English Version
This Site Is Available In English

دوماه صبر کن، بیا و گوش به فرمان راهنما باش

دوماه صبر کن، بیا و گوش به فرمان راهنما باش

به نام قدرت مطلق الله

سلام، نیما هستم، مسافر لژیون نهم به راهنمایی، راهنمای محترم آقای علیرضا فاتحی.

من با بیش از ۱۰ سال تخریب وارد کنگره شدم. وقتی که حدود ۳ سال و نیم پیش برای اولین‌بار از پله‌های شعبه لویی پاستور پایین آمدم، دیدم همه لباس سفید پوشیده‌اند، جایگاه نگهبان تزئین شده و پر از بادکنک بود. پیش خودم گفتم: "اینجا عروسی شده؟!" دست زدن‌های بیش‌ازحد مسافرها مثل پتکی بود که در سرم می‌پیچید و به‌شدت حالم را بد می‌کرد. واقعاً نمی‌توانستم تحمل کنم.

ساعتی گذشت. فقط به‌خاطر قولی که به مادرم داده بودم، رفتم و جلوی راهنمای تازه‌واردین، حسن آقا، نشستم. ایشان برایم توضیح دادند، ولی من هیچ‌چیز نمی‌شنیدم. اصلاً در باغ نبودم و نمی‌توانستم تحمل کنم، پس آمدم بیرون و رفتم.

سال ۱۴۰۳ مجدداً به کنگره بازگشتم. جالب این بود که دیگر اذیت نمی‌شدم. آمدم و روبه‌روی راهنمای تازه‌واردین نشستم. با تعجب دیدم باز هم حسن آقا با شال سبز روبه‌رویم نشسته‌اند! جالب‌تر اینکه هم ایشان و هم من یادمان بود چند سال پیش با هم صحبت کرده بودیم.

ایشان صحبت‌های لازم را انجام دادند و یک مطلبی را از من خواستند. حسن آقا گفتند: «فقط دو ماه صبر کن، بیا و گوش‌به‌فرمان راهنما باش. اگر نتوانستی، برو.»

با خودم فکر کردم: "من که قبلاً کمپ رفته‌ام و ۱۷ شب از ۲۱ شب را نتوانستم بخوابم، چرا برای سلامتی خودم ۲ ماه صبر نکنم؟" در نهایت، لژیون نهم را انتخاب کردم و سفرم را ادامه دادم. اکنون، به لطف خداوند، ۲۸۹ روز معادل ۹ ماه و دو هفته است که مستمر به کنگره می‌آیم. و هنوز حرف‌ها و صحبت‌های حسن آقا آویزه گوشم است.

اوایل، در لژیون حالم خوب نبود، اما به‌دلیل غرورم صبر کردم و با احترام، با «چشم» گفتن به راهنمای محترمم، ذره‌ذره جلو آمدم. کم‌کم، با نوشتن سی‌دی‌ها، درهایی به رویم باز شد که با تمام باورهایی که از قبل داشتم، هم‌راستا و هماهنگ بود. این برایم بسیار جذاب و دل‌نشین بود.

نکته‌ای که برایم بسیار مهم است، سخن مهندس دژاکام در یکی از سی‌دی‌هاست که می‌فرمایند: مثنوی معنوی مولانا، تفسیر ۲۲۰۰ آیه از کلام‌الله شریف و احادیث است.

با جلو آمدن در مسیر و گذشت زمان تا به امروز،حال روزم به لطف خداوند خوب است. دریچه‌هایی نو و تازه از تفکر به رویم گشوده شده، که شاید در هیچ‌جای دنیا چنین چیزی به این صورت کاربردی، زیبا، همراه با ارائه الگوهای درست و با بیان استاد امین، وجود نداشته و نداشته باشد. مطالبی که قرن‌ها مدفون بوده‌اند، حالا در کنگره جان می‌گیرند.

تغییرات من، چه در ظاهر و رنگ و رویم، چه در رفتار و چه در سکوت و درونم، به‌حدی رسیده است که مادرم، خانواده‌ام، همسرم و حتی همکارم در اداره همه متوجه شده‌اند و آن را بیان می‌کنند. این، از برکات کنگره و شخص بزرگوار مهندس دژاکام است که این درِ باغ عشق و محبت را بی‌منت برای همه گشوده‌اند.

در پایان، می‌دانم این راه از ازل و الست تا ابد ادامه دارد. من نیز سعی و کوشش خواهم کرد تا در سفر دوم، معقول‌تر و آگاه‌تر باشم؛ تا بتوانم خودم را به آن تغییر زیبای «روزنه موجودیت» نزدیک‌تر و نزدیک‌تر کنم؛ با فرمان‌برداری، تلاش، خواست و پالایش حس‌هایم.

از خداوند بابت تمام نعمت‌هایش و برای آسایش راه ورود به کنگره، بی‌نهایت سپاسگزارم.

دلنوشته: مسافر نیما (لژیون ۹)
تایپ: مسافر مسلم  (لژیون ۱۱)
ارسال: مسافر حمید (لژیون۷)
ویرایش: مسافر حسام(گروه سایت نمایندگی لویی پاستور)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .