چهاردهمین جلسه از دوره هفدهم سری کارگاههای عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی بنیان مشهد به نگهبانی مسافر حسین، استادی پهلوان محترم مسافر احسان و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه «DST و OT» روز پنجشنبه ۰۸ آبانماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز شد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان احسان هستم یک مسافر؛ از دبیر محترم بهخاطر خلاصه گزارش ممنون هستم. خدا را شاکرم که توفیقی شد تا بتوانم در این جایگاه حضور داشته باشم. از ایجنت محترم، نگهبانان، دبیر و گروه مرزبانی بسیار تشکر میکنم که فرصت آموزش گرفتن را برایم فراهم کردند. وقتی به من اعلام کردند برای حضور در مشهد آقای زرکش هم به اصفهان آمده بودند و برنامهها کمی جابهجا شد. موقع خرید بلیط متوجه شدم در تاریخ هشتم آبان حرکت میکنم و به دیدار امام هشتم میروم برای خودم خیلی میمون و مبارک بود. در مورد دستور جلسه «DST و OT»، وقتی عمیق به این دستور جلسه نگاه کنیم متوجه میشویم که همه ما فرزند DST هستیم. اگر رهایی پیدا کردهایم، اگر بعد از رهایی صاحب فرزند شدهایم، همان فرزند DST هستیم. در زمان قدیم، وقتی در جلسات چهارشنبه خدمت جناب مهندس دژاکام میگفتیم «سرباز کنگره ۶۰ هستیم»، ایشان فرمودند دیگر نگویید سرباز؛ بگویید فرزند. وقتی کلمه سرباز را به کار میبرید، در وجود خودتان فکر میکنید باید بروید بجنگید یا کاری برای کنگره ۶۰ انجام بدهید. اما وقتی میگویید فرزند دقیقاً برعکس میشود. کنگره ۶۰ برای من کاری انجام میدهد. من را به رهایی میرساند و DST واقعاً همین است. وقتی سفر میکنیم فرزندان DST میشویم. اگر رهایی خلق میشود به واسطه همین روش است. آقای مهندس دژاکام فرمودند دیگر نگویید داروی شفابخش OT؛ چون OT بیرون از کنگره ۶۰ جان میگیرد. بچهها را بدون پدر و خانواده را بدون سرپرست میکند. اما وقتی در قالب DST قرار میگیرد آبرو به OT میدهد. شاید الان نتوانیم عمق روشی که آقای مهندس ابداع کردند را درک کنیم. برای خود من همین روش باعث شد بتوانم هروئین و شیشه را درمان کنم. وقتی جناب مهندس در مقالههایشان عنوان میکنند که به روش DST بیان ژن تغییر میکند، یعنی به معنای واقعی تمام جسم عوض میشود. نفس همان است، اما جسم دیگر آن جسم قبلی نیست. ایشان همیشه عنوان کردهاند که انسان دو صورت دارد؛ آشکار و پنهان یا جسم و جان. جسم من در این سفر درست میشود؛ اما جان من نه. در سفر اول نهایت اتفاقی که میافتد این است که مواد مصرفیمان قطع میشود؛ اما بههیچعنوان نمیتوانیم بگوییم من سفر میکنم ولی OT نمیخورم. در سفر دوم وارد میشویم DST را اجرا میکنیم؛ اما داروی آن که بخشش است را استفاده نمیکنیم. به قول دیدهبان گرامی آقای زرکش سفر دوم بدون بخشش اصلاً معنا ندارد. اگر اشتباه نکنم استان خراسان نزدیک به ۲۰ شعبه دارد. من خودم در شعبه سلمان فارسی اصفهان رها شدم و متولد شهرضا هستم. همیشه در ذهنم بود بتوانم برای شهر خودم یک شعبه افتتاح کنم. وجود کنگره ۶۰ یک نعمت است. در کل کشور حدود ۱۴۰ شعبه داریم؛ وقتی این عدد را تقسیم بر تعداد شهرهای کشور میکنیم میبینیم بسیاری از شهرها هنوز از این نعمت برخوردار نیستند. پس ما که اینجا نشستهایم یک مرحله جلوتر هستیم. در خانواده خودم چندنفری هستند که هنوز نمیتوانند به کنگره بیایند، با اینکه این نعمت در شهر ما هم وجود دارد.

نشستن روی صندلی کنگره ۶۰ یعنی رحمت؛ اما رحمت شامل حال همه نمیشود. چند نفر در کنگره هستند که هر هفته میشنوند «سلام دوستان حسین هستم یک مسافر»؛ ولی نمیتوانند صوت درمان را بشنوند و این رحمت را با گوشت و استخوان خودشان درک کنند. جایی که من بتوانم این رحمت و نعمت را تبدیل به برکت کنم و آن برکت را ببینم اگر نتوانم برکت را ببینم، نه رحمت و نه نعمت هیچ ارزشی ندارد. برکت است که فرزند میآورد، زندگی را توسعه میدهد، رزق را زیاد و سفره را وسیعتر میکند؛ اما برکت فقط با بخشش به دست میآید. وقتی بتوانم ببخشم، برکت شامل حالم میشود. در کنگره ۶۰ وقتی صحبت از پول و بخشش میشود، بعضیها میگویند «طرف عاشق است». یک نفر ده سال در کنگره خدمت کرده و رها شده، برایش تولد گرفتهاند، آمده زمین داده و پانصد میلیون کمک کرده. اما واقعیت این است آن شخص باید اول عاقل باشد تا بتواند عاشق شود. اگر در هر آموزشی درک و فهم نباشد آن آموزش جایی متوقف میشود. اگر اشتباه نکنم، در وادی هشتم میگوید: روزی یک فرمانده ردهبالا از فرمان سرپیچی کرد و شروع کرد یارانش را جمعکردن تا جایگاه عقل را به فرماندهی برساند. برای من جناب مهندس همان فرمانده است. اگر وادی ششم میگوید «حکم عقل را در قالب فرمانده اجرا کنیم» یعنی عقل باید فرمانده شود. وقتی عقل فرمانده شد، نیاز به تاجوتخت دارد. بنشیند بر تخت محبت، تاج بخشش را بر سر بگذارد و فرمان بدهد به عشق. آنوقت دیگر فرمان به جنگ نیست؛ بلکه فرمان به عشق است.
قبل از ورود به کنگره ۶۰، تمام فکر من این بود که بیایم درمان شوم و بروم. راهنمای تازهواردین بودم سه روز در شعبه سلمان، سه روز در شعبه شهر رضا. یک روز که خدمتم دبیری جلسه بود میخواستم بروم لباس عوض کنم، دیدم شخصی جلوی ماشینم هروئین مصرف میکند. از ماشین خودش پایین آمد و گفت: «اینجا توی کنگره ۶۰ چهکار میکنید؟» من هم در آن لحظه حالوهوای مشاوره نداشتم، فقط برای اینکه ذهنم آرام شود از او پرسیدم: «کی تو را آورده کنگره ۶۰؟» نمیخواستم جوابش را بدانم، فقط میخواستم ذهنم را آرام کنم. گفت: «من بچه شهر رضا هستم. همسرم ترکم کرده، رفته خانه پدرخانمم دو تا کوچه آنطرفتر. هرچه با آنها صحبت کردم قبول نکردند، بحث بالا گرفت، دعوا شد، همینجوری آمدم بیرون، رسیدم اینجا و شروع کردم به مصرف. بعد دیدم یکییکی ماشینها میآیند و کنجکاو شدم.» جالب است بدانید همان شخص درمان شد و حالا خدمتگزار شعبه شهر رضاست! وقتی قرار است تو را به کنگره بیاورند، ممکن است کاری کنند که یک هفته قبل با همسرت دعوا کنی، بعد بیایی پارکینگ کنگره و مصرف کنی. این اگر فرمان نیست، پس چیست؟ فکر نکن همه این اتفاقها فقط برای این است که تو مواد نکشی. خیلی دید کمی است اگر فقط با این نگاه بیایی که درمان شوی و بروی. پس وقتی میگوید «بیایید این آتش ویرانگر را مهار کنید» یعنی چه؟ فقط میتوانم بگویم خدایا شکرت که من از آتش بیرون آمدم. اما آتش زندگی بقیه چه؟ آیا من نسبت به این آتش، نسبت به این فرمان هیچ مسئولیتی ندارم؟ قطعاً دارم. گلریزان فرصتی است برای همین کار. سالی یکبار این فرصت به ما داده میشود تا طبق فرمان از آن گذرگاه عبور کنیم. امیدوارم هیچکس بعد از گلریزان حسرت نداشته باشد. واقعاً ترس دارد؛ من خودم میترسیدم که آیا به من اجازه میدهند؟ اگر بازار به هم بریزد و نتوانم پرداخت کنم چه؟ وقتی آقای مهندس اجازه دادند بروم برای شال پهلوانی من جواب تمام سؤالها را در ذهنم آماده کرده بودم. اندازه سرمایهام چقدر است؟ خانه دارم یا نه؟ گفتم سرمایه ریالی ندارم؛ ولی سرمایه اجتماعی دارم. گفتند خانه داری؟ گفتم خانه ندارم؛ ولی خانه امیدم کنگره ۶۰ است. همه جوابها را آماده کرده بودم؛ رفتم آنجا فقط پرسیدند: «بهت فشار نمیآید؟» گفتم نه. گفتند: «مبارک باشد.» گلریزان به ما اجازه میدهد خودمان را پیدا کنیم. امیدوارم بتوانیم جشن خوبی برگزار کنیم. بیشتر از این صحبت نمیکنم. خیلی خوشحال هستم که امروز توانستم در شعبه بنیان مشهد باشم. فکر میکردم در این شعبه حداقل ۲۰ پهلوان باشد. به نظرم هست؛ اما هنوز جرأتش در برخی وجود ندارد. امیدوارم از ترس عبور کنند و هرچه در توان دارند انجام دهند. ممنونم از اینکه به مشارکت من گوش دادید.
مرزبان خبری: مسافر وحید
تصویربردار: مسافر محسن
نگارش: مسافر نوید (لژیون ۵)
ویرایش و ارسال: مسافر نوید نگهبان سایت لژیون ۳
- تعداد بازدید از این مطلب :
121