سومین جلسه از دوره سیویکم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی حسنانی، با استادی اسیستانت دیدهبان، پهلوان بهروز نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر کریم با دستور جلسه "وادی نهم: وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا میشود" در روز شنبه 10 آبان ماه 1404، ساعت 17:00 آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
من امروز با خبرهایی خدمت شما رسیدم، هیچ سلاحی ندارم مگر کلامم که بهتر از شما عزیزان از درون من آگاه است و تفکر مرا میشناسد، میتواند در جلسات سود به من برساند و یا بالعکس باعث ضرر من شود؛ کلمات که در کنار یکدیگر قرار میگیرند یکی از اصلیترین اضلاع مثلث خدمت هستند و ما میآییم که به یکدیگر خبرها را برسانیم؛ خبر میگوید "از اعتیاد تا عاشقی" اما متاسفأنه بعضیها را باید با چانهزنی به لژیون سیگار هدایت کنیم، راهنماها دوستدار تمام رهجوها هستند، با اینکه درمان جسم را برای رهجو میشکافند اما آن رهجو درون آشفتهای دارد؛ ما با رخت سیاه وارد کنگره میشویم اما قرار است سفید بخت از آن خارج شویم.
راهنماها برای چه به کنگره میآیند؟ برای اینکه موادمخدر را از رهجو بگیرند، راهنماها که سه روز در هفته میآیند و میروند، باید ساعت هم بزنند، سیدی هم بنویسند و حواسشان هم به همه چیز باشد، چرا؟ چندین سال پیش یک دارویی میخوردند و دیگر نمیخورند و درمانشان تمام شده، قطعاً نقطه تحمل بالایی در مصرف نکردن مواد هم دارند.
چیزی که امروز بسیار مهم میباشد این است که من کجا سفید بخت میشوم، کجا میتوانم عشق را تجربه میکنم، کجا میتوانم فرزندم را به عنوان پدر در آغوش بگیرم و احساس خوبی داشته باشم؟
مسئله این است که با تفکر و با محبت ساختارها آغاز میگردد، من از روز حسرت آمدهام، میخواستم دوست داشتن را تجربه کنم ولی نمیتوانستم! چرا آدم نتواند یکی را دوست بدارد و وقتی یاد او میافتد قلبش به تپش بیفتد؟ خیلی دوست داشتم عاشق انسانها باشم، عشقی خالی از تعصب، طوری نباشد که تنها کودکم را دوست بدارم و گمان کنم عاشق هستم، عشقی فارغ از نوع جنسیت یا نژاد؛ اینها مشق من هستند تا اینکه بدانم برای چه میآیم و میروم و دیگر اینکه در نهایت بدانم فقط عشق یا نفرت را با خود خواهم برد.
من در مسیر صراط مستقیم قرار گرفتم و با کمک دستور جلسات و وادیهایی که وجود دارد از تاریکیها به سلامت خارج شوم تا بتوانم زندگی را زندگی کنم، در غیراینصورت به جای زندگی بردگی میکنم؛ کجاست کسی که از ته دل به من بگوید دوستت دارم و یا بالعکس، من در دل چند نفر از این 8 میلیارد نفر جا دارم؟ مسئله میزان محبت است، به عنوان مثال قیمت یک لیوان هزار تومان است و دارایی من از محبت دویست تومان میباشد پس من نمیتوانم آن را تهیه کنم و بایستی حسرت بخورم، باید عشق تهیه کنم تا خلاء حسرت را پر نمایم تا در یومالحسرت که به گفته مهندس بالای سه میلیارد سال است، متوقف نشوم.
در کنگره دایرههایی وجود دارد که مختص آبادانی و درآوردن رخت عزا از تنها میباشد، دایره تغذیه سالم، دایره سیگار، دایره مواد، دایره جهانبینی و یکی دیگر هم دایره لژیون سردار میباشد، هر دایرهای در کنگره60 رهایی دارد که قطعاً دایره لژیون سردار هم اینگونه است و پایه آن رهایی یا خروج از فقر است؛ هنر اعضای کنگره این است که آموزشهای کنگره را در بیرون کنگره اجرائی کند.
برای داشتن یک لژیون سردار موفق در نمایندگی، اول شناخت کنگره است؛ من همان هستم که حاضر بودم همه چیزم را بدهم تا به این حال خوب برسم و اکنون با یادآوری این موضوع، من به شکل دیگری از راهنمایم قدردانی خواهم کرد؛ امیدوارم در همه فصلهای زندگی بتوانم بهترین خودم باشم.

تهیه و تنظیم: گروه سایت نمایندگی حسنانی
- تعداد بازدید از این مطلب :
767