حس و حال من قبل از آمدن به کنگره۶۰ تعریفی نداشت؛ در عمق تاریکی و در تنهایی و افسردگی به سر میبردم و همه جا را سیاه میدیدم. اما خداوند اذن ورود مرا به کنگره۶۰ داد؛ من آمدم و فهمیدم با روش DST یعنی آرامآرام و پلهپله باید مشکلاتم را حل کنم؛ باید کمکم با گرفتن آموزش و کسب دانایی، اخلاق و رفتارم را اصلاح کنم.
شروع به نوشتن و خواندن سیدیها کردم و با روش DST حالم بهتر شد؛ بدنم آهستهآهسته شروع به ترشح دوپامین، اندورفین کرد. در ابتدای وادیها یاد گرفتم قبل از هر کاری تفکر کنم، زیرا بدون تفکر کار من اشتباه میشود و مقصد را به درستی طی نخواهم کرد.
در ادامه در وادیهای بعد فهمیدم که جهت بیهودگی خلق نشدم و نباید خودم را دست کم بگیرم؛ تمام توانم را به کار گرفتم و حرکت کردم. متوجه شدم تنها خودم میتوانم به خودم کمک کنم و یاری برسانم. همچنین در ادامه یاد گرفتم سلب مسئولیت از کارها نداشته باشم و همه چیز را به خدا واگذار نکنم؛ هر انسانی، هر موجودی و حتی خداوند وظیفهای دارد. من بعد از تلاشم به خداوند توکل میکنم و خواستار مدد میشوم.
خواندم که با حرکت است که راه نمایان میشود؛ دیگر تفکر تمام شده، بلند شو و حرکت کن؛ زیرا در سکون چیزی زایش نخواهد شد. خواسته داشته باش و البته خواستههای معقول و تمام توانت را به کار بگیر مثل تشنهای که در پی جرعهای آب است و به چالشها توجه نمیکند، در مسیر درست که همان صراط مستقیم قدم بردارم. آنگاه نگاه عظیم پروردگار را خواهی دید.
الان حالم با کنگره خوب است؛ اینجا قطعهای از بهشت است، بهشت گمشدهی فاطمه؛ من آهستهآهسته آمدم و راه برایم نمایان شد، تغییر را در خودم دیدم، اصلاح گفتارم را احساس کردم. دید من عوض شد، جهانبینی را خواندم و راه را پیدا کردم؛ فهمیدم منیت چیست، تفکر چیست و چه چیزی تفکر را میخورد. آموزشها را کمکم با روش DST دریافت کردم.
خداوند متعال را بسیار شاکر و سپاسگزارم که مرا در این مسیر و در این جای مقدس قرار داد. امروز وقتی به عقب برمیگردم، خدای متعال و مهندس حسیندژاکام را به خاطر این عمل عظیم سپاس میگویم.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم)
ویرایش و ارسال : همسفر عفیفه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
همسفران نمایندگی بروجن
- تعداد بازدید از این مطلب :
133