شروع قدری مشکل بهنظر میآید، اما آغاز شما مهمترین بخش عمل است. این همان لامپی است که با ولت پایین در دست شما قرار دارد، در ادامه از نیروی وجودی و بخش کیهانی، کاملا به نور میرسید، که از نور اولی هیچ نشانی نیست و ما توفیق شما را در این راه میخواهیم.
«استاد سیلور»
دلنوشته همسفر سمیرا
خدا را شکر میکنم که چنین خدمتی روزی من شد تا بتوانم حرفهای دلم را بیان کنم. من سه سال پیش وارد کنگره شدم پیش از کنگره از نظر روحی و روانی وابستگیهای شدید به پدرم داشتم که بعد از فوت ایشان، مرده متحرکی بودم که هیچ چیز برایم معنایی نداشت با یک مرد معتاد و بیمسئولیت و سه فرزند، روزهایم را سپری میکردم؛ روزگارم بینهایت آشفته بود دنیا برایم هیچ رنگ و بویی نداشت هیچ چیز خوشحالم نمیکرد. قلیان همدم تنهایی من شده بود.
چند سال به همین منوال گذشت و من همچنان حال و روز مساعدی نداشتم تا یک روز به لطف خدا و کمک یکی از دوستان قدیمی، مسیر کنگره برای من نمایان شد.
زمانی که وارد کنگره شدم همه با لباس سفید و با نظم روی صندلیها نشسته بودند وقتی با مهربانی من را در آغوش گرفتند حس زیبایی را تجربه کردم که برایم غریبه بود روی صندلی نشستم، صحبتهای استاد جلسه برایم دلنشین بود گویی، مخاطب صحبتهایش من بودم با تعجب و کنجکاوی از خودم میپرسیدم، اینجا کجاست.
اولین جلسه به پایان رسید و من سطح انرژی بالایی را دریافت کردم و در آن لحظه خدا را شکر کردم که مسیری پر از عشق، محبت و دانایی برایم باز شده است. در جلسه دوم از صحبتهای راهنمای تازهواردین همسفر سحر، بسیار آموزش گرفتم ایشان تأکید داشتند که با بودن من در مسیر کنگره، همه چیز تغییر خواهد کرد جلسه بعدی راهنما همسفر زهره را با عشق انتخاب کردم.
به لژیون که وارد شدم ذهنم سرگردان بود مطالب کتاب و سیدیها برایم سنگین بود؛ اما به تدریج در کنار دوستان و راهنمایم همسفر زهره انرژی مضاعف گرفتم. با علمی که از کنگره گرفتم به تزکیه و پالایش خودم پرداختم. به چهره و ظاهر خودم بسیار اهمیت میدادم؛ اما نمیدانستم تا درون انسان درست نشود بیرون انسان هم درست نمیشود.
با گذر زمان و درسهایی که از کنگره آموختم متوجه شدم انسان باید تواناییهای درونش را پیدا کند و آنها را ارتقاء دهد.کمکم به این درک هم رسیدم که پدرم در بعُد بعدی خود زندگی میکند. پذیرفتم که باید حرکت کنم تا راه، برایم نمایان شود. این پیام، تلنگری شد تا شغلی برای خودم مهیا کنم، به استقلال مالی برسم و دیگر نگران تهیه کردن جهیزیه دخترم نباشم؛ به خودکفایی رسیدم و دیگر غصه نمیخوردم که تکیهگاهی ندارم.
راهنمایم بارها به من گوشزد میکردند سمیرا طناب توکل را محکم بگیر و برای هر حرکتی، اول تفکر کن تا به مشکل برنخوری؛ اما من کار را انجام میدادم بعد که به مشکل برمیخوردم تفکر میکردم که چرا چنین کاری انجام دادم؛ برای همین مشکلاتم بیشتر و بیشتر میشد. با آموزشهای کنگره فهمیدم بدون تفکر هرچه هست رو به زوال میرود؛ واقعاً این جمله را با تمام وجود درک کردم.
همیشه اگر برای خانواده و کسانی که به آنها وابستگی داشتم مشکلی پیش میآمد غصه میخوردم راهنمایم به من گفتند: سمیرا برای کسی که از تو کمک نمیخواهد دست و پای الکی نزن و مسیر خودت را طی کن.
من در مسیر کنگره به دانایی و آگاهی رسیدم, تواناییهای درونم را شناختم، مادر قوی و قدرتمندی شدهام که دیگر پسلرزههای زندگی اذیتم نمیکند و توانستم بهترین خودم باشم و از جهل و نادانی نجات پیدا کنم.
روش DST بهترین راه برای تزکیه و پالایش است انسان به یکباره از صفر به صد نمیرسد باید پلهپله صعود کرد تا به قله رسید. خداوند بزرگ و متعال را شاکرم که من را در مسیر کنگره قرار داد تا از جهل و نادانی به دانایی و آگاهی برسم.
رابط خبری: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم)
نویسنده: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم) دبیر سایت
ارسال: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زالپارس مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
76