جلسه نهم از دوره چهارم دهم سری کارگاههای عمومی مسافران و همسفران کنگره 60 نمایندگی زاهدان به استادی راهنمای محترم مسافر پرویز، نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر عیدمحمد، با دستور جلسه "وادی دهم، صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاریست" پنجشنبه 13 آذرماه 1404 ساعت 17 آغاز بکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، پرویز هستم، یک مسافر.
از نگهبان و ایجنت محترم شعبه تشکر میکنم که اجازه و توفیق خدمت را به من دادند.
دستور جلسه امروز درباره وادی دهم است؛ این حقیقت که «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است».
وقتی به گذشته خود نگاه میکنم، میبینم صفاتی در من شکل گرفته بود که نتیجه مستقیم مصرف مواد و بینظمیهای زندگیم بود. اضافه وزن شدید داشتم و وارد مرحله چاقی شده بودم؛ آنقدر که راه رفتن برایم دشوار شده بود. خواب درستی نداشتم، نیمهشبها با وحشت از خواب میپریدم. همانطور که مهندس میفرمایند: کابوسهای وحشتناک نتیجه نیروهای شبهافیونی و تخریبهای ناشی از مصرف است. من بارها خواب میدیدم که عدهای با چاقو دنبالم کردهاند و تا مرز سقوط از کوه فرار میکردم و همان لحظه با ترس از خواب بیدار میشدم. این کابوسها آنقدر شدید بود که همسفرم از صدای من میترسید، اما یا جواب نمیدادم یا خودم را به نشنیدن میزدم.
اخلاقم بهشدت خراب شده بود. خانواده، رفتوآمدها و روابط برایم بیاهمیت شده بود. افکارم بهطور کامل تغییر کرده بود. نیروهای شبهافیونی در بدنم زیاد شده بود؛ وقتی دیگران صبح به سر کار میرفتند، من همان موقع تازه خوابم میبرد. شبها زمانی یادم میآمد وظایفی بهعنوان سرپرست خانواده دارم. همانطور که مهندس میگویند: «خودکرده را تدبیر هست.» من خودم این تخریبها را به وجود آورده بودم و خودم نیز باید برای اصلاحشان حرکت کنم.
نباید دروغ بگویم، تهمت بزنم یا غیبت کنم؛ باید تفکر کنم و در راستای تفکر درست حرکت کنم. زمانی تفکر به عمل تبدیل میشود که ابتدا در ذهن حل شده باشد، سپس در عمل جاری شود. اگر تفکرات من اصلاح نشود، همان میشود که مهندس میفرمایند: وادی دهم مانند شمشیر دو لبه است؛ یا سقوط میکنی یا به قله میرسی.
دو نوع حرکت وجود دارد:
حرکت منطقی و حرکتی که از روی ناآگاهی است. من یکباره مصرفکننده نشدم؛ ذرهذره وارد تاریکی شدم. همانطور که برای ورود به تاریکی تدریجی حرکت کردم، برای خروج از آن نیز باید ذرهذره قدم بردارم. مهمترین چیز خواسته است. اگر خواسته نداشته باشم، حتی اگر شش ماه یا ده ماه سفر کنم، فایدهای ندارد. شور سفر باید تبدیل به آگاهی شود تا از یک مصرفکننده به یک انسان سالم، آگاه و خدمتگزار تبدیل شوم.
روزی در کوچه دعوایی شده بود و یک بچه چندساله گفته بود: «درِ خانه پرویز شیرهای!»
اگر بخواهم این صفت را از خودم جدا کنم، باید حرکت کنم؛ با دانش، آگاهی، ایمان و توکل. تا به درمان و رهایی برسم و بتوانم خدمتگزار باشم؛ همانگونه که کنگره به من بخشیده، من نیز در همان مسیر قدم بردارم؛ چه بهعنوان مرزبان، نگهبان یا راهنما. وقتی حس من تغییر کند، فرستندهام عوض میشود و انتخابهای من نیز درست خواهد شد.
در پایان، تبریک میگویم به همسفر عزیزم بابت دریافت شال راهنمایی تازهواردین و همچنین به خانم سمیرا و خانم زهره بابت دریافت شال نارنجی و راهنمایی درمان همسفران.
و تشکر میکنم از اینکه به مشارکتم گوش دادید.
.jpeg)
نگارش: مسافر مهدی (لژیون چهارم، راهنما آقای سعید)
عکس و ارسال: مسافر رامین (لژیون یکم، راهنما آقای جواد)
- تعداد بازدید از این مطلب :
137