English Version
This Site Is Available In English

زندگی در تاریکی و ظلمت مصرف شیشه

زندگی در تاریکی و ظلمت مصرف شیشه

نهمین جلسه از دوره سی ام کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی لوئی‌پاستور با استادی مسافر اصغر، نگهبانی مسافر سامان و دبیری مسافر حسام با دستور جلسه «تخریب های شیشه و مخدرهای جدید و درمان آن با متد DST» در روز دوشنبه بیست و پنجم تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

ابتدا از تیم مرزبانی، نگهبان و دبیر محترم، و بویژه راهنمای عزیزم آقا کاوه تشکر می‌کنم که این فرصت را به بنده دادند تا در این جایگاه بنشینم و آموزش بگیرم.

دستور جلسه در مورد مواد مخدر شیشه است. من خودم ۱۷ سال در تاریکی و ظلمت شیشه زندگی کردم.
اولین باری که شیشه مصرف کردم، روزی بود که پسرعمه‌ام به خانه‌مان آمد. تا آن زمان حتی سیگار هم نکشیده بودم. فقط نام شیشه را شنیده بودم، اما آن را از نزدیک ندیده بودم. او شیشه را درآورد و گفت: «بیا، دوتا دود بگیر؛ چیزی نیست، مثل سیگاره.»
من گفتم حتی سیگار هم نمی‌کشم، اما او اصرار کرد. خودش چند دود برایم گرفت و بعد بلند شد و رفت.

آن روز، مسابقه فوتبال داشتم، روزی که هیچ‌گاه فراموشم نمی‌شود. به زمین فوتبال رفتم و طوری شده بود که نزدیک به ۱۲ یا ۱۳ کیلومتر در زمین دویدم، بدون اینکه متوجه شوم.

فردای آن روز دوباره با پسرعمه‌ام تماس گرفتم و پرسیدم کجاست.
حدود ۳۰ تا ۴۰ روز کنار او و بصورت تفریحی شیشه مصرف می‌کردم. تا آن زمان هنوز به تنهایی بلد نبودم مصرف کنم. اما بعد از آن، اجبار به مصرف پیدا کردم و تخریب‌های شیشه از همان‌جا آغاز شد.

کم‌کم شروع کردم به از دست دادن کار، زندگی، و خانواده.
می‌گویند شیشه توهم دارد، و واقعاً همین‌طور بود.
وضعیتم به‌حدی رسیده بود که شب‌ها در خیابان‌ها پرسه می‌زدم و لامپ‌های جلوی درِ خانه مردم را باز می‌کردم! شاید خنده‌دار به نظر برسد، ولی واقعاً این کار را می‌کردم، نمونه‌ای از آزار و اذیتی که خودم برای دیگران ایجاد می‌کردم.

تخریب‌های شیشه را در زندگی‌ام به‌شدت تجربه کردم. انواع و اقسام NGOها را امتحان کردم اما نتیجه نگرفتم.
به جلسات NA رفتم، پیش روان‌پزشک رفتم، جواب نگرفتم.
حتی تحت درمان RTMS (شوک مغزی) قرار گرفتم؛ شش ماه حافظه کوتاه‌مدتم را از دست دادم، اما درمان نشدم.

تا اینکه مادرم، که همسفر دایی‌ام بود و به کنگره می‌آمد، مرا با کنگره آشنا کرد. مسیرم به کنگره باز شد و آمدم.

آموزش‌های ناب راهنمای عزیزم، آقا کاوه، را هرگز فراموش نمی‌کنم.
با جرأت می‌گویم من، خانواده‌ام، و زندگی‌ام را مدیون راهنمایم هستم.
بعد از ۱۷ سال، رنگِ خوبی، خوشی و خنده به من و خانواده‌ام بازگشت.
واقعاً نمی‌دانم با چه زبانی باید تشکر کنم.

الان می‌توانم با خیال راحت به سفر بروم. قبلاً همیشه دغدغه مواد را داشتم و نمی‌توانستم راحت سفر کنم. اکنون با آرامش کنار خانواده‌ام می‌نشینم و آن اعتماد، کم‌کم در حال بازگشت است، که همین خودش برای من دنیایی ارزش دارد.

روش DST، روشی که جناب مهندس دژاکام ابداع کردند، به‌جرأت می‌گویم در دنیا حرف اول را می‌زند.
من برادری کوچک‌تر دارم که مصرف‌کننده است و همه راه‌ها را رفته، اما هنوز مسیرش به کنگره باز نشده است.
امیدوارم منِ درمان‌شده را ببیند و خداوند برای او نیز بخواهد تا به کنگره بیاید و بتواند درمان شود.

در پایان، از جناب مهندس، خانواده محترم ایشان، و استاد و راهنمای عزیزم، نهایت تشکر و احترام را دارم.
سپاسگزارم که به صحبت‌های من گوش دادید.

ضبط و تایپ: مسافر‌‌ روح الله
عکس: مسافر مسلم
ارسال: مسافر حمید
ویرایش: مسافر حسام(گروه سایت نمایندگی لویی پاستور)

 

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .