خداوند با خلق یک آیه و مهری خاص دل دو غریبه را آشنا کرد، دلها را گره زد و چشمها را به هم امیدوار کرد تا عشق را نقاشی کنند و میوه عشق را به همه نشان دهند.
بیچاره اهریمن که نتوانست عشق را تجربه کند، کینه نداشتن و نچشیدن آن را به دل گرفت و به بهانههای مختلف در وجود انسانها رخنه کرد تا دامان عشق را لکهدار کند و در این زندگی با اعتیاد و مصرف مواد توانست تا حدود زیادی به این هدف نزدیک شود.
دختری با هزار امید و آرزو و مادری با یک دنیا توقع و امید هدف تیر اهریمن قرار گرفت، شیطان به خانواده حمله کرد و آشوب و تفرقه درونی ایجاد کرد. همه سردرگم و حیران از ضربه، نمیدانستند به کجا و به چه کسی پناه ببرند تا این مشکل را رفعورجوع کنند.
ستونها لرزان، سقفها خراب و لکهدار، پنجرهها نیمهباز، درهای خانه با صدایی شبیه ناقوس مرگ باز میشد؛ همه سردرگم و هر کس به دنبال راهی و پیشنهادی بودند تا از این وضع خلاص شوند. گاهی در این راهها خود اهریمن هم دست داشت. اوضاع متشنج و بههمریخته بود، گویی همه باهم غریبه شده و یکدیگر را نمیشناختند، اوضاع بدی بود. ناگاه در دل این هیاهوها نور امیدی پیدا شد که مثل فانوس دریایی از دور درخشیدن گرفت و برای همه افراد خانواده قابلدیدن بود. به سمت این نور حرکت کردیم و گویی دستهجمعی رفتن، باعث بیشتر باز شدن این روزنه بود، بوی خوش و آهنگ خاص داشت که زاییده محبت بود و عشق را تقویت میکرد. این نور کنگره 60 بود، کاری کرد دستهجمعی برای مبارزه با این اهریمن حرکت کنیم. شخص درگیر اعتیاد را نهتنها مجرم نمیدانست، بلکه به او نام بیمار و مسافر داد و از اطرافیان خواست تا راه را برای درمانش هموار کنند و آنها را همسفر خواند. پیام امید توسط کنگره 60 به گوش رسید و تلاش هر دودسته همسفر و مسافر را مکمل هم دانست. شخص مسافر تخریب جسمی و روانی داشت و مرهم و داروی او عشق و محبت بیدریغ از سوی همسفر بود.
شخص مسافر برای خود و همسفرانش تخریب ایجاد کرده بود ولی از روی آگاهی و عمدی نبود و نیاز به آموزش داشت. کنگره فضای این آموزش و پیدا کردن این آگاهی را برای همسفر و مسافر فراهم آورد و به همسفران پیام امید و شادی داد.
و تو ای همسفر باوجود تخریبی که بر جسم و روح و روان تو وارد شده، مژده شادی و رهایی و باز کردن گره اهریمن میدهم، پس کفشهای آهنین به پا کن، دل را همچون آینهای صیقل بده و امیدوار باش که در پایان راه خشنود خواهی شد. برق نور و امید در چشمان همسفر جرقه میزند و دلش که دریای تلاطم است، آرام میگیرد، بالهایش را به نشانه یاری باز میکند و چشمهایش را بر روی تمام سختیها و عذابها و ناراحتیهایی که از مسافر خود به دل گرفته، میبندد؛ کفشهایش را محکم میکند و به علامت همنوایی شروع به نواختن موسیقی عشق میکند. بین رفتن، ماندن و زندگی در ترس، میماند و ملودی عشق و امید را مینوازد. در تمام مراحل نواختن موسیقی، خندههای نکرده، جوانی و شادابی ازدسترفته، شکنجهها و عذابهای دیده، به یاد میآورد ولی دوستت دارم، تلاش و صبر را مینوازد و میماند. میداند که مدتزمان زیادی باید بنوازد و خسته میشود ولی مینوازد، تلاش میکند، از خود میگذرد، توقع را کمتر میکند و بیاعتنا به حاشیهها فقط با صبوری تمام به دنبال نوری است که مژده آن را دادهاند.
خدایا پاداش اینهمه صبر و استقامت چیست؟ نیرویی که اینگونه این شخص را استوار نگهداشته چیست؟ از تمام لذتهای کاذب در این برهه گذشته و امید به آینده دارد. امید به فردایی که نمیداند و او میماند و صبر میکند. نور زیادی میشود امیدوارتر از گذشته همراه با موسیقی که نواخته میشود، بوی خوش به مشام میرسد که حکایت از پایان راه و موفقیت دارد. درخت عشق همسفر میوه میدهد و او گل رهایی را با دستان لرزان و چشمان گریان و صورتی چروکیده و زانویی خسته با گلویی خشک از نواختن موسیقی به دست میآورد. مثل شمعی که برای روشنایی و روشن بودن محفل دیگران آب میشود، فرومیریزد ولی نور را هدیه میدهد تا جمع را دورهم نگه دارد.
خدایا این همسفر چگونه دوام میآورد؟ همه این صفات از وجود عشق و محبت است که با آگاهی و آموزش و لطف خداوند کسب کرده، از وجود بالهایی که در آسمان به امانت گذاشته.
خدایا شکر برای همسفرانی ازخودگذشته که مثل پروانههایی هستند که میدانند عمر کوتاه است ولی برای زندگی کردن بال میزنند.
کرم ابریشم میداند که با تنیدن پیله به دور خود زندگی گذشته را زیر پا خواهد گذاشت. باید تاریکی پیله را تاب بیاورد، فقط ایمان است که به او نیرو میدهد تا از هر آنچه دارد بگذرد. به پروانه شدن امید دارد. همسفر اینگونه است؛ تلاش و گذشت بی توقع فقط برای خشنودی فرزندان و دوام زندگیاش دوام میآورد و کمر خم نمیکند. خدایا! اجرش با تو چراکه فقط با تو معامله میکند و بس...
همسفر مرضیه لژیون پنجم
- تعداد بازدید از این مطلب :
960