در سیدی «دعا نویس» مهندس میفرمایند: در بالا و پایین بودن افکارمان خودمان سبب هستیم؛ گاهی اوقات انسان در مخمصه قرار میگیرد یا در شرایطی قرار میگیریم که همه درها بر روی ما بسته است و ما به دنبال گریزگاه هستیم و برای فرار میگوییم، پیش دعا نویس برویم یا چله نشینی کنیم؛ ولی متاسفانه هیچ کدام یک از اینها جواب نمیدهد. مشکل را باید حل کرد؛ چون هیچ راه میان بری وجود ندارد و راه صراط مستقیم کوتاهترین راه است و راهی کوتاهتر از صراط مستقیم نداریم. مشکلات و چالشهایی که به وجود میآید در اثر رفتار و کردار خودمان به وجود میآید. ما انسانها باید در حد ظرفیت دیگران کاری را انجام بدهیم؛ آیا ظرفیت محبت و دوست داشتن ما را دارند یا خیر؟ آیا از محبتی که میکنیم استفاده میکنند یا سو استفاده میکنند. کسانی هستند که هیچ گاه سو استفاده نمیکنند؛ ولی کسانی هم وجود دارند که سو استفاده میکنند از محبت ما.
در هستی موجوداتی وجود دارند؛ ولی بین ما و آن موجودات حجاب یا پردهای وجود دارد و ما از این پرده نمیتوانیم عبور کنیم و همچنین آنها هم اجازه عبور به حریم ما را ندارند؛ ولی وقتی پیش رمال نویس میرویم کتباً و شفاهاً اجازه ورود به آن موجودات و نیروها میدهیم و زندگی ما به نابودی کشیده میشود. آن موجودات با انسانها در تضاد هستند و رقیب انسانها هستند. همان طور که مصرف کننده شیشه توهم دارد همان توهم را هم عارف دارد، عارف از طریق سیر و سولک دارد و در ابعاد و محیطهای دیگری هست و روی حسهای درونی خودش کار میکند؛ ولی مصرف کننده شیشه در اثر مواد مخدر حسهایش باز میشود. وقتی بر روی حسهای بیرون از بدن متمرکز میشویم نابود میشویم؛ چون تعادل نداریم. وقتی ما نمیتوانیم خودمان را کنترل کنیم چگونه میتوانیم به دیگران کمک کنیم. وقتی در کار دیگران دخالت میکنیم با پشت سر دیگران صحبت میکنیم خودمان ضربه میخوریم.
باید با تزکیه رفتار، کردار و گفتارمان سیستم عصبی خود را درست کنیم تا کابوسهای زندگی خود را پشت سر بگذاریم. کسی که کابوس میبیند؛ یعنی پشت پرده جهنم را میبیند. ما همیشه در اثر دو القا قرار داریم؛ القای مثبت و القای منفی. در اکثر مواقع فکرهای منفی دائماً در ذهن و افکارمان هست، مثلا مشکلی بوده است ولی الان گذشته شده است؛ ولی ما ول نمیکنیم و تا زمانی که ما فکر میکنیم آن مشکل پس وجود دارد؛ پس باید فکر نکنیم. یکی از بدترین مرضهایی که انسانها را مثل خوره میخورد این است که انسانی بدخواه انسان دیگری باشد، بدخواه دیگران بودن ما را نابود میکند و یکی از مرضهایی که وجود دارد این است بخواهیم کسی را بیشخصیت کنیم؛ در واقع خودمان بیشخصیت میشویم. انسانی که در کار دیگران دخالت یا فضولی کند شخصیت خودش از بین میرود. اگر مشکلی به وجود میآید خودمان جوینده راه حل باشیم و ساعتها راجب مشکل فکر کنیم تا راه گریزی را پیدا کنیم، آن موقع خود قضیه حل میشود و راه باز میشود.
در بعضی مواقع هر کاری میکنیم یا انجام میدهیم نتیجه یا جواب نمیگیریم در این مواقع بهتر است آرام باشیم؛ چون سیستم عصبی آرام نیست اگر آرام باشیم همه چیز حل میشود. ما به حسهای معمولی خود توجه نمیکنیم، مثلا مشاهده میکنیم ولی در واقع نمیبینیم یا میشنویم ولی نمیشنویم، باید. روی حسهای خودمان کار کنیم با نوک شمشیر خود نباید با دیگران صحبت کنیم. وقتی کسی را ناراحت میکنیم باید ناراحتی و دلخوری او را بر طرف کنیم؛ پس وقتی به کسی حرفی را میگوییم نگاه کنیم ببینم طرف ناراحت شده است یا خیر. شاید برای ما مهم نباشد؛ ولی برای طرف ممکن است عقده باشد، اینها نکاتی ریزی هستند که باید توجه کنیم و باید در تمام مسائل هوشیار باشیم و کاملاً مراقب اوضاع و احوال باشیم.
منبع: سیدی دعانویس از مهندس حسین دژاکام
نویسنده و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون اول) نگهبانسایت
همسفران نمایندگی ارومیه
- تعداد بازدید از این مطلب :
272