جلسه اول از دوره بیست و هفتم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ روزهای سهشنبه نمایندگی شیروان به استادی مسافر ابراهیم، نگهبان مسافر حسن و دبیری مسافر وحید با دستور جلسه " وادی نهم: وقتی نیرویی از کم شروع شود و درجه بالا وبالاتری برسد نقطه تحمل پیدا می شود " 13 آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، ابراهیم هستم، یک مسافر.ابتدا از، ایجنت محترم، گروه مرزبانی و راهنمای عزیزم آقای محمدرضا تشکر کنم که این مسئولیت را به من سپردند تا بتوانم به نوبه خودم خدمت کنم.
بنده خیلی خوشحالم که در اولین جلسهای که لژیون ویلیام، لژیون خدمتگزار شده است در این جایگاه قرار گرفتم و تلاش میکنم از دیدگاه خودم مشارکت کنم.معمولاً وقتی میخواهم درباره دستور جلسهای مشارکت داشته باشم، ابتدا دستور جلسه قبلی، فعلی و حتی بعدی را نگاه میکنم. برای من این دستور جلسات شبیه مسیر سفر است؛ مثل کسی که از یک شهر میخواهد به شهر بعدی برود و مسیرش را دقیق بررسی میکند. احساس میکنم هر جلسه و هر وادی مثل یک پله است که منِ مسافر را به مقصد نزدیکتر میکند.
اگر بخواهم وادی نهم را از نگاه خودم تعریف کنم، اسمش را «بازی تبدیل» میگذارم؛ جایی که تغییر و تبدیل بهتدریج و پلهپله اتفاق میافتد. مثل همان تجربه سفر اول و سیدی «سازگاری». وقتی وارد سفر شدیم و شربت تریاک به ما دادند، نمیتوانستند یکباره بگویند ۵ سیسی بخور؛ بلکه کمکم و با آموزش راهنما، بدن و ذهن ما با شربت سازگار شد. این همان سازگاری و نقطه تحمل است.
نقطه تحمل را اگر بخواهم با ورزش مثال بزنم، مثل فردی است که هیچوقت ندویده و بخواهد یکباره هزار متر بدود؛ قطعاً بدنش کم میآورد؛ اما اگر از ۵۰ متر شروع کند و هرروز کمی بیشتر بدود، نقطه تحملش بالا میرود. حتی در تاریخ هم میگویند پادشاهان برای اینکه فرزندانشان با خوردن سم کشته نشوند، کمکم مقدار کمی سم به آنها میدادند تا بدنشان سازگار شود.

در زندگی هم همین است. من در کنگره یاد گرفتم نقطهجوش خودم را پایین بیاورم. اگر کسی حرفی بزند یا رفتاری داشته باشد، سریع واکنش نشان ندهم؛ شاید او مشکلی دارد، شاید از خانه ناراحت آمده. چرا من باید حال خودم را خراب کنم؟
برای همین به وادی نهم میگویم «تبدیل»؛ چون واقعاً منِ ابراهیم قبل از کنگره با الان فرق دارم. شاید قبل از کنگره خیلی چیزها را نمیفهمیدم، جنبه نداشتم یا نمیدانستم چطور رفتار کنم؛ اما حالا بهتر میفهمم چگونه زندگی کنم و این برای من بزرگترین نعمت است.
در مورد گلریزان هم اگر بخواهم از دیدگاه خودم بگویم، مثل زمانی است که برای آزادی زندانیان پول جمع میکنند. یا قدیمها که برای کمک به کسی، مردم دستبهدست هم میدادند. شاید بیرون از کنگره اگر جایی میرفتم و یک آبمیوه میخریدم، فکر میکردم دفعه بعد باید چیزی بگیرم یا بدهکار میشدم؛ اما اینجا فرق دارد؛ اینجا حال خوبی دریافت میکنیم؛ آموزش میگیریم، درمان میشویم و همین حال خوب باعث میشود بخواهیم در گلریزان همقدمی برداریم.
امیدوارم همه شما هم در گلریزان شرکت کنید و سهمی در این خیر بزرگ داشته باشید.
در ادامه تقدیر از نگهبان روزهای سه شنبه:

مرزبان خبری : مسافر صادق
عکاس : مسافر صادق
تایپ : مسافر مهدی لژیون سوم
ویراستاری: مسافر محسن
ارسال: مسافر محمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
124