من سالها پیش یکبار اشتباه کردم، یکبار در راه اشتباه قدم گذاشتم و سالهای سال دنبال راهی و روزنهای برای خروج از این اشتباه بودم. اما هرقدر بیشتر جستجو میکردم بیشتر گم میشدم. من درد اعتیاد را با تمام وجودم احساس میکردم اما دردی بزرگتر هم وجود داشت. من همه لحظاتی را که درگیر اعتیاد بودم دنبال راهی برای تمام شدن اعتیادم میگشتم اما هیچکدام از راههایی که پیدا میکردم راه رهایی نبود و هرکدام بیشتر و بیشتر باعث تباهیم میشد. اعتیاد یک درد بود و تمام نشدنش هزار درد. از همان اول میدانستم که باید مواد را کنار بگذارم اما نه خود بلد بودم و نه راهبلدی بود که راه درست را نشانم بدهد. خاطرات تلخ اعتیاد و ترکهای مداوم و نافرجام فقط برای کسی قابللمس و درک است که تجربهاش کرده باشد. یادم میآید بارها سعی کردم خودم در خانه بمانم و مواد را ترک کنم. ولی آن چند روز و چند ساعت دنیا را برای خودم و اطرافیانم جهنم میکردم. کمپ برای همه مصرفکنندگان در ابتدا یکراه رهایی زیبا به نظر میآید. شاید تصویری که جامعه و فیلم و تبلیغ از کمپ ساخته بود و شاید درماندگی و پیدا نکردن راهی دیگر باعث شد که برای اولین بار قدم به کمپ بگذارم. ارمغان این اولین تجربه، برای من شروع مصرف شیشه بود و شاید این فقط یکی از نتایج آشکار کمپ بود.
زخمی که کمپ بر روح و روان من و هر مصرفکنندهای که با آن آشناست میگذارد حتی پس از سالها هم درمان نمیشود. من در کمپ یاد گرفتم استادانه دروغ بگویم. با ساقیهای جدید آشنا شدم و کلکهای تازه یاد گرفتم. اما مثل ماهی که در تنگ آب به دریا دسترسی ندارد من هم در کمپ فقط به مواد دسترسی نداشتم. بیرون که میآمدم نیاز همه وجودم را به آتش میکشید و همهچیز از اول و صد مرتبه بدتر شروع میشد.
اطرافیانم شاید راه بهتری بلد نبودند که باعث شد تجربه کمپ بارها و بارها تکرار شود و هربار من پختهتر و باتجربهتر درزمینهٔ مواد بیرون میآمدم. کلینیک، متادون، سمزدایی، قرص درمانی، انرژیدرمانی و هزار و یکراه دیگر هم نتیجه نداد. حالا که به آن روزها و روشها فکر میکنم بهتر میفهمم که چرا جواب نمیگرفتم. من ذرهذره اعتیاد را وارد وجودم کرده بودم. بیماری اعتیاد قدمبهقدم همه سلولهای بدنم را درگیر کرده بود و من میخواستم یکباره از آن رها شوم آنهم بدون هیچدانشی و دارویی. وقتی با کنگره 60 آشنا شدم در ابتدا هنوز باور چندانی به نتیجه نداشتم. آنقدر امیدوار شده بودم و سپس ناامید، که باور نمیکردم روزی برسد که من دیگر اعتیاد نداشته باشم.
اما کنگره و آموزشهای آنهمه چیز را تغییر داد. روش درمان DST دری تازه به روی من باز کرد. در این روش به جسم من فرصت داده شد که خود را بازسازی کند. بله زمان، مؤلفهای که در روشهای ترک هرگز در نظر گرفته نمیشد. در این مبارزه نرم جسم من تنها نبود. داروی درمانی برای بیماری من در نظر گرفته شد. دارویی که از جنس درد بود اما درمانگر هم بود. مگر میشود بیماری قلب و ریه و ... را با اراده ترک کرد. اعتیاد هم یک بیماری است و نیاز به دارو دارد. روش DST درد اعتیاد را درمان میکند. دشمنی که کم کم در شهر وجودی نفوذ کرده را آرامآرام عقب میراند. حالا که به رهایی رسیدهام و سالهاست روزهای بدون مواد را تجربه میکنم بهتر میتوانم تفاوت روش درمانی کنگره را با روشهای ترک دیگر درک کنم. روش DST بر مبنای شناخت بیماری استوار است. در این روش راهنما و مسافر میدانند که با چه مشکلی روبرو هستند. میدانند که اعتیاد چه چیزهایی را ویران کرده که باید بازسازی شوند و بهبیاندیگر صورتمسئله اعتیاد در کنگره کاملاً مشخصشده است و داروی درمان هم در اختیار قرار دارد. راه و راهنما و دارو مشخص است و حالا میتوان گفت خواست فرد و کمی اراده و توکل تنها مؤلفههای باقیمانده است که آموزشهای کنگره آن را هم مهیا میکند. خدا را شاکرم که این راه را نشانم داد. کسی که از سرمای سوزناک وارد اتاقی میشود طعم یک فنجان چای داغ را بیشتر درک میکند. برای من رهاشده از اعتیاد هرلحظه زندگی یک هدیه است. برای همه آنهایی که این راه را انتخاب کردهاند دری بهسوی رهایی بازشده فقط کافی است بهسوی آن قدم بردارند. به امید رهایی
نویسنده: مسافر پویا
تنظیم مسافر طیب
- تعداد بازدید از این مطلب :
1153