98/10/11
حسین عزیز
بابت سخنان اضافی درباره جان سپاسگزارم. به نظرم ایده های شما در اینباره بسیار جذاب است. در حقیقت، صحبتمان درباره جهانبینی من را به یاد دوست مشترکمان ارنی کورتز انداخت که به چگونگی روشی که افراد از اعتیاد و ریکاوری معنایی خارج می کردند علاقه مند بود.
در صحبتهایم با ارنی، ما احساس کرده بودیم که ترس از دیوانه شدن و مواجهه با مرگ اغلب در تجربه اعتیاد موجود است و افراد را مجبور میکند تا به صورت پایه ای هویت و معنای زندگی و هدف آن را به عنوان بخشی از پروسه ریکاوری برای خود بازسازی کنند.
این مورد آخر شامل تعریف دوباره زندگی در زمان ریکاوری میشود که سوالهایی باید پاسخ داده بشوند مانند: من قبل از آنکه اعتیاد کنترل زندگی مرا در دست بگیرد چه کسی بودم؟ در پروسه اعتیاد چه اتفاقی برای من رخ داد؟ اکنون که هستم و به کجا میروم؟ اکنون که زندگی من تغییر کرده است، هدف چیست؟ ارنی معتقد بود که نتیجه چنین جستجوهایی، مغز اصلی یا مرکز داستان شخصی و داستان گویی در ریکاوری را می سازد.
ارنی معتقد بود در این تغییر ادراک از خود و جهانبینی خود 6 المان وجود دارد: رهاکردن، قدردانی، تواضع، تحمل، بخشیدن و در خانه بودن. مجموع این المان ها را ارنی تحت عنوان "معنویت نقص" به تصویر کشیده است. به نظر می رسد که این وظایف شناختی و احساسی و تجربیات بخشی از چیزی هستند که شما جان نام نهاده اید.
از نظر من در اعتیاد "دو خود" که همه ما داریم (خود درونی ما و خود دیگری که مانند ملسک به دنیای بیرون نشان میدهیم) به صورت ناخوشایندی از هم جدا می شوند. در حالی که در پروسه اعتیاد کنترل را از دست میدهیم، صدای خود درونی ما محوتر می شود تا جایی که خود از دست میرود و مواد همه چیز می شود. سپس خود بیرونی کنترل تمامی رفتارهای؛ دفاع-انکار واقعیت، معقول سازی، فرافکنی تقصیر، تفکر سیاه-سفید، بزرگنمایی و غیره را بدست میگیرد.
تمامی اینها پشت احساس آنکه روح و هویت شخص توسط شیطان یا یک هیولای زشت تسخیر شده است فشار می آورند. نتیجه ترسی است که اگر فرد مواد مصرف نکند دیگر خودی وجود نخواهد داشت—و زندگی به هیچ تبدیل خواهد شد. اینجا دو چالش وجود دارد.
ابتدا آنکه چطور سلول های دیوانه شده بدن میتوانند درمان شوند که اینکار با متد DST انجام پذیر است. دوم آنکه چگونه فرد (خود فرد) میتواند بازسازی شود تا بجایی که تجانس معقولی میان خود درونی و خود بیرونی برقرار گردد.
عقیده ای وجود دارد (بیانی فلسفی) که معمولا در اجتماعات درمانی که با این چالش مواجه هستند و اینکه چگونه جان (نگرش شکل گرفته ذهنی به خود و دنیا) بهتر میتواند در محراب اجتماعات درمانی توسعه یابد مورد استفاده قرار میگیرد که برای شما مینویسم.
به علت زیبایی این creed به زبان انگلیسی، عینا متن انگلیسی هم در ترجمه آورده می شود تا لذت آن کمتر در اثر ترجمه بنده از میان برود(احسان رنجبر)
We are here because
ما اینجا هستیم چراکه
There is no refuge, finally, from ourselves.
پناهی از خودمان نیافتیم
Until we confront ourselves in the eyes and hearts of others,
تا زمانی که با خود در چشمان و قلب های دیگران مواجه شویم
We are running.
ما در حال فرار هستیم
Until we suffer to share our secrets,
تا زمانی که رنج صحبت درباره رازهایمان را تحمل کنیم
We will have no safety from them;
از آنها در امان نخواهیم بود
Afraid to be known.
میترسیم که دانسته شوند.
We will know neither ourselves
ما نه تنها خود را نخواهیم شناخت
Nor any others;
بلکه دیگران را نیز نخواهیم شناخت
We will be alone.
ما تنها خواهیم بود
Where else, but our common grounds, can we find such mirrors?
تنها در زمین مشترک میتوانیم چنین آینه هایی بیابیم
Here
اینجا
We can appear clearly to ourselves. Not as the giants of our dreams nor
میتوانیم برای خود وضوح داشته باشیم. نه به صورت غول های رویاهایمان
As the dwarfs of our fears;
نه به صورت کتوله های ترس هایمان
But as human beings!
بلکه به عنوان انسان!
A part of the whole;
به عنوان بخشی از کل
With a share in its purpose;
با مسئولیتی از هدف
Where we can each take root and grow.
جایی که میتوانیم هرکدام ریشه بگیریم و رشد کنیم
Not alone anymore as in death,
دیگر مانند مرگ تنها نخواهیم بود
But alive to ourselves and to others...
بلکه زنده برای خودمان و برای دیگران
فکر میکنم که این نوشتار تجربه تولد دوباره و توسعه جهانبینی که اینقدر در کنگره 60 مهم است را بیان میکند. در انتظار سخنان ادامه دارمان هستم.
بابت موفقیت در مراسم گلریزان تبریک میگویم. منتظر بیشتر شنیدن درباره برنامه های شما برای ساختمانی که به مسافران خانم تعلق گرفته است هستم.
دوست و برادر همیشگی
بیل
- تعداد بازدید از این مطلب :
3923