English Version
This Site Is Available In English

گروه خانواده _ عاشقی را در کنگره آموختم

گروه خانواده _ عاشقی را در کنگره آموختم

امروز مفتخر هستیم در خدمت پهلوان همسفر خندان باشیم و با ایشان به گفت‌وگو بپردازیم؛ ابتدا بابت فرصتی که در اختیار ما قرار داده‌اند، بسیار سپاسگزاریم.

همسفر خندان و مسافرشان با آنتی‌ایکس مصرفی هرویین و شیشه وارد کنگره شدند، به‌ مدت ۱۱ ماه و ۲۶ روز با راهنمایی همسفر فریده و مسافر سعید در نمایندگی لویی پاستور به روش DST، با داروی اپیوم سفر‌ کردند، در حال حاضر ۲ سال و نیم است که با دستان پرتوان آقای مهندس از بند اعتیاد آزاد و رها هستند؛ در ادامه مسافرشان سفر نیکوتین داشتند، به‌ مدت ۱۰ ماه و ۲۳ روز به راهنمایی مسافر فرشید با آدامس خوراکی نیکوتین، به روش DST سفر کردند، ورزش هر دو در کنگره۶۰ دارت است.

لطفاً بفرمایید که تا به‌ حال در چه جایگاهایی خدمت کرده‌اید؟

اولین خدمتی که تجربه کردم رابط خبری لژیون بود، سپس رابط خبری لژیون سردار، خدمت‌های مختلف سایت شامل تایپ، مصاحبه، ۵ سال عکاسی، ارسال مطلب، دبیر سایت، خدمتگزار سایت که الان نگهبان نامیده می‌شود، دستیار اسیستانت سایت در دوره سابق، در لژیون سردار دو دوره دبیری را تجربه کردم، نگهبان و کمک خزانه‌دار بودم و در حال حاضر راهنمای DST، عضو لژیون موسیقی و دبیر لژیون تغذیه سالم هستم.

با توجه به اینکه به زودی مراسم باشکوه گلریزان کنگره۶۰ برگزار می‌شود، شما برای حضور و مشارکت در گلریزان امسال چه حسی دارید و این مراسم را در مسیر رشد و تکامل چگونه ارزیابی می‌کنید؟

از وقتی وارد کنگره شده‌ام، پاییز برای من رنگ و بوی متفاوتی دارد؛ همیشه مشتاقانه و بی‌صبرانه منتظر آن هستم، اما ۲ سال است که از اوایل پاییز شور و‌ شعف خاصی درون من ایجاد می‌شود، نوعی اشتیاق، بی‌قراری و طلب؛ غوغایی درونم برپا می‌شود و‌ قلبم تندتر می‌زند، گویا حس می‌کند که خبری در راه است و پاییز امسال گویا تازه می‌شنوم، حس می‌کنم و می‌بینم؛ همه‌چیز متفاوت‌تر از قبل است، حس می‌کنم ولوله‌ای برپا شده که خوب است و باید آن را حس کرد.

با هر سال شرکت در گلریزان و با هر قدم در مسیر آموزش، متوجه شدم بخشش جزو جدایی‌ناپذیر هستی می‌باشد؛ بخشش لازمه هستی است که اگر برای ثانیه‌ یا لحظه‌ای بخشش وجود نداشته باشد، حیاتی نخواهد بود و اما ماموریت و رسالت انسان رسیدن به تکامل یعنی کامل شدن است؛ همچنان‌که رسالت قطره، رسیدن و پیوستن به اقیانوس می‌باشد، اما برای اینکه این اتفاق بیافتد، باید جنس انسان تغییر کند و از جنس اقیانوس شود و این عمل فقط با بخشش ممکن است. آموزش‌های کنگره۶۰ در راستای احیا و‌ تکامل نفس است و گلریزان امکان تمرین بخشش و حرکت در مسیر تکاملی را به زیباترین شکل ممکن فراهم می‌کند؛ بخششی بی‌چشم‌داشت و‌ باایمان که در جهت اجرای فرمان و برای کمک به جریان یافتن انرژی می‌باشد.

اوایل حضور در کنگره به عنوان یک همسفر چه افکاری به ذهن شما خطور کرد؟

من با حالی خراب، ناتوان، ناامید، افسرده و منیت و ترس وارد کنگره شدم، اما وقتی مرزبان با لبخندی گرم به استقبال آمد و مرا در آغوش کشید، تعجب کردم؛ باورم نمی‌شد کسی که مصرف‌کننده داشته باشد، چنین حال خوبی دارد؛ به چهره تک‌تک همسفران دقت کردم، همه یا می‌خندیدند یا لبخندی به لب داشتند، باانرژی و خوشحال بودند و حس می‌کردم من‌ با آن‌ها فرق دارم؛ چرا من نمی‌توانستم بخندم و چرا من این‌همه درد داشتم و آن‌ها چنین سرخوش بودند؟ وقتی در کارگاه نشستم و بعد از هر جمله فردی که بالا نشسته بود و‌ خود را نگهبان می‌نامید، دیدم که دست می‌زنند عصبانی شدم و‌ با خود گفتم: اصلا چه معنی دارد که دائما دست می‌زنند؟ صدای دست زدن‌ها در سرم می‌پیچید و کلافه‌ام می‌کرد.

بعد از کارگاه به سمت مشاور تازه‌واردین هدایت شدم که با لبخندی گرم از من استقبال کردند. بلافاصله گفتم: مگر شما مصرف‌کننده ندارید؟ گفتند: داریم؛ پس چه دلیلی دارد که می‌خندید و چرا حال شما خوب است، در حالی که من کلی مشکل و درد دارم و این سرآغاز مشاوره شد؛ اما وقتی مشاوره تمام شد، حس کردم اتفاقی افتاده است؛ چون بی‌صبرانه به دنبال این بودم که وارد لژیون شوم، گویی اتصال انجام شده بود.

آیا ابتدا که وارد کنگره شدید، استرس اینکه آشنایی شما را اینجا ببیند، داشتید؟ چه توصیه‌ای به تازه‌واردین دارید؟

هرگز؛ من به قدری درهم شکسته و ناامید بودم که به هیچ چیز و هیچ کس فکر نمی‌کردم و فقط می‌خواستم اعتیاد از زندگی ما برود؛ من مسافرم را بی‌اعتیاد می‌خواستم و اصلا به این موضوع فکر نکردم که آشنایی مرا ببیند، اما به بعضی از همسفران حق می‌دهم که در بدو ورود به کنگره ترس داشته باشند؛ چون کنگره و سیستم را نمی‌شناسند و برخی‌‌ به واسطه شغل و‌ جایگاه اجتماعی خود و ترس از دست دادن آن نگرانند که مبادا کسی آن‌ها را ببیند و متوجه مشکل شده و‌ موقعیت آن‌ها به خطر بیفتد؛ در حالی که قطعا پس از جذب در لژیون و وقتی ۲ الی ۳ ماه از سفر گذشت، ترس از بین می‌رود و جای آن را تفکر و ایمان می‌گیرد و دل ایشان گرم و پر از امید می‌شود؛ به شرطی که سعی کنند، فرمان‌های راهنما را کاملا انجام دهند و او را باور داشته باشند.

بعد از گذشت زمان متوجه می‌شوند که اعتیاد بزرگ‌ترین رحمت زندگی‌ آن‌ها بوده و با افتخار کنگره۶۰ را به دیگران معرفی می‌کنند؛ پس نه‌تنها دیگر نمی‌ترسند که آشنایی آن‌ها را ببیند، بلکه به کنگره‌ای بودن خود افتخار می‌کنند؛ در ضمن یادم باشد که اگر بترسم، جذب می‌کنم اما اگر تصمیم بگیرم با ترسم روبه‌رو شوم، حل می‌شود و‌ ترسی وجود نخواهد داشت.

حس خود را در زمان دریافت نشان پهلوانی بیان کنید.

سپاسگزاری، سپاسگزاری و باز هم سپاسگزاری از خداوند و آقای مهندس که دستم را گرفتند و مرا از قعر تاریکی‌ها بیرون کشیدند؛ واژه‌ها از بیان حس آن لحظه ناتوانند، باید مانند بوی گل آن را حس کنید.

آیا اگر به گذشته برگردید، حاضرید مجدداً مسیر تاریکی اعتیاد را برای رسیدن به عشق و روشنایی کنگره۶۰ طی کنید؟

صد در صد؛ من شک ندارم که اگر بارها و بارها به گذشته برگردم، باز همین مسیر، مشکلات و تاریکی‌ها را انتخاب می‌کنم؛  چون بهترین انتخابی بوده که می‌توانستم داشته باشم.

من قبل از ورود به کنگره همیشه در مورد شانس و افراد خوش‌شانس فکر می‌کردم و می‌گفتم: خدایا! چرا من شانس ندارم، چون دیگران می‌گویند که باید در گذشته کاری کرده باشی که تحت عنوان شانس دریافت کنی؛ اما سال‌ها است که متوجه شده‌ام، بزرگ‌ترین، باارزش‌ترین و گران‌بهاترین شانسی که می‌توانستم داشته باشم، بودن در محضر آقای مهندس به واسطه مسافر و فرزندانم است و هر لحظه بایت این رحمت و توفیق از خداوند و آقای مهندس سپاسگزارم.

با توجه به اینکه شعبه عصارزاده یک نمایندگی تازه تأسیس است، حس خود را نسبت به این شعبه بیان کنید و چه پیشنهادی برای شعبه دارید؟
من در جایگاهی نیستم که پیشنهادی داشته باشم؛ این نمایندگی همانند شاخه نورسته بر درخت تنومند کنگره است و قطعاً نیاز به مراقبت و نگهداری دارد تا تقویت شود، رشد کند، جوانه بزند و زایش داشته باشد؛ این نمایندگی بر پایه بخشش بنا شده و حس و شور خاصی دارد.

همسفران دوست‌داشتنی و عاشق خدمت این نمایندگی را بسیار دوست دارم و گویی قبلاً هم اینجا بوده‌ام. قطعاً آنانی که باید، خواهند آمد و هر روز بیشتر از قبل این نمایندگی به تفکر آقای مهندس نزدیک و‌ نزدیک‌تر خواهد شد.

کلام آخر:

ثانیه ثانیه حضور در زندگی و روی زمین درس است و‌ این را کنگره به من آموخت؛ در کنگره آموختم، فقط کافی است بخواهم و تلاش کنم؛ نتیجه به من ارتباطی ندارد و خدمت مالی این جمله را برای من قابل درک کرد، چون پول مسئله خیلی مهمی است. عشق خدمت داشتم، وجودم می‌لرزید، اما دستم خالی بود، واقعاً دیدم که پول به سمتم هدایت شد و از طریق من به کنگره رسید و ایمان پیدا کردم که پول کنگره مسیر خود را پیدا می‌کند و به جایی که باید می‌رسد،؛ فقط خواستن من باعث‌ می‌شود که آموزش‌ این اتفاق را بگیرم و به آرامش و‌ حال خوشی که می‌خواهم، برسم؛ به عبارتی باید بزرگ بخواهم چون روح بزرگ می‌خواهد و‌ ذهن آن را محدود می‌کند.

خداوند بخشاینده و مهربان است، می‌خواهد که بدهد و من بهره‌مند شوم؛ پس مبادا که با خواسته‌های کوچک و ناچیز خود را از این بخشندگی محروم کنم و بترسم که در این صورت می‌بازم.

سپاسگزارم از آقای مهندس دانشمند و‌ عالم بزرگ قرن‌های اخیر که باعث‌ تغییر تفکر من شدند و به من آموختند که عاشق باشم؛ امیدوارم به تمام خواسته‌های خود در تمام‌ ابعاد هستی برسند.

تایپ و ویراستار: همسفر میترا رهجوی راهنما همسفر رؤیا (لژیون دوم) دبیر سایت
عکاس: همسفر نگین مرزبان خبری
طراح سوال و ارسال: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی علی عصارزاده مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .