه‌چیز مصرف می‌کنند و به درد هیچ‌چیز نمی‌خورند. حتی یک بوته بیابانی در کویر، کلی ارزش دارد. چون باعث جلوگیری از ورود شن و ماسه‌ها به شهرها می‌شود. یک میکروب باعث پیشرفت کلی از انسان‌ها می‌شود و اگر نباشد، انسان ارزش سلامتی را نمی‌داند و خیلی مطالب دیگر. پس هرکدام یک وظیفه‌ای بر عهده دارند. پس من باید بدونم در کنگره چکار می‌کنم؟ طلبکارم؟ این خوب نیست و آن خوب نیست و من انتقاد دارم و من پیشنهاد دارم و فلان؛ باید نشست و حساب کرد که کنگره به تو چه داده و تو به کنگره چه دادی؟ فرزند در خانه از پدر طلبکاره، از مادر طلبکاره و کلی غر میزند؛ باید به فرزند حالی کرد که تو چکار کردی؟! پدر مادر برای تو چه کردند و تو برای آن‌ها چه کردی؟! همسر برای تو چه کرد، تو برای همسر چکار کردی؟! کنگره برای تو چه کرد و تو برای کنگره چه کردی؟

این دستور جلسه برای این است که: کنگره برای من چه کرد و من برای کنگره چه کردم؟! یعنی هر نفری که مشارکت می‌کند باید خودش را مثال بزند؛ حالا اینجا لژیون پزشکان است و من خیلی به شماها فشار نمی‌آورم و می‌بینم بعضی‌ها می‌آیند و می‌روند و هیچ مطالعه‌ای ندارند و سی دی گوش نمی‌دهند؛ خودتان ضرر می‌کنید. فقط یک آمدن و رفتن به اینجا که فایده‌ای ندارد. این هست که باید ببینیم چه‌کار کردیم؟! همه ما باید تک‌تک صحبت کنیم و مشارکت کنیم و در بین مشارکت‌ها، درصد پایینی قابل‌قبول بود و بقیه خارج از موضوع صحبت شد. من دژاکام به‌عنوان یک شخص باید بگویم برای کنگره چه کردم؟ من اگر بخواهم خودم را به‌عنوان کسی که خالق کنگره هست و بنیان کنگره هستم و خالق متد D.S.T و نقشه و ساختار کنگره را بنا نهادم و جهان‌بینی نوشتم را و هنوز هم در حال نوشتم هستم و هرروز از صبح تا شب در حال نوشتن هستم را مثال بزنم، خود من بااین‌وجود هنوز نتوانستم کاری که کنگره در حق من انجام داده را در حد 5 درصد من در حق کنگره انجام دهم؛ یعنی خود من شخصاً کلی به کنگره بدهکارم. من یک آدمی بودم که اصلاً نویسندگی بلد نبودم، نویسنده شدم؛ آشپزی بلد نبودم، آشپز شدم؛ سخنرانی بلد نبودم، سخنران شدم؛ و خیلی مطالب دیگر. شخصیت آن‌چنانی نداشتم، دارای شخصیت آن‌چنانی شدم؛ آدم‌ها را نمی‌شناختم و آن‌ها نیز من را نمی‌شناختند؛ وقتی من خودم را مقایسه می‌کنم، می‌بینم کنگره آن چیزهایی که به من داده را نتوانستم جبران کنم. هرکدام از ما، همه همین‌طور هستیم؛ باید ببینیم این سیستم به ما چه داده و در مقابل ما به این سیستم چه دادیم؟!

پس این دستور جلسه برای این است که بچه‌ها بیایند بعد از مدتی این را حساب کنند که بعدها تبدیل به انسان‌های پرمدعا نشوند. این‌ها را باید روشن کنیم. بعضی از ما آدم‌ها خیلی چیزها را نمی‌دانیم. من الان داشتم با خودم فکر می‌کردم به یک مسئله بسیار ساده که در حال حاضر حدود 8 سال است که در این سالن نشستیم، همیشه هم من اینجا می‌نشینم و همیشه هم کلی سرد هست و من سردم می‌شود، در ظرف این چند سال به فکرم نرسید که یک پرده اینجا نصب کنیم که ورود سرما را بگیرد؛ یک‌چیز خیلی ساده و پیش‌پاافتاده به فکر هیچ‌کدام از ما نرسید که اگر یک پرده اینجا نصب کنیم، این مشکل حل می‌شود و امروز دیدیم که با نصب این پرده مشکل حدود 80 درصد حل شد. حالا بقیه کارهای زندگی هم همین است؛ در زندگی بعضی مشکلات این‌چنینی هست که اگر یک‌ذره فکر کنیم، مسئله حل می‌شود؛ ولی همین یک‌ذره فکر گاهی سال‌ها طول می‌کشد. درست مثل مثال میمون که در وادی‌ها نوشتم، وقتی می‌خواهند میمون را شکار کنند، در درخت سوراخی ایجاد می‌کنند و درون آن موز می‌گذارند که میمون دستش را داخل آن کند و وقتی این کار را کرد و موز را در مشتش گرفت، دیگر دستش از درخت بیرون نمی‌آید و گیر می‌کند و در همان حال می‌ماند تا شکارچی برسد و میمون را بگیرد؛ به فکر میمون نمی‌رسد که اگر دستش را باز کند و موز را رها کند، خودش نیز رها می‌شود. همین موضوع ساده ممکن است هزاران هزار سال طول بکشد تا بفهمد. دقیقاً مثل این پرده که ما نصب کردیم 8 سال طول کشید تا بفهمیم. در مورد اعتیاد هم همین‌طور است؛ یکسری مشکلات در سطح جامعه برای افراد معتاد وجود داشت و مثل این مسئله میمون و یا پرده، کسی نبود که فکر کند و بگوید می‌شود کاری برای این‌ها کرد؛ یک راه‌حلی می‌تواند باشد.

در حال حاضر، کلینیک‌هایی که پیام کنگره را گرفتند و سی دی گوش دادند و عمل کردند، کلینیک‌های آن‌ها شلوغ شده؛ همه تبدیل به کنگره شده‌اند. الآن دیگر یک لژیون جوابگوی آن‌ها نیست؛ من با دکتر احمد از شعبه اراک صحبت می‌کردم، می‌گفت ما دو لژیون داریم و یک هم‌سفران داریم و تازه واردین داریم ولی باز فضا کم داریم. این باعث خوشحالی است و هر پزشکی دوست دارد که بیمارش خوب شود؛ حتی اگر پزشک پولکی باشد، باز آرزوی قلبی اوست که بیمارش خوب شود. پس وقتی بیمار خوب نشود، پزشک نیز مأیوس می‌شود و حالش بد می‌شود و احساس خستگی و افسردگی می‌کند. الآن پزشکانی چون خانم فرشته و خانم اعظم که لژیون تشکیل دادند، شارژ شدند چون مراجعه‌کننده‌های این‌ها به نتیجه می‌رسند و من امیدوارم تمامی کلینیک‌ها به این نکته توجه کنند و روی آن کار کنند و اگر هم اولش جواب نگرفتند، صبر و تحمل کنند تا به نتیجه برسند.

کلینیک‌ها حتماً مسائل مادی را موردتوجه قرار دهند، نیاز نیست مثل کنگره باشند؛ بعضی از عزیزان گفتند ما در کلینیک مثل کنگره از مریض‌ها پول نمی‌گیریم من گفتم اشتباه می‌کنید؛ شما باید حتماً پولتان را بگیرید و خدماتی که انجام می‌دهید می‌بایست حق‌الزحمه آن را بگیرید. امیدوارم این دستور جلساتی که قرار می‌دهیم را بتوانیم روی آن تمرکز کنیم و خوب کار کنیم و بررسی کنیم و در تمام سطوح زندگی پیاده کنیم؛ افراد را مورد قضاوت قرار ندهیم، ممکن است یک نفر هزار خوبی به ما کرده باشد ولی در مقابل یک بدی او، ما فوراً قهر می‌کنیم و نقدش می‌کنیم و قطع رابطه می‌کنیم. درصورتی‌که باید ببینیم او به تو چه داده و تو به او چه دادی! هزار خوبی کرده حالا یک بدی نباید همه آن خوبی‌ها را پاک کند. این دستور جلسه این را به ما آموزش می‌دهد که باید همیشه کلاهمان را قاضی کنیم که چی دادیم چی گرفتیم و در کجای کار قرار داریم؟! با دستور جلسات کنگره باعث می‌شود صلح برقرار شود، آرامش و آسایش برقرار شود؛ همه می‌فهمند جایگاهشان کجاست و به زبان بی‌زبانی می‌فهمند که خدمات رایگان می‌گیرند و به درمان می‌رسند و به خاطر همین است که بعد از درمان، به خدمت کردن به دیگران روی می‌آورند و اگر کمک مالی نیاز باشد، به کنگره کمک می‌کنند، زمین می‌دهند. وقتی خوب روشنش کردیم و فهمید که کجا قرار دارد، قطعاً به دیگران کمک خواهد کرد. امیدوارم این مسئله هم در کلینیک‌ها موردتوجه قرار بگیرد. ما می‌خواهیم کلینیک‌هایی که بیش از 4 سال با کنگره همکاری داشتند، جلسه تودیع برگزار کنیم که بتوانیم کلینیک‌های جدیدی را وارد کنگره کنیم و هر کلینیک 4 سال 5 سال با کنگره کار کند و بتواند راه و رسم کنگره را یاد بگیرد و برود برای خودش کنگره‌ای باشد؛ حتی بعضی از مریض‌های کلینیک‌ها در امتحان کمک راهنمایی قبول شدند، کمک راهنمای تازه واردین هم قبول شدند و این کلینیک‌ها به ما ثابت می‌کند که این خود متد D.S.T است که به درمان می‌رساند نه دژاکام؛ اینکه دژاکام یک شخصیت کاریزماتیکی است و فقط خودش می‌تواند، نه این‌طور نیست. ما برنامه کنگره را هرکجا اجرا کنیم، مریض‌ها به درمان می‌رسند و این کاملاً علمی است و می‌توانیم اجرا کنیم.

رهایی کلینیک‌ها

نام کلینیک: دانشگاه آزاد، نام پزشک: آقای دکتر مسعود، نام راهنما: آقای مسعود، نام مسافر: آقای حسین

نام کلینیک: حامی اراک، نام پزشک: آقای دکتر احمد، نام راهنما: آقای مسعود و آقای احمد، نام مسافران: آقای موسی و محمود

نام کلینیک: بهشت‌آئین اصفهان، نام پزشک: آقای دکتر علیرضا، نام راهنما: آقای منصور، نام مسافر مواد: آقای مهدی، نام مسافر سیگار: آقای ایمان

نام کلینیک: مهرآیین، نام پزشک: آقای دکتر محمد، نام راهنما: آقای آبتین، نام مسافران: آقای داوود و محمد

نام کلینیک: سحر اشتیاق، نام مؤسس: آقای بهرام، نام راهنما: آقای جواد، نام مسافر: آقای مهدی، نام روانشناس: خانم مینا

نام کلینیک: فرشته، نام پزشک: خانم دکتر فرشته، نام راهنما: آقای حسین، نام مسافر: آقای امید، نام روانشناس: خانم‌ها نازنین و سمیه، نام هم‌سفر: خانم خاطره

دریافت گل رهایی از دستان جناب مهندس

قرائت دعای کنگره توسط جناب مهندس  و اتمام جلسه راس ساعت 9:30 

تایپ: همسفر الهام

تهیه و تنظیم: مسافر سعید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .