تجلیل خداحافظی نیست؛ بلکه گذر از یک دوره و ورود به مرحلهای جدید است. تجلیل گرامیداشت مقام راهنمایی است که با تلاش تمام انرژی خود را صرف آموزش رهجویان و اداره لژیون خود کرده است. زنجیره محبت زیبا است که با انتقال دانش از راهنما به رهجو اتفاق میافتد و چیزی جز عشق به همراه نخواهد داشت به پاس از زحمات راهنما همسفر رضوانه گفتوگوی صمیمانهای ترتیب دادیم و شما را به خواندن این مصاحبه دعوت میکنیم.
لطفاً به رسم کنگره۶۰ خودتان را معرفی کنید.
سلام دوستان رضوانه هستم همسفر علیرضا، آخرین آنتیایکس مسافرم انواع آنتیایکس، روش درمان DST با داروی OT، مدت سفر مسافرم ۱۲ ماه، راهنمای مسافرم آقای مهدی پوربکر و راهنمای خودم خانم ربابه، ورزش مسافرم تیراندازی با کمان، ورزش خودم بدمیینتون و دارت، مدت رهایی ۴ سال و ۱۱ ماه
شما پس از چهار سال خدمت در جایگاه راهنمایی به عنوان ایجنت معرفی شدید. احساس شما از این تغییر جایگاه چیست؟
«پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگر است». همچنین تجربه حس بهتر برای خدمتی دیگر است. از این بابت خدا را سپاسگزارم که اجازه داد تا در کنگره۶۰ بمانم و خدمت کنم. از طرفی رسیدن به جایگاه هر چند مهم است؛ اما خدمت عاشقانه و خالصانه از آن مهمتر است. حس خوبی دارم؛ چون از زندگی پر از تنش و آشوب توانستم به یک زندگی ایده آل برسم و به لطف خدا جایگاههای مختلف همچون؛ دبیری، نگهبانی، راهنمایی و در حال حاضر خدمت ایجنتی را تجربه کنم. ما در کنگره۶۰ میآموزیم که تغییر و ارتقاء جایگاه همراه با انرژی و حس خوب همراه است. امیدوارم بتوانم این حس و حال خوب را نیز به دیگران انتقال بدهم.
از نظر شما مهمترین تفاوت بین جایگاه راهنمایی و ایجنتی در چیست؟
یک راهنما در جایگاه راهنمایی فقط با افراد لژیون خود ارتباط دارد؛ اما در جایگاه ایجنتی با تمام همسفران شعبه در ارتباط است؛ باید احتیاط بیشتری داشت تا بالا رفتن جایگاه سبب غرور، منیت، تغییر رفتار و منش او نگردد.
در طول خدمتتان، بزرگترین چالش که منجر به افزایش نقطه تحمل شما گردیده چه بوده است و چگونه از آن عبور کردهاید؟
بزرگترین چالش این بود که توانستم، مسافرم و خانوادهاش را رها کنم؛ اما همیشه از خدا میخواستم که رابطهام با مادر همسرم درست شود و خدا لطف کرد، بعد از چندین سال مادر همسرم به دلیل بیماری که داشتند به مدت یک ماه منزل ما آمد و من توانستم پرستار ایشان شوم و در این مدت توانستم حرفهای دلم را برای ایشان بگویم و مشکلاتم را حل و فصل کنم؛ چون در کنگره فهمیده بودم که دستهای خالی از کینه بهتر میتواند، معنای واقعی عشق را لمس کنند.
در مسیر راهنمایی چه درسهایی آموختید که در زندگی و جایگاه ایجنتی به کارتان میآید؟
در مسیر راهنمایی عاشق رهجوهایم بودم و دوستشان داشتم؛ شاید ابتدا جدا شدن از آنها برایم سخت بود؛ ولی به لطف خدا توانستم از این مرحله عبور کنم و متوجه شدم، اگر عاشق خدمت باشم خیلی مسائل حل میشود.
نقش نیروهای مکمل در آموزش و خدمت در پیشرفت شما در کنگره۶۰ را چگونه ارزیابی میکنید؟
نیروهای مکمل باعث رشد و بالا بردن تواناییهایم شدند. وقتی که عصبانی میشویم، اگر بتوانیم مهار عصبانیت را در دست داشته باشیم و کار ناشایستی انجام ندهیم، آنگاه بر تواناییهای ما افزوده میشود یا اگر ناراحتی خودمان را از عمل ناشایسته کسی نشان ندهیم، نشانه این است که نقطه تحمل ما بالا رفته است.
شما وادی نهم را چگونه در زندگی و خدمت خود تجربه کردهاید؟ آیا میتوانید مثالی بزنید که باور شما در مسیر کنگره، به عمل و نتیجه مثبت منجر شده باشد؟
نقطه تحمل در همه مراحل زندگی و بهخصوص در بحث خدمت و جایگاههای خدمتی خودش را نشان میدهد. اگر نقطه تحمل متناسب با جایگاه خدمتی نباشد، خدمت تبدیل به خیانت میشود و به جای تأثیر، تخریب میزند. وقتی به کنگره آمدم، مشکلات زیادی داشتم تا جایی که شبها خواب نداشتم و از شدت ناراحتی یاد صحبتهای استاد امین افتادم که میگفتند: «قران کریم مربوط به همه زمانها است»، لذا از خدا خواستم که من را آرام کند. قرآن را باز کردم و این آیه را دیدم که خداوند میفرماید: «فَکُلِی وَ اِشرَبی وَ قَرِّی عینا». (سوره مریم)
(ای مریم برایت از درخت خشک خرما و از زمین خشک آب فرستادهایم، مریم غمگین مباش).
نکتهای که از این آیات برداشت کردم این بود که من نعمتهای زیادی دارم؛ باید قدردان نعمتهای خدا باشم؛ اما تجربهای که من در مسیر کنگره به دست آوردم در شکرگزاری خلاصه میشود؛ زمانیکه شکرگزاری میکردم و در دفتر شکرگزاری مینوشتم، امید و اطمینان داشتم که تحقق مییابد و در همین راستا منزل مسکونی ما که به هیچ وجه فروش نمیرفت به راحتی فروخته شد و خانهای بهتر هم نصیب ما شد، مهمتر از خانه مسکونی، خانه دلهایمان بود که در پرتو آموزشها آباد و قیمتی شد. اگر باورهایمان را بالا ببریم، آب باورهایمان را میخوریم و این جمله از قدیم بوده که میگفتند: (فلانی آب قلبش را میخورد، یعنی آب باورهایش را میخورد). «آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است». قلبهای بدون باور ظروف تهی هستند.
کلام آخر...
در آخر باز هم از خدای خودم سپاسگزارم. از آقای مهندس و خانوادهایشان تشکر و قدردانی میکنم و امیدوارم بتوانم، خدمتگزار خوبی برای کنگره۶۰ باشم.

انجام مصاحبه: همسفر ابتهال رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر بهاره نگهبان سایت
ارسال: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هشتم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی امین قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
152