روزهای اولی که مسافرم با استفاده از متد DST و شربت OT شروع به درمان کرده بود را کاملاً بهخاطر دارم، از دیدن تغییرات در او خیلی حیرت کرده بودم قبلاً احساس میکردم که چیزی در وجودش کم بود، انگار همیشه بخشی از خود را گمکرده بود.
هر روز با دردهای جسمی و روحی دستوپنجه نرم میکرد و من هیچوقت نمیدانستم چطور میتوانم کمکش کنم؛ حتی وقتی میخواست خودش را باور داشته باشد، همچنان به گذشتهاش چسبیده بود و فکر میکرد که هیچوقت نمیتواند از دایره بسته اعتیاد بیرون بیاید.
اما وقتی درمان با شربت OT را شروع کرد، تغییراتی از درون آغاز شد، این دارو شاید فقط بهعنوان یک مسکن فیزیکی بود؛ اما چیزی که برای مسافرم اهمیت داشت این بود که شربت OT به او فرصتی داد تا با آرامش بیشتری به خودش نگاه کند. گویی یک آرامش درونی پیدا کرده بود که هیچوقت آن را تجربه نکرده بود.
روزها وقتی میدیدم با لبخند به من نگاه میکند؛ انگار برقی از امید در چشمهایش بود. گویی میدانست که میتواند دوباره شروع کند. یک روز که با هم نشسته بودیم مسافرم به من گفت: "تا الان فکر میکردم همه چیز ازدسترفته است؛ ولی حالا میفهمم که زندگی هنوز ادامه دارد و من هنوز خودم را دارم." این جمله برای من خیلی عمیق بود. دانستم که شربت OT فقط به او کمک نکرده بود تا از دردهای جسمی خلاص شود؛ بلکه به او شجاعتی داده بود تا از درون خودش شروع به تغییر کند.
مسافرم که همیشه نگران آینده بود حالا باانگیزهتر شده بود. از جلسات آموزشی در کنگره 60 حرف میزد و اینکه چطور توانسته با گوشدادن به تجربیات دیگران، خودش را بهتر بشناسد. هر روز که میگذشت، بیشتر متوجه میشدم که شربت OT تنها یک دارو نیست، بلکه یک گام به جلو است، یک شروع جدید.
نویسنده: همسفر مهسا رهجوی راهنما همسفر پروانه (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر پروانه رهجوی راهنما همسفر پروانه (لژیون دوم)
ارسال: راهنما همسفر پروانه نگهیان سایت
همسفران نمایندگی آبیک
- تعداد بازدید از این مطلب :
58