جلسه هشتم از دوره دوازدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، ویژه مسافران و همسفران نمایندگی یوسف، با استادی راهنمای محترم مسافر مجید ، نگهبانی مسافر مجید و دبیری مسافر سعید با دستور جلسه ”وادی نهم ، وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجۀ بالا و بالاتری برسد، نقطۀ تحمل پیدا میشود. " روز شنبه 10 آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که امروز توفیق پیدا کردم در این جایگاه باشم، آموزش بگیرم و خدمت کنم. دستور جلسه امروز دو بخش دارد؛ بخش اول مربوط به وادی نهم است با موضوع: «نیرویی که از کم شروع میشود ، به درجه بالا و بالاتر میرسد» ، و بخش دوم هم تولد آقای محمدعلی عزیز است.
در مورد وادی نهم ، من خودم مدتی است درگیر سفر کاهش وزنم هستم. چند وقتی بود که در این مسیر دچار سردرگمی و آشفتگی ذهنی شده بودم؛ با خودم میگفتم شاید این مسیر برای من نیست ، یا کسی شرایط من را درک نکرده. حتی به دنبال بهانه بودم تا از این مسیر فرار کنم.امروز در سیمرغ با چند نفر از عزیزان صحبت کردم. هرکسی میگفت باید بروی پیش آقای مهندس. با خودم فکر کردم اگر هم بروم ، ایشان باز همان مسیر را به من نشان میدهد.
پس سؤال اصلی این بود: من چقدر واقعاً خودم را در این مسیر گذاشتهام؟ در سفر اول، در سفر سیگار، من واقعاً تسلیم بودم . ایمان داشتم، تلاش میکردم و نتیجه هم گرفتم. اما حالا در سفر کاهش وزن چقدر به همان اندازه جدی و منظم هستم؟ اگر واقعاً قبول کردهام که یک مسافرم ، باید تسلیم مسیر باشم. اگر ایمان دارم ، باید روی باورم کار کنم ، نظم داشته باشم، تفکر و تلاش کنم. اگر اینها را انجام دهم ، قطعاً نتیجه میگیرم؛ اگر نمیگیرم، حتماً یک جای کار خودم ایراد دارد.
.jpeg)
آقای مهندس همیشه میگویند نیرویی که از کم شروع شود ، به مرور بالا میرود. در ورزش هم همین است. من از نوجوانی بارفیکس زدن را دوست داشتم ، ولی نمیتوانستم انجام بدهم. بهتازگی تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم؛ اوایل فقط آویزان میشدم ، کمکم توانستم چند تا بزنم ، تا جایی که آلان چهار تا بارفیکس میزنم و از دیدن پیشرفتم خوشحال میشوم. این یعنی همان نقطهی تأمل که در وادی نهم گفته میشود؛ نیرویی که از کم آغاز میشود و به مرور رشد میکند.همینطور در مسیر زندگی هم اگر در تاریکیها و نیروهای منفی غرق شویم، خیلی راحت سقوط میکنیم. اما اگر به سمت نور و نیروهای مثبت حرکت کنیم، هرچند کم و آرام ، تغییرات بزرگی در ما بهوجود میآید. اگر درونمان کینه و نفرتی هست ، نمیشود یک شبه تبدیل به عشق شود ، ولی میشود ذرهذره تغییر کرد ، جایگاه خود را ارتقاء داد و به مراحل بالاتر رسید.
و اما بخش دوم جلسه ، تولد آقای محمدعلی عزیز است. ایشان از شعبه یوسفآباد آمدند ، انسانی بسیار مؤدب و محترم ، اما در عین حال پرانرژی و با روحیهای خاص! گاهی اوقات کارهایی میکرد که هم خندهدار بود هم درسآموز ؛ مثلاً وسط جلسه موبایلش زنگ میزد یا هی بلند میشد و مینشست ، ولی در عین حال نیتش همیشه خیر بود و با عشق در مسیر بود.
محمدعلی مسیر پرفراز و نشیبی داشت ، اما با تلاش ، ایمان و کمک بچههای لژیون توانست تغییر کند. اوایل اوضاع خانهاش آشفته بود ، دائم درگیری و ناراحتی داشت ، اما کمکم با آموزشها و عملکردن به آنها ، حالش بهتر شد. نکته جالب این بود که همسرش نمیدانست او اعتیاد دارد. خودش میگفت اگر بداند، دعوا میشود و اوضاع بدتر. ولی واقعاً چطور ممکن است کسی سالها با هم زندگی کند و متوجه نشود؟ شاید همین باعث شده تعداد آقایان بیشتر از خانوادهها باشد. البته گروه خانواده بهتر میتوانند در این زمینه توضیح دهند.
در هر حال، محمدعلی از آن آدمی که روز اول وارد شد، زمین تا آسمان فرق کرده. امروز یک سال رهاییاش را جشن میگیرد، و این واقعاً معجزهی کنگره است؛ اینکه انسان از تاریکی به روشنایی برسد، از ناامیدی به آرامش و عشق.
انشاءالله بتواند سیگارش را هم درمان کند و بهزودی در جایگاه راهنمایی خدمت کند، مرسی که به صحبتهای من گوش دادید.
خلاصه صحبتهای مسافر محمدعلی:
سلام دوستان، محمدعلی هستم یک مسافر.
خدا را شکر میکنم که امروز در این جایگاه حضور دارم و میتوانم خدمت کنم و آموزش بگیرم. از جناب آقای مجید عزیز و همهی دوستان و خدمتگزاران محترم کمال تشکر را دارم که زحمت میکشند و این بستر زیبا را برای ما فراهم میکنند.
زمانی که وارد کنگره شدم، واقعاً حال خوبی نداشتم. روزهایی بود که نمیدانستم باید چهکار کنم و از کجا کمک بگیرم. مصرف مواد تمام زندگیام را گرفته بود و در عین حال در ظاهر لبخند میزدم، اما در درون، پر از درد و گریه بودم. یادم هست حتی فیلمی دیدم که خیلی در من تأثیر گذاشت و باعث شد تصمیم بگیرم دنبال راه درمان باشم. خداوند را هزار مرتبه شکر میکنم که راه کنگره را سر راهم قرار داد و توانستم با آموزشها و راهنماییها به آرامش و تعادل برسم.
در این مسیر سخت، حمایت دوستان، راهنما و خدمتگزاران برایم مثل نوری در تاریکی بود. امروز که به گذشته نگاه میکنم، میبینم چقدر تغییر کردهام. از ته دل خدا را شکر میکنم که از دام اعتیاد رها شدم و توانستم طعم رهایی را بچشم.
در پایان از همهی شما عزیزان، از جناب آقای مجید، از مرزبانان و از تمام کسانی که در این مسیر کمک کردند صمیمانه سپاسگزارم. امیدوارم همهی ما بتوانیم در مسیر خدمت و آموزش، قدمهای محکمتری برداریم.
.jpeg)
ضبط صدا: مسافر محمد حسین خدمتگزار سایت
عکاس: همسفر حسین خدمتگزار سایت
تایپ، ویرایش و ارسال: مسافر نظام خدمتگزار سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
215