English Version
This Site Is Available In English

آقای مهندس و راهنمایان، پیام آوران الهی

آقای مهندس و راهنمایان، پیام آوران الهی

سپاس‌گزار خداوندی هستم که در هر برهه از زمان، انسان‌های پاک و راهنمایانی چون، پیام‌آوران الهی را برگزید و اکنون در این زمان به جهت وعده‌های برحق، جناب آقای مهندس را بر سر راه انسان‌هایی قرار داد که در راه بازمانده و درمانده‌اند تا این گونه زیبا، آزاد مردانی از جنس نور و روشنایی مانند خویش را پرورش دهند و آنان نیز چراغ راهی شوند برای شکست خوردگانی که در مقابل طوفان‌های سهمگین روزگار رنج فراوان دیده‌اند تا به آنان پر و بال دهند، برای پریدن و اوج گرفتن، چرا که خداوند در کلام خود این‌گونه آورده است: ای اهل ایمان، وسیله و دست آویزی برای تقرب به خدا بجویید و تلاش نمایید شاید که رستگار شوید.

در کنگره۶۰ به وسیله‌ این نعمت بزرگ، بستر و زمینه‌ای فراهم گردیده است برای کسانی که اسیر شیطان و نفس خود شده‌اند و خواستار رهایی از دام اعتیاد هستند. محقق و دانشمند فرهیخته زمان آقای مهندس دژاکام به متد و روشی بی نظیر از علم و آگاهی و بر اساس یافته‌های علمی و تجربه شخصی خود دریافتند که زخم و رنج حاصل از این‌ درد خوب شدنی نیست مگر به تدریج و با گذشت زمان.

یادم می‌آید به شوق وصال سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدلله و برای زیارت مرقد شریف برای رفتن به کربلای معلی بال و پر می‌زدم به جهت اشتیاقی که برای وصال به معشوق و محبوب داشتم، رضایت همسرم را جلب کردم آرزو داشتم که همسر و فرزندانم نیز در این سفر معنوی‌ مرا همراهی کنند، چرا که به جهت ارادتی که به ساحت حضرت اباعبدلله الحسین داشتم از یک سالگی، همان زمانی که بچه‌ها راه رفتن را یاد می‌گرفتند و حرف زدن را می‌آموختند و پرچم و علم سیاهی را به دست می‌گرفتند و این نوحه را زیر لب و گاهی بلند زمزمه می‌کردند:‌ قدم قدم با یک علم ان شاءالله اربعین می‌آییم سمت حرم.

اربعین شد و عزم و اراده کربلا کردیم و به خداوند توکل کردیم و راهی کربلا شدیم ولی؛ مشکل اساسی جاسازی شربت تریاکی بود که همسرم مصرف می‌کرد ترس و لرز حمل مواد از یک طرف و حال خرابی همسرم از طرفی دیگر رنج و دردی شده بود که سختی این سفر را هزاران  هزار مرتبه سخت‌تر می‌کرد. سخت‌ترین مرحله این سفر زمانی بود که بعد از زیارت نجف‌ اشرف دم غروبی قبل از اذان‌ مغرب وارد کربلا شدیم دم خیمه‌گاه باید تفتیش می‌شدیم من برای بازرسی و تفتیش به قسمت خانم‌ها رفتم همسر و فرزندانم به قسمت آقایان رفتند مدتی گذشت هرچه انتظار کشیدم خبری از آنان نبود انگار یکدیگر را گم کرده‌ایم من ساعت‌ها به این فکر و خیال که شربت را دیده‌اند و برای بازخواست و توبیخ نگه‌شان داشتند، اشک می‌ریختم و برای بدبختی و بیچارگی خودم راهی نمی‌یافتم آن‌ها نیز به همین خیال که شاید در حال‌ بازخواست و توبیخ باشم ساعت‌ها‌ در کوچه و خیابان‌ها به دنبال من می‌گشتند و احساس عجز و ناتوانی می‌کردند که کی این لحظات سر تا سر از درد و رنج و اندوه تمام می‌شود؟
خدارا شاکرم که هم اکنون همسفر مسافری هستم که سفر خود را درکنگره۶۰ شروع کرده و اواخر سفر اول را طی می‌کنیم برای همه مسافران و همسفران عزیز آرزوی سفری خوش توأم با آرامش و امنیت را دارم.

نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)

رابطه خبری: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)

ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره(لژیون پنجم) دبیر دوم سایت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .