چهاردهمین جلسه از دوره پنجاه و ششم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی چالوس، استادی مسافر بهزاد، نگهبانی مسافر جواد و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه «جهانبینی در ورزش» سه شنبه بیست و نهم مهر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، بهزاد هستم، یک مسافر. ابتدا شاکر خداوند هستم بابت کنگره ۶۰ و روشهای آن که به من یاد داد چگونه زندگی کنم. از آقا جواد، نگهبان جدید جلسه، تشکر میکنم که این فرصت را به من دادند و همچنین از آقای ابراهیم، راهنمای خوبم، که به من آموزش دادند و کمک کردند تا با حال خوب، معنی و مفهوم زندگی را درک کنم.
من هنوز هم احساس میکنم که هیچ چیز بلد نیستم. هر روزی که بگویم بلدم، آن روز روز نابودی من است. اما هر روزی که بگویم دارم آموزش میگیرم، آن روز روز قشنگ و حال خوب من است. خدا را شکر که امروز حال خوبی دارم.
درباره تأثیر جهانبینی ورزشی بر روی من، باید بگویم که من بهزاد، بعد از ظهرها خیلی خواب بودم و تا دو بعد از ظهر میخوابیدم، اما امروز ساعت ۴ صبح بیدار میشوم، دعا و مراقبه میکنم و از خداوند سپاسگزاری میکنم. صبحانه میخورم، سیدی مینویسم و بعد به ورزش میروم. من که هیچ وقت نمیتوانستم حتی ده قدم راه بروم و حالا با لگن مصنوعی، روزی ۱۰ تا ۲۵ کیلومتر دوچرخهسواری میکنم و ۱۰ تا ۲۰ دقیقه پیادهروی میکنم. این انرژی صبحگاهی و حال خوب، به من کمک میکند تا روزم را با انگیزه شروع کنم.
امروز به فرد مفیدی در جامعه و خانوادهام تبدیل شدهام. این برای من خیلی ارزشمند است. شاید برای خیلیها چیز عادی و سادهای باشد، اما برای من این یک معجزه است. من هیچوقت کلمه کنگره یا ایمان را نمیفهمیدم و نمیدانستم که اینها چه معنایی دارند. فقط به جلسات میرفتم و هفتهای سه سیدی مینوشتم تا وقتم پر شود.
با تشکر از راهنمایم مسافر ابراهیم، که به من کمک کردند تا آرام آرام فهمیدم که زندگیام در حال تغییر است. در این سفر، من درمان اعتیاد را تجربه کردم و اکنون در لژیون سردار هستم و دارم به خودم خدمت میکنم. در این دو سال و نیم، واقعاً زندگی و معنی آن را فهمیدهام. حالا میتوانم خواستههای خانوادهام و نیازهای آنها را درک کنم و به آنها احترام بگذارم. این را مدیون کنگره و روش دیاسدی هستم.
جهانبینی برای من به معنای درک عمیقتری از خودم است. من بهزاد، که چی بودم و حالا چی هستم. الان دارم تمرین میکنم با کامپیوتر و اینها همه در آرزوهایم بود. روزی فکر نمیکردم که بهزاد بتواند پشت کامپیوتر بنشیند و صحبت کند. اینها همه واقعیت شده است.
پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. من هیچوقت توقف ندارم و همیشه رو به جلو میروم. این حرکت به جهانبینی من اضافه میشود. اگر من توقف کنم، یعنی از سفر میمانم و این درد را میفهمم. من یاد گرفتم که ناامیدی و ترس را پشت سر بگذارم و زندگی را از نو بسازم.
یکی از اساتید کنگره 60 میگوید که «بخشیدن تصمیم ما و بخشش پاداش خداوند به آن تصمیم است». من اکنون میفهمم که لژیون سردار یعنی چه و چقدر لذتبخش است. ورزش در کنار کنگره ۶۰ میتواند به من کمک کند تا انرژی بیشتری داشته باشم و زندگیام را با شادابی بیشتری ادامه دهم.
ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید.

تهیه: مسافر رحیم
تایپ، تنظیم و ارسال: مسافر سینا
مسافران نمایندگی چالوس
- تعداد بازدید از این مطلب :
82