سخنان مسافر توحید :
سلام دوستان توحید هستم یک مسافر
خیرمقدم عرض میکنم و ورود آقای خان و آقای باغستانی را به نمایندگی شادآباد و از حضورشان در این جشن سپاسگزارم. واقعاً نور بزرگی در دل من ایجاد شد، ایشان از مفاخر کنگره 60 هستند. بزرگواران بودند که ما به درمان رسیدیم. به قول دیده بان آقای حکیمی که رهجو نور خدا را در صورت راهنمای خودش میبیند.
در اوایل سفرم از راهنمایم پرسیدم که مگر ما با حسهای آلوده و خراب به کنگره نمیآییم، پس چرا جایی که درمان میشویم را بهدرستی انتخاب میکنیم؟ نزدیک یک ماه به این موضوع فکر کردم و به جوابی نرسیدم. از راهنمای عزیزم در پارک طالقانی پرسیدم، جواب ایشان بسیار برایم جالب بود. ایشان گفتند که چون رهجو عاشق راهنمایش میشود.
من با عشق راهنمایم را انتخاب کردم و همان گفته استاد حکیمی که نور ایمان را در چهره راهنمایم دیدم. ارتباط بنده باراهنمایم همیشه عاشقانه بوده است. خیلی تلاش میکنم که سعی میکنم که به ایشان زنگ نزنم، چون میدانم که زیاد نباید مزاحم راهنمایم شوم و بیشتر انرژی ایشان باید صرف رهجویان سفر اول شود.
از تخریبهای بگویم که تخریب من به حدی بود که به زمین و زمان همهچیز شک داشتم. خیلی اوضاع من خراب بود. شروع به تاریکی رفتن من با مصرف قلیان بود بعد چیزی که نباید اتفاق میافتاد، اتفاق افتاد. کسانی که درمان شده شیشه هستند، حتماً نظر خداوند بر روی آنان بوده است. خاطرم هست که یک کامنت گذاشتم که هیچ کس حال یک مسافر را درک نمیکند و فیدبک برایم داشت که من حال همسفران را نمی دانم و درک نمی کنم.
هیچ کس حال یک مصرف کننده شیشه را نمی تواند درک کند، موقع که مواد مصرف میکردم از تعادل خارج میشدم و وارد دنیایی بسیار وحشتناکی میشدم و در مقابل آن هم نمی توانستم مقاومت کنم. دنیای وحشتناکی را میدیم. بارها و بارها سقوط آزاد را تجربه میکردم ولی هیچ راهی نداشتم و خصم مقاومت مرا شکست میداد. من آدم مقاومی هستم و این شیشه مقاومت مرا می شکست.
همسفران مشکلات زیادی را در رابطه با شیشه متحمل میشوند ولی کسی درون یک مصرفکننده شیشه را درک نمیکند به خداوند پناه بردم و واقعاً نمیخواستم که مصرف کنم و بارها خواستم که به تریاک برگردم که نتوانستم. چهار شب پشت سر هم خواب دیدم که با خانواده کنار یک رودخانه و در محل نشستیم و بچه ها کنار آب بازی میکنند و یهو هوا دگرگون شد و همه جا سیاه شد و وقتی این سیاهی و دگرگونی را دیدم بهطرف بچهها رفتم و نگاه کردم که آیا پاهای بچهها سیاه است یا خیر؟ دیدم که سیاهی وجود ندارد و در دور دست تمثال را میدیدم که آن موقع نسبت به ایشان حسی نداشتم ولی بعدا تمثال زیبایی برای من بود. این خواب را 4شب پشت سر هم دیدم و در شب دیگر مثلاً زرنگی نمودم و بیشتر مقاومت کردم تا بیشتر ببیبنم ولی نشد.
توسط یک دکتر به دکتر حاج رسولی معرفی شدیم و باورم نمیشد که همه درمان شده اعتیاد باشند. همان موقع به خودم گفتم که اگر یک نفر درمان شده باشم من نفر دوم خواهم بود. پکیچ آموزشی را گرفتیم و کتاب 60 درجه را در سه روز خواندم و پیام لنگر کشتی را بکشید از سردار برایم تاثیر گذار بود. به خودم میگفتم که اگر آقای مهندس درمان شده اعتیاد باشد حتما من هم درمان خواهم شد.
بعضی ها مطهرند و معادل فارسی برای این کلمه نداریم. مسافر میلاد کاظمی اولین راهنمای تازه واردین من بود و آنقدر روی من تاثیر گذاشت که من جلسه دوم با پیراهن سفید به کنگره آمدم.
راهنمای تازو داردین دومم آقای محمد علی هاشمی بودند که اصلاً باور پذیر نبود که ایشان روزی مصرف کننده مواد مخدر بودند.
راهنمای تازه واردین سوم که آقای دادگر بودند که تاثیر بسیار زیادی روی من داشتند. من سر درمانم بسیار جدی بودم و بدون غیبت کل جلسات را شرکت نمودم. داروی خودم را راس ساعت 4 دریافت میکردم و همیشه اولین نفر بودم. که شربت میگرفتم.
خواستم خدمتگزار شوم و راهنمای عزیزم به من من گفتند که اگر می خواهی خدمت بکنی باید چند تا کار را انجام بدهی، گفتند سی دی شکوفه های یاس، گره قدرت و گره مسولیت و سی دی خط سوم و سی دی خدمت استاد امین و سی دی خدمت و خیانت را هنوز در برنامه هفتگی خودم دارم و همیشه گوش میدهم. جزء پکیچ سی دی های من است که هر هفته گوش میکنم.
از راهنمای خودم آقای ورمزیار واقعاً تشکر می کنم، خیلی برایم زحمت کشیدند ،اندازه تمام عمرم از ایشان تشکر می کنم. از سردار و اساتید آقای مهندس تشکر میکنم و از اقیانوس عشق آقای مهندس تشکر میکنم که این مسیر سبز را رشد و نمو دادند.
از آقای سبزه ای ایجنت و دیده بان محترم تشکر می کنم،از راهنمایم ممنونم که با نفوذ کلامشان واقعاً در من تاثیرگذار بودند. از راهنمای همسفرم بسیار ممنونم از همسرم مممنونم که همیشه در کنار من بودند،از همسفران کوچک و بزرگوار خودم ممنونم که همیشه یار و یاور من در این راه بودند، از گروه مرزبانی و تمام خدمتگزاران کنگره تشکر می کنمو از همه شما که به صحبت های بنده گوش دادید سپاسگزارم.
سخنان کمک راهنمای همسفر:
خدا را شاکرم و به آقای ورمزیار این روز را تبریک میگویم، انسانهای خوب وقتی در مسیر درست قرار میگیرند و خوب عمل میکنند باعث خبر و برکت میشوند و بر هستی تأثیر میگذارند. به آقای ورمزیار بابت این تأثیر تبریک میگویم. به آقای توحید تبریک میگویم. در سفر اول تغییر ایشان معلوم بود و به دو فرشته کوچولو تبریک میگویم که مانند دو بال پرواز بودند.
به همسفر ایشان تبریک میگویم اگر بخواهم راجع به ایشان صحبت بکنم در مورد یک شخص نمیتوانم حرف بزنم و باید در مورد خانواده حرف بزنم، ایشان نقش مهمی در تحکیم خانوادهشان داشتند و این مهمترین وظیفه یک همسفر است که ایشان بهخوبی انجام دادند و هنرمندانه خانواده را اداره کردند. تشکیل یک بیت آسمانی در زمین کار سختی و دشواری است در زندگیشان باعث شکرگزاری بیشتر ایشان میشود. ایشان در سختترین مشکلات میگشتند تا مسئلهای را پیدا کنند تا شکرگزاری کنند و این برای من خیلی تعجبآور بود. باید به ایشان التماس دعا گفت، ایشان اصلاً ناامید و ناسپاس نمیشوند، اصلاً دچار کینه نمیشوند و اینها به خاطر آموزشهایی است که در کنگره گرفتهاند که به ایشان بابت این خصوصیات تبریک میگویم. ایشان در لژیون بسیار الگوی خوبی هستند و مشارکتشان بسیار مؤثر است. امیدوارم در ادامه سفر دوم همینگونه پررنگ باشند.
سخنان همسفرکوچک:
سلام دوستان عرشیا هستم یک همسفر
من آقای مهندس را خیلی دوست دارم و ایشان یک روز در پارک یک کلاه به من هدیه دادند و من این کلاه را خیلی دوس دارم من میدانم که آقای مهندس یکی از آفریدههای خوب خدا هستند امیدوارم که ایشان و خانواده محترمشان و تمام اعضای کنگره 60 خوب و سلامت باشند.
سخنان همسفر:
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر توحید
من ابتدا خدا را شاکرم که ما هم به این نقطه رسیدیم، خدا را شکر میکنم که از آن تاریکی به این نور و از آن درد به این درمان رسیدیم، خدا را سپاس که در مسیر سبز درمان کنگره 60 قرار گرفتیم و در پرتو نور الهی کنگره 60 هستیم، من از شیشه فقط به خداوند پناه میبرم و روزهایی بود که دعای من فقط همین بود چون زمانی که متوجه شدم مسافرم درگیرمصرف شیشه شده بااینکه تقریباً مدت یک سال تخریب داشت اما بهقدری این تخریبها در زندگی ما تأثیر داشت واقعاً رو به سقوط بودیم و من واقعاً قبل از کنگره فکر میکردم مسافر من در یک چاهی افتاده و من هرچه او را صدا میزنم ایشان هیچ توجهی ندارند و روزبهروز بیشتر به اعماق تاریکی میرود و دست ما را هم گرفته و با خود میبرد و بهجایی رسیدم که اصلاً نمیدانستم بیماری او جسمی است یا روحی، مشکلات زندگی برای تکامل انسانهاست اما در شیشه من به این نتیجه رسیدم که تمامشدهام و دلیل این تفکر این بود که من هیچگونه اطلاعات و آگاهی نداشتم در خصوص مواد مخدر و بیماری آن و دلیل دیگر هم این بود که اصلاً باور نمیکردم مسافر من به سمت مصرف مواد مخدر برود.
من شاهد روزبهروز بدتر شدن حالش بودم و تمام فشار زندگی روی دوش من بود و زمانی که پیش روانکاو و روانپزشک رفتیم آنها هم خیلی عادی با قضیه روبرو شدند که جوابگوی ما نبود خلاصه شرایط روزبهروز سختتر و سختتر میشد و همانطور که خداوند فرمودند بخوان مرا تا اجابت کنم و من که دیگر خسته بودم خداوند را خواندم تا اینکه واقعاً اجابتم کرد تا اینکه با خانم دکتر فرج الهی آشنا شدم و از طریق ایشان با کنگره 60 آشنا شدیم و یکچیز را مطمئن بودم که از رحمت خداوند نباید ناامید شد صبر کردیم و از مسافرم تشکر میکنم که بهخوبی سفر کردند و به رهایی رسیدند، جا دارد از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان تشکر کنم، از آقای ورمزیار سپاسگزارم زحمات زیادی برای مسافر من کشیدند، از پسرای گلم تشکر میکنم که همراه و همیار ما بودند در این سفر و یک تشکر ویژه از راهنمای عزیز و گرانقدر خودم خانم سمیرا دارم من بسیار در سفر اول و حتی سفر دوم باحال بدیهایی که داشتم ایشان را اذیت کردم امیدوارم که برکت این تولد و خدماتشان در زندگیشان جاری شود.
از اینکه به صحبتهای من گوش دادید سپاسگزارم