English Version
This Site Is Available In English

خداوندا رنج این سفر را بر ما آسان کن

خداوندا رنج این سفر را بر ما آسان کن

ششمین جلسه از دور سی و هشتم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی شمس روزهای شنبه به استادی پهلوان محترم مسافر صامت، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر بهزاد با دستورجلسه «وادی نهم: وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا می شود» در تاریخ 10 آبان 1404  ساعت 17 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که بار دیگر در حلقه بزرگ هستی یعنی حلقه محبت قرار گرفتم تا آموزش ببینم، البته ما نه آموزش می گیریم نه آموزش می دهیم و فقط به یاد همدیگر هستیم؛ استاد سردار می گوید: آنگاه هر یادی جز یاد الله در تو جاری گردد همه آنچه را که از یاد برده بودی به یادت خواهیم آورد؛ ما فقط خیلی از توانایی و قدرت هایمان را به یاد هم می آوریم، یاد هم می آوریم که چه کارهایی می توانیم انجام دهیم ولی فراموش کرده بودیم.
دستورجلسه این هفته وادی نهم است، معمولا در انتها دستورجلسات وادی ها جمله (تاثیر آن روی من) قرار گرفته است چون باید بدانیم دستور جلسات در کنگره چه می گویند و چه تاثیری بر ما می گذارند؛ هر چیزی یک صورت و یک سیرت دارد، افراد صورت دستورجلسات را می بینند و حتما باید سیرت آنها را هم ببینند و سیرت یک دستورجلسه در زندگی یک مسافر قابل مشاهده است؛ اگر در طبیعت به یک درختی که تازه کاشته شده نگاه کنید خواهید دید نزدیک به 200 عدد شکوفه زده و با دیدن شکوفه ها انسان می گوید چه درخت پر باری است ولی در انتها خود درخت می داند که هستی 200 شکوفه به آن بخشیده است ولی تنه درخت تحمل این مقدار بار را ندارد و در انتها پاییز خواهید دید درخت هیچ باری نداده است و این نقطه تحمل است.


هفته پیش وقتی سوار هواپیما شدم تا به کرمان بروم مهماندار گفت: خداوندا رنج این سفر را بر ما آسان کن و من با خود فکر کردم چه جمله زیبایی و انشالله رنج سفر بر همه ما آسان گردد چون همه ما در کنگره در حال سفر درونی هستیم، سفر اعتیاد که یک طرف قضیه است و طرف دیگر سفر درونی است؛ در ابتدا نوشتار کنگره60 می گوید ما افراد خواهان رهایی از دام اعتیاد هستیم بنابراین خود را مسافر معرفی می کنیم، این یعنی در مسیر زندگی یک دامی برای ما شده بوده و چون ما با سرعت زیادی در مسیر زندگی در حال حرکت بودیم در این دام افتادیم و پیام این دام این است که به ما نشان می دهد مسیرمان اشتباه است و باید مسیرمان را از تاریکی به سمت روشنایی تغییر دهیم و کسی هم که خود را مسافر معرفی می کند باید آذوقه کافی برای سفر به همراه داشته باشد.
وقتی یک فرد مست می کند و در خیابان قدم می زند روز بعد که به خود می آید می بیند تمام لوازم و حتی لباس هایش را بردند و هیچ کاری از دست او بر نیامده؛ مسافر هم مانند یک انسان مست است وقتی وارد کنگره می شود در سفر اول او را مست می کنند و در راه درمان اعتیاد در سفر اول، 40 سی دی آموزشی هم در جیب فرد قرار می دهند تا آذوقه ای برای سفر دوم فرد باشد که بتواند سفر دوم را انجام دهد چون همه افراد در کنگره باید سفر کنند.
کنگره می گوید سفر اصلی ما سفری است از نادانی به دانایی، از کفر به ایمان، از ترس به شجاعت و در نهایت از نفرت به سمت عشق بنابراین خیلی مهم است ما بدانیم در کجای مسیر قرار داریم؛ کنگره مانند یک وان پر از انرژی است و هر رهجو مانند یک صافی که پر از سوراخ است و وقتی داخل وان آب قرار می گیرد فکر می کند که در داخلش پر از آب است اما واقعیت این است که وقتی آن ظرف را از آب بیرون بیاوریم ظرف چند لحظه خالی می شود؛ حال فردی می تواند سوراخ های خودش را ببندد و خود را پر از آب کند که بتواند خوبی و بدی های خودش را در آب ببیند تا بتواند در درون همان آب خودش را آب بندی کند و ظرف خود را بزرگ تر کند.


در کنگره همه چیز بر مبنای مثلث و سه ضلع آن تعریف می شود، بنابراین اساس کار کنگره بر سه ضلع: عقل، عشق و ایمان است، بنابراین در کنگره60 سه لژیون داریم، لژیون اول لژیون عقل است، لژیون دوم لژیون عشق است و لژیون سوم لژیون ایمان است؛ لژیون عقل همان لژیون نظم است یعنی وقتی یک تازه وارد وارد کنگره60 می شود قوانین کنگره و نظم را به آن تازه وارد می آموزند و این لژیون استاد سیلور است، لژیون دوم لژیون عشق است، همان کسانی که در لژیون اول در نظم و عقل درست رفتار می کنند وارد این لژیون می شوند و شال به گردن خود می اندازند و از عشق خودشان به دیگران انتقال می دهند مانند راهنما، مرزبان و ایجنت و این لژیون متعلق به استاد رعد است، لژیون سوم لژیون ایمان است که دو لژیون اول را به هم مرتبط می کند و انسان را به بخشندگی می رساند و این لژیون هم لژیون استاد سردار است؛ اگر هر سه ضلع این مثلث در تعادل نباشد انسان به رهایی نمی رسد، برای مثال اگر یک فرد سفر اولی بعد از یازده ما قطع مصرف کند ولی از آموزش جهان بینی غفلت کرده باشد دوباره به مصرف موادمخدر بر می گردد بنابراین باید در سه ضلع عقل، عشق و ایمان با تعادل جلو روید.
اگر فردی فقط ضلع عقل را رشد دهد، عقل تبدیل به تعصب می شود و شروع به قضاوت و مقایسه در دیگران می کند، اگر ضلع دوم یعنی عشق را به تنهایی رشد دهد تبدیل به خودشیدایی مستان می شود مانند فردی که با اسید صورت یک دختر را می سوزاند و می گوید من عاشق هستم، حال برای وصل این دو ضلع به هم نیاز به ایمان است و اگر ایمانی درکار نباشد نه عشق وجود دارد نه عقل، پس این دو ضلع مانند قاب های یک دوچرخه هستند که با یک پین به هم وصل می شود و آن پین ایمان است که باعث می شود این دوچرخه کامل شود تا فرد بتواند با آن رکاب بزند و در زندگی خود حرکت کند.
سفر دوم در کنگره یعنی از قطع مصرف موادمخدر تا رسیدن به خود، این جمله به این معنی نیست که انسان باید در درون خود برود و جست و جو انجام دهد بلکه یعنی فرد باید به خودش برسد و مراقب خود باشد و حب بقا را انجام دهد، اگر یک انسان به درد خودش نخورد به درد هیچ کس دیگر نمی خورد این یعنی به خود رسیدن.
لژیون سردار در کنگره همان لژیون ایمان است، همان لژیونی که باعث می شود آن دوچرخه کامل شود تا بتوانم در زندگی حرکت کنم و از فقر نجات پیدا کنم، لژیون سردار عشق و عقل را به هم وصل می کند؛ هفته دیگر هفته گلریزان است و ما باید الله اکبر بگوییم و حرکت کنیم؛ جناب مهندس می گوید لژیون سردار برای یک سفر اولی مانند دارو است و من وظیفه دارم این مسئله را بگویم تا افراد بدانند و بتوانند درمان انجام دهند؛ وقتی عقل، عشق و ایمان به هم وصل شود تازه خط خمر یک انسان شروع به کار می کند پس برای یک سفر اولی شرکت در لژیون سردار واجب است.
در پیام سفر دوم گفته می شود: همسفر از بندی که آزاد شده ای تو را سرمست نگرداند، در این جمله از کلمه آزادی استفاده می کند نه از کلمه رهایی چون رهایی با آزادی متفاوت است؛ وقتی من رهجو در انتها سفر اول که سفر عقل یا جسم را انجام می دهم، یعنی در بخشندگی و عشق یک راهنما می نشینم و سفرم را انجام می دهم، از مصرف موادمخدر آزاد می شوم ولی هنوز رها نشدم وقتی رها می شوم که جای همان راهنما بنشینم و به دیگران عشق بدهم و هر سه سفر را به درستی جلو ببرم و سه ضلع مثلثم در تعادل باشد تا به رهایی برسم؛ در زندان ها یک عده ای هستند که در خود زندان هم زندانی هستند، برای مثال: یک انسان در انفرادی قرار دارد و وقتی آزاد می شود تازه به محیط زندان برمی گردد و زمانی رها می شود که از زندان بیرون بیاید.


فقر و تنگ دستی بسیار تفاوت دارند، فقر از کلمه فقره میاد یعنی فقرات شکسته برای مثال یک فرد، فرد کاملی است اما برای هیچ فردی فاییده ای ندارد، میلیون ها پول دارد اما ذره ای برای خود و خانواده اش خرج نمی کند، این یعنی فقر و لژیون سردار این خط فقر را از بین می برد.
گلریزان یک سنت حسنه است، در زمان قدیم تاجر ها به نوبت تجارت می کردند و بار وارد می کردند، بعضی وقت ها راهزن به بارشان می زد یا به هر دلیلی بار یک تاجر از بین می رفت و می گفتند: طرف از اسب افتاده ولی از اصل که نیافتاده برای همین تمام تجار برای اینکه آن فرد را به اسب برگردانند، یک سبد را پر از گل می کردند و هر کسی به اندازه توانش سکه و پول داخل سبد می گذاشت تا به آن تاجر کمک کند و این یعنی حق الناس، حق الناس به معنی خوردن حق دیگران نیست، بلکه یعنی حق هر همسفر، خانواده، برادر و هر نزدیکی به گردن من است و ما گردن همدیگر حق داریم و همه هم به گردن ما حق دارند، مانند یک آپارتمان که اگر اندازه بگیرید یک پنجم از محیط ساختمان جزو مشاعات است و حق همه است و نمی توانی مسیر آن را ببندی چون اگر مسیرش مسدود شود مسیر خودت مسدود می شود و این برای اموال ما می باشد که باید یک پنجم آن را ببخشیم.
تهیه متن، ویرایش و ارسال به سایت: مسافر امیرحسین، لژیون سوم
عکاس: مسافر سعید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .