English Version
This Site Is Available In English

هر روز می تواند دنیایی تازه برایمان باشد

هر روز می تواند دنیایی تازه برایمان باشد

بنام قدرت مطلق

جلسه چهاردهم از دوره سوم کارگاه های آموزشی کنگره ۶۰ نمایندگی لواسان با استادی پهلوان مسافر مسعود ، نگهبانی مسافر مجتبی و دبیری مسافر پیمان با دستور جلسه "وادی نهم و تاثیر آن روی من " مورخ  شنبه 10 آبان 1404 راس ساعت ۱۷ آغاز بکار کرد.

بعد از صحبت درباره‌ی دستور جلسه، خدا قوت عرض می‌کنیم خدمت آقا مجتبی پیمان. جلسه‌ی چهاردهم ایشان است و از صمیم قلب امیدواریم در جایگاه‌های دیگر کنگره نیز موفق و سربلند باشند.
شاکر خداوند هستیم بابت حضور در این جمع و سپاسگزار آقای مهندس و خانواده‌ی محترم‌شان. همچنین از تمامی خدمت‌گزاران نمایندگی لواسان تشکر و قدردانی می‌کنیم که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیریم و خدمت کنیم.
نمایندگی لواسان و نمایندگی ما تقریباً هم‌زمان آغاز به کار کردند و از همان ابتدا حال و هوایی مشابه داشتند. اتفاقاتی که در این نمایندگی می‌بینیم، در شعبه‌ی خودمان نیز جریان دارد و حس بسیار خوبی منتقل می‌کند. شعبه‌ی تازه‌تأسیس همیشه حال خاصی دارد؛ چرا که تازه‌نفس و در حال شکل‌گیری‌ست. به نظر ما هرچه جلوتر می‌رویم،رهایی ها و شاگردان پخته‌تر می‌شوند، و این شعب تازه‌تأسیس نیز به دلیل پایه و اساس قوی، مسیر رشد و بالندگی را بهتر طی می‌کنند.
در پایان، خداقوت عرض می‌کنیم به آبرو و دوست عزیزمان، مرزبانان گرامی و همه‌ی کسانی که برای راه‌اندازی این شعبه زحمت کشیدند، چون به‌خوبی می‌دانیم راه‌اندازی یک نمایندگی چقدر دشوار است. برای همه‌ی شما آرزوی موفقیت داریم.
حقیقتاً حس قشنگی دارد که انسان بداند خانه‌اش در مسیر کنگره‌ی ۶۰ قرار گرفته است.
دستور جلسه: وادی نهم


در ابتدا پیامی هست که همیشه برایمان جذاب بوده:
«پیام برای کسانی که به دنیای تازه قدم نهاده‌اند...»
اگر بخواهیم از خودمان بگوییم، برایمان این دنیای تازه تا مدت‌ها مفهومی نداشت؛ همه چیز تکراری بود. آقای مهندس فرمودند: «دنیای تازه می‌تواند هر صبح باشد، هر ساعت، هر لحظه.» اما برای ما، سال‌ها زندگی در تکرار و یکنواختی گذشت. از زمانی که وارد تاریکی مصرف مواد و مشروبات شدیم، هر روز تکراری‌تر شد: صبح باید با چند قرص بیدار می‌شدیم، سر کار می‌رفتیم، برای عصر نقشه می‌کشیدیم که کجا بنشینیم و مشروب بخوریم، شب هم تریاک مصرف می‌کردیم و برای خواب چند قرص دیگر می‌خوردیم.
دنیا برایمان بی‌ارزش شده بود. بعضی روزها حتی نمی‌توانستیم پسرمان «امیرعلی» را که کلاس دوم بود، تا پارکینگ ببریم. می‌گفتیم: «برو خودت، بزرگ شدی.» و این یعنی همه چیز بی‌اهمیت شده بود.
تا اینکه برحسب اتفاق، با نام «کنگره ۶۰» آشنا شدیم. ما هفده سال مصرف‌کننده بودیم و شانزده سال در پی راهی برای نجات. آن زمان خیال می‌کردیم همه‌چیز را می‌دانیم، در حالی که امروز می‌فهمیم هیچ نمی‌دانستیم. راه‌های زیادی رفتیم، داروهای تبلیغی را امتحان کردیم، اما فقط بر مصرفمان افزوده شد.
روزی در بالکن خانه، در خلوت خود با خدا گفت‌وگو کردیم:
«خدایا، چه کنم؟ دیگر بلاتکلیفم...»
دقیقاً همان حالتی که در وادی آمده: «آن لحظه‌ای که بستر آماده است...»
در جست‌وجوی امید، با سایت کنگره آشنا شدیم و وارد آن شدیم. همان لحظه‌ی ورود، دنیای تازه‌ای رقم خورد. مشاور تازه‌واردان مقابل ما نشست و با زبانی ساده توضیح داد که اعتیاد چیست.
به یاد داریم روز اولی که آمدیم، جلسه عمومی بود. صدای بچه‌ها آزارمان می‌داد، طاقت نشستن نداشتیم، بیرون می‌رفتیم و می‌گفتیم: «ما که با بقیه فرق داریم...» اما خیلی زود فهمیدیم هیچ فرقی نیست؛ همه‌ی ما با حالی خراب آمده‌ایم تا راهی پیدا کنیم.
از آنجا تازه معنای «دنیای تازه» را درک کردیم. همان‌طور که آقای مهندس در وادی نهم می‌فرمایند، این وادی به ما می‌آموزد که باید به خویشتن خویش فکر کنیم؛ جسم خود را ببینیم، و در کنار آن «مسئولیت» را هم درک کنیم.
کتاب «۶۰ درجه زیر صفر» را گرفتیم و تا ساعت سه شب، حدود ۱۸۰ صفحه‌اش را خواندیم. با اینکه ایمان نداشتیم، اما درونمان چیزی بیدار شد. یک هفته نرفتیم، ولی بعد دوباره برگشتیم. می‌خواهیم بگوییم هیچ‌کس در آغاز راه با دیگری تفاوت ندارد.


وقتی به خویشتن خود فکر می‌کنیم، تازه متوجه می‌شویم چطور در مسیر پله‌پله، با بیست‌ویک روز به بیست‌ویک روز، نقطه‌ی تحملمان را بالا می‌بریم.
این دنیای تازه در کنگره هر روز جاری‌ست؛ در سفر اول شاید هر بیست‌ویک روز یک‌بار احساسش کنیم، اما در سفر دوم، معنایش عمیق‌تر می‌شود.
امضای آقای مهندس برای مسافرانِ رهاشده، نشانه‌ی تولدی دوباره است؛ گویی از رحم مادر بیرون می‌آییم و به دنیایی نو وارد می‌شویم.
در سفر دوم تازه می‌فهمیم «سفر» یعنی چه: سفری از کفر به ایمان، از تاریکی به روشنایی، از ترس به شجاعت.
در این مسیر یاد می‌گیریم که چطور ترس‌هایمان را تحمل کنیم، سیگار را کنار بگذاریم، یا حتی با لژیون سردار آشنا شویم.
در ابتدا فقط نامش را شنیده بودیم. بعد از مدتی تحقیق، متوجه شدیم چه مسیر ارزشمندی‌ست. شرایط مالی‌مان سخت بود، اما تصمیم گرفتیم در این راه قدم بگذاریم. گفتیم: «امسال شب عید، برای خودمان و امیرعلی کفش و لباس نمی‌خریم، ولی قدمی برای لژیون سردار برمی‌داریم.» و همان تصمیم، دنیای تازه‌ای برایمان گشود.
مسیر لژیون سردار، مسیر گذشت و بخشش است. باید از خواسته‌های معقول خود گذشت تا درهای تازه‌تری گشوده شود. هر روز صبح که بیدار می‌شویم، درون خود را می‌سنجیم؛ گاهی حسادت سراغمان می‌آید، اما به یاد سخن آقای مهندس می‌افتیم که فرمودند:
«به آنچه داری ارزش بده، زیرا همان، دارایی واقعی توست.»
این چالش بین تاریکی و روشنایی، همان نجوای درونی‌ست که روح به ما می‌گوید.
به لطف لژیون سردار، یاد گرفتیم چطور این نجوا را بشنویم.
هفته‌ی آینده گلریزان داریم و خوشبختانه این شعبه از نظر لژیون سردار بسیار قوی عمل کرده است. نیازی به تشویق یا توضیح نیست، چون در همین نمایندگی، مردان و زنان بزرگی حضور دارند.


در سبد قانون یازدهم شاید فقط بیست‌وپنج یا سی مسافرِ سفر اولی باشد، اما کیفیت حضورشان مثال‌زدنی‌ست.
در مقایسه، نمایندگی‌هایی دیده‌ایم با چهارصد یا پانصد مسافرِ سفر اول، اما هنوز به این سطح از درک و بخشش نرسیده‌اند.
نمایندگی لواسان با خدمتگزاران پرتلاش خود، به این فهم و بلوغ رسیده است.
در پایان، آرزوی رهایی برای همه‌ی مسافران و حال خوش برای همه‌ی خدمتگزاران این نمایندگی داریم.
از اینکه با حوصله به صحبت‌هایمان گوش دادید، صمیمانه سپاسگزاریم.

تایپ و بارگزاری: مسافر محمدعلی

عکس و ویرایش: مسافر علیرضا

مرزبان خبری : مسافر محسن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .