سلام دوستان غلامرضا هستم یک مسافر
اعتیاد پایان دنیا نیست.
یادم هست در سن خیلی پایین از یک کلمه خیلی متنفر بودم و آن کلمه، لفظ معتاد بود که از آن خیلی بیزار بودم. یک مثالی هست که قدیمیها میگفتند که از هر چه بدت بیاید به سرت میآید.
یک روز متوجه شدم که آن بلایی که بر سر من آمده و من همان فرد معتاد هستم. قبل از آن فکر میکردم من با بقیه فرق دارم و من اعتیاد پیدا نمیکنم.
شروع تاریکی من با سیگار، گرس، حشیش و الکل شروع شد. چند صباحی، چند سالی با اینها به اصطلاح خودمان نامزد اعتیاد شده بودم و خبر نداشتم که دارم چه بلایی بر سر خودم میآورم تا رو به تریاک و شیره آوردم و آنجایی متوجه شدم که من هم به عنوان یک نفر به جامعه معتادین اضافه شدم.
فکر میکردم دیگر آخر دنیاست. اعتیاد من اوج بدبختی است و دیگر نمیتوانم برگردم؛ ولی خدا هنوز میخواست من را آزمایش کند هنوز میخواست من را امتحان کند.
یک روز متوجه شدم که تمام آنتیایکسهایی که مصرف میکردم را قطع کردم و با ماده جدیدی آشنا شدهام که در ظاهر خیلی خوب بود و میگفتند اعتیاد ندارد، وقت خیلی کمی برای مصرف میخواهد؛ میگفتند برای مصرف انرژی و فاز مهربانی هم همراه آن هست.
هنوز ۶ ماهی از اعتیادم به شیشه نمیگذشت که آرامآرام متوجه یک سری از تخریبها شدم در بازار کار بودم. اولین بلایی که به سرم آمد کارم را از من گرفت، تفکرم و احساسم را هم گرفت و یواشیواش داشت خانوادهام را نیز از من میگرفت.
فردی ناامید، طلبکار، متوقع، کور، کر، لال و ... شده بودم. نه چیزی را میشنیدم، نه چیزی را میدیدم، نه چیزی را میفهمیدم.
برای اولین بار پایم به کمپ باز شد. ناچار به خدا پناه آوردم از خدا طلب کردم که راهی را جلوی پایم بگذارد. بعد از سه ماه از کمپ بیرون آمدم و خدا خیلی زود مهربانیاش را نشانم داد. بعد از ۱۱ سال تخریب شیشه من در اصفهان یک شیر پاک خوردهای من را با کنگره آشنا کرد.
توجه داشته باشید یک فردی که با آن شرایط جسمی، روانی، نگرشی و سقوط آزاد از همه جا بریده، از همه جا مانده، وارد یک جلسه کنگره شدم. وقتی جلسه تمام شد برق امید در چشمانم زده شد. احساس کردم نیمه گم شدهام را پیدا کردهام.
از آن تاریخی که وارد کنگره شدهام تا به امروز که این مطلب را مینویسم حدود ۱۱ سال زمان طی کردهام. ۱۱ سالی که هر لحظه آن، خدا را شکر کردهام؛ از این بابت که اعتیاد پیدا کردم، از این بابت که تاریکی را تجربه کردم تا در یک بعد دیگر از زندگی در این هستی آشنا شوم.
میخواهم به مناسبت تولد ۱۰ سالگیام که چند روز دیگر انشاءالله به امید خدا جشن میگیریم از خدای خودم از آقای مهندس و خانواده محترمشان و آقا مازیار راهنمای عزیزم و همسفرانم و تکتک افرادی که در این مسیر کمکم کردند تشکر کنم و دستشان را میفشارم و با تمام وجودم میگویم اعتیاد پایان دنیا نیست و میشود در سرمای ۶۰ درجه زیر صفر هم روئید.
آرزوی بهترینها برای شما
.jpg)
عکاس و تنظیم: مسافر علیرضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
150