English Version
English

باید حرکت کرد، در سکون هیچ اتفاقی نمی افتد

باید حرکت کرد، در سکون هیچ اتفاقی نمی افتد
" به آن چه گفته می شود باید عمل حاصل آید، تو نگهبان هستی و همیشه مسافر؛ مسافر؛ عشق سفر دارد، عشق رفتن و رفتن و رسیدن و گذشتن و دریافتن و حفظ کردن یافته ها و انتقال اگر به فهم آید."
محبت به سخن نیست، برای رسیدن به عشق و محبت باید از سخن به نقطه ی عمل حرکت کنیم. در وادی پنجم گفته می شود: "در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست بلکه توام با رفتن و رسیدن آن را کامل می نماید." پس عشق و محبت بایستی در عمل و رفتار انسان نمایان باشد. برای رسیدن به وادی محبت، باید حرکت کرد، در سکون هیچ اتفاقی نمی افتد.
برای رسیدن به عشق باید مسافر شویم و سفر کنیم، یک سفر درونی، باید از سمت ظلمت و تاریکی به سمت نور حرکت کنیم و در این حرکت بایستی مبدا، مقصد و مسیر حرکتمان مشخص باشد.در کدام نقطه ی محبت قرار داری؟ به کجا میخواهی برسی؟ هدف تو از رسین به عشق چیست؟ بهترین مسیر برای تو کدام مسیر است؟ در کوله پشتی خودت چه زاد و توشه ای داری؟ باید از نقطه ای که اکنون هستی، حرکت کنی... منظور از رفتن و رفتن چیست؟ یعنی، عشق همیشه در حرکت است، جاری است و در تمامی موجودات هستی، جریان دارد.
 
برای رسیدن به عشق حقیقی و محبت بلاعوض باید در صراط مستقیم و مسیر تزکیه و پالایش حرکت کنی، محبت بایستی خالص باشد تا در جان ها نفوذ کند. محبت ما در ابتدا با ناخالصی همراه است و برای اینکه این محبت را بتوانیم بیشتر حس کنیم، بایستی مرحله به مرحله آن را خالص و تصفیه کنیم، یک بار شوری اش را بگیریم، بار دیگر آلودگی ها و میکروب هایش را، به تدریج و به مرور زمان، با تمرین و استمرار تا بتوانیم به محبت حقیقی که در ما باعث خیر، برکت، سازندگی، تولید و زایش می شود، دست پیدا کنیم. 
محبت بلاعوض مثل آب زلالی است که از هر میکروب و آلودگی عاری است و رسیدن به چنین محبتی به مرور زمان و در عمل امکان پذیر است و مفهوم تزکیه و سفر هم همین است. مفهوم تزکیه این است که بستر وجودی مان را برای رشد بذر محبت، آماده کنیم. بستری که محبت می خواهد در آن رشد و نمو پیدا کند، باید از جنس خاصی باشد. وقتی می خواهی پذیرای محبت شوی، وقتی می خواهی محبت را دریافت کنی، باید ماهیت و خاصیت تو عوض شود...
زمین تو نباید خیلی سفت باشد و نه خیلی شل، اگر مثل شنزار باشد، وقتی آب محبت می ریزد، یک قطره از آن را هم نمی توانی پیدا کنی و این ها همان انسان هایی هستند که هرچه قدر به آن ها محبت می کنی، اثری در آن ها نمی بینی، همیشه نفسشان گرسنه و طلبکار هستند. هرچه محبت می دهی در درون خودشان می بلعند و حاضر نیستند قطره ای از آن را به دیگران بدهند.
گاهی هم زمین، سفت و سخت است، مثل سنگ است؛ آب می ریزی با نور آفتاب تبخیر می شود، دوامی ندارد و چشمه ای در آن ظاهر نمی شود. این ها همان آدم هایی هستند که محبت آن ها صوری و قراردادی و برحسب منافع خودشان یا مورد تشویق دیگران قرار گرفتن است، انسان هایی که آن قدر متکبر، خودخواه و سخت هستند که نمی توانند ذره ای از محبت را جذب یا دریافت کنند.
پس باید برای جذب بذر نیکو ی محبت، بستری مساعد و مستعد داشته باشی تا بنوانی محبت را در درون خودت جای بدهی. وقتی به زمینی که حاصل خیز است آب داده می شود این آب بیست تا سی متر پایین تر می رود و در سفره های زیر زمینی ذخیره شده و به تدریج اماده می شود که وقتی چاه یا قناتی زده شد قابل استفاده برای دیگران باشد. وقتی انسانی ایمان داشته باشد، بستر و زمین وجودی اش چنین ماهیتی پیدا می کند و تبدیل به بستر امنی می شود که هر بذری در آن قابل کشت، نگهداری و برداشت است. و برای اینکه چنین بستری مهیا شود، بایستی ان زمین سفت و سخت یا آن شنزار تبدیل به خاکی نرم و حاصل خیز شود، باید درون ما شخم بخورد و ساختار ما تغییر کند و این تغییر ساختار همیشه توام با درد و رنجش است و جز با تزکیه و پالایش میسر نیست.
وقتی تزکیه و پالایش کردی و از درد و رنج آن عبور کردی همین مسئله باعث رشد در صور پنهان می شود و وقتی انسان در صور پنهان خودش رشد کند آماده ی دریافت های آسمانی می شود و می تواند آن ها را دریافت کند، در خودش ذخیره کند و به تدریج به انتقال دادن ان به دیگران بپردازد ( مثل کوه).
وقتی به عشق رسیدی، باید عبورکنی و بگذری. عشق گذشتن از خویش است و بخشش هم گذشتن از خویش است. وقتی به محبت رسیدی و توانستی آن را دریافت کنی، محبت می شود عصاره ی جانت... حالا چه قدر از این عصاره ی جانت می توانی ببخشی؟ آیا به معنای واقعی کلمه، می توانی گذشت داشته باشی؟گاهی وقت ها فکر می کنیم که عاشق هستیم! فکر می کنیم که بخشنده هستیم! ولی وقتی پای آزمایش به میان بیاید، معلوم می شود نه! آن چه که در سخن می گوییم در عمل نیستیم!
عشق یعنی بتوانی بگذری، بروی،دوباره برگردی... عشق یعنی اینکه بتوانی از آن چه خداوند به تو ارزانی داشته بگذری... یعنی بتوانی از منافع خودت به خاطر منافع دیگران بگذری، بتوانی ببخشی هم مال را و هم به موقع جان را، اگر گذشتی عاشقی! و اگر عاشق باشی و معنای محبت و ایمان را درک کرده باشی میتوانی بگذری...
عارفی در بیابانی گوهری ارزنده را می یابد، آن را در سفره ی طعام خود جای می دهد. گرسنه ی نیازمندی به او می رسد و از او درخواست کمک می کند، عارف سفره ی طعلام را می گشاید تا او را سیر کند. نیازمند گوهر را می بیند و از عارف می خواهد که گوهر را به او ببخشد. عارف چنین می کند و نیازمند هم با خود می گوید: "این گوهر می تواند تا آخر عمر مرا از هر چیزی و هرکسی بی نیاز گرداند." گوهر را از عارف می گیرد و می رود اما بعد از گذشت مدت زمانی باز می گردد و به عارف می گوید:" گوهرت را باز آورده ام و در ازای آن چیز با ارزش تری از تو می خواهم".عارف می گوید:" چه چیز با ارزش تری؟" و نیازمند در پاسخ او چنین می گوید:" من آن محبتی را می خواهم که باعث شد تو بتوانی از این گوهر گرانبها بگذری و آن را به من ببخشی!" 
محبت یعنی رسیدن به درجه ی توحید، یعنی عبد بودن، یعنی بنده بودن.
وقتی انسان به محبت حقیقی دست پیدا کند، همین محبت حقیقی می تواند او را از ظلمت و تاریکی خارج کرده و به درجه بندگی و تسلیم برساند و انسان در این هنگام مانند نقطه ی تابنده ای می شود که می تواند هر آن چه را که منشاء اش نور است به دیگران بتاباند و در نقطه ی مقابل انسانی که محبت و بخشش نداشته باشد و همه چیز را برای خود بخواهد، هیچ دریافتی از نور و عشق خداوند نداشته و به تدریج از رحمت او دور می شود.
محبت به سخن نیست، محبت را باید دریافت، درک و حس کرد. باید طعم محبت را چشید. وقتی طعم محبت و بخشش را چشیدی دیگردرتاریکی قرار نمی گیری چرا که کار نیروی های تخریبی و بازدارنده با گسترش عشق و محبت و هر ان چه در آن است رو به زوال می رود.
برای دریافت عشق و محبت بایستی حس ما سالم باشد و تنها راه آن قرار گرفتن در صراط مستقیم و دوری از ضدارزش هاست. وقتی در صراط مستقیم حرکت می کنیم، شکافی در ملکوت ایجاد می شود که راه را برای ما باز می کند و باعث می شود که نور، عشق ، بخشش و کلیه ی صفات قدرت مطلق ما را انتخاب نموده و در ما متجلی گردد.
از طرفی برای دریافت عشق باید ظرف مان را خالی کنیم، کائنات با ظرف های پر کاری ندارند و وقتی انسان می خواهد ظرفش را خالی کند ممکن است بسیاری از چیز هایی را که دوست دارد از دست بدهد و این یعنی همان از دست دادن برای به دست آوردن، یعنی پرداخت کردن برای دریافت کردن و اگر انسان بتواند این موضوعات را تحمل کند آن وقت جهش پیدا می کند. راز بزرگی که در بخشش و کمک به دیگران نهفته است این است که وقتی به کائنات عشق بدهی از کائنات و منبع هستی عشق بیش تری دریافت می کنی، در واقع بخشش و محبت را می توان با انتقال دادن به دیگران متبرک نمود.
نکته ی بعدی پیام استاد رعد حفظ کردن یافته هاست؛ وقتی عشق و محبت را دریافت کردی باید بتوانی آن را حفظ کنی. حفظ کردن هر چیزی از جمله محبت و بخشش بسیار سخت تر از به دست آوردن آن چیز است. پس بایستی برای نگهداری از هر آن چه که به دست آورده ای کوشا باشی. آقای مهندس مثال قشنگی در این مورد می زند، ایشان می گویند:" وقتی می خواهی سرکه درست کنی، انگور را داخل خمره می ریزی و در آنرا می بندی و تا یک سال کاری به کار آن نداری، بعد از یک سال هم محصول تو می شود یک سرکه ی ترش ولی وقتی می خواهی شراب داشته باشی و انگور را داخل خمره می ریزی باید مرتب آن را سرکشی کنی و همش بزنی تا به تدریج تبدیل به شرابی گوارا شود یعنی در نتیجه ی مراقبت تو محصولی شیرین و گوارا برداشت می کنی."
محبت را هم باید رسیدگی و محافظت کنی، شما وقتی چیز با ارزشی داری سعی می کنی جایی پنهانش کنی که دست هیچ کس به آن نرسد محبت هم گرانبها ترین گوهری است که بایستی از آن محافظت کنی وگرنه به راحتی از دستت ربوده می شود. رباینده ی این گوهر فقط نیروهای بازدارنده هستند، چرا؟چون ماده و مادیات همیشه مانع از محبت و بخشش می شوند و محبت و بخشش همیشه عاملی است برای اینکه انسان بتواند از مادیات چشم پوشی کند. وقتی شیطان از درگاه خداوند رانده شد از خداوند درخواست یک جایگاه کرد، خداوند از او پرسید:" چه جایگاهی می خواهی؟" و شیطان پاسخ داد:" ماده را" و چه بسیار جنایت ها، بی محبتی ها، بی مهری ها و حسادت ها که فقطو فقط در اثر ماده و قدرت شگفت انگیزی که در آن نهفته است اتفاق می افتد! ماده هم مانند محبت جذب می کند اما قدرت جاذبه ی ماده کاذب است. ماده تو را مجذوب و شیفنه می کند تا تو را در هم بشکند و نابودت کند اما محبت حقیقی تو را جذب می کند برای رسیدن به رشد، کمال و احیا شدن.
حال می رسیم به بحث انتقال، به راستی چه کسی می تواند محبت و بخشش را اتنقال بدهد؟ کسی که مفهوم عشق، محبت و بخشش را درک کرده و درونش غنی از آن باشد. وقتی درونمان غنی از عشق می گردد که عشقمان بلاعوض باشد، وقتی درونمان غنی از بخشش می گردد که بخشش ما بدون چشم داشت باشد نه اینکه چیزی را بخشیده و انتظار این را داشته باشیم که چندین برابر آن بخشش به ما برگردد. چشمه ی جوشانی که از درون زمین با سخاوت بیرون می آید نیازی ندارد وقتی یک کاسه ی آب از آن برداشتی یک کوزه ی آب به او برگردانی! چشمه ی جوشان و خروشان ازدل زمین بیرون می آید و همه ی زمین های اطرافش را سیراب می کند بدون اینکه اصلا به آن فکر کند.
پس در ابتدا باید خودمان از محبت غنی باشیم. اگر ما در درون خود از محبت گدا باشیم و بخواهیم به دیگران محبت کنیم، در یک نقطه ای درونمان خلاء ایجاد می شود و آن موقع است که انتظار بازگشت داریم چون در محبت کردن خودبه دیگران به دنبال معامله کردن بوده ایم!!
شرط دیگر انتقال محبت این است که محبت را با گوشت و پوست خود حس کرده باشیم. تا کنون به این فکر کرده اید چرا کمک راهنمایان در دادن برنامه به رهجو موفق بوده و سخن آن ها تا این اندازه تاثیرگذار است؟ چون تمام آن مسیر را طی کرده اند، تمام سختی ها، درد ها و رنج هایش را پشت سر گذاشته و حس و درک کرده اند و چون فهمیده اند و درک کرده اند و دریافت کرده اند می تواهنند انتقالش بدهند. محبت هم همین است. تمام این مسیر و گذرگاه های آن باید طی شود تا بتوانیم حس آن را منتقل کنیم و به همین دلیل است که استاد رعد می گوید:" محبت حقیقت است و دیدن حقیقت چشم دل می خواهد".
محبت و بخشش با حرکت و با انتقال است که رشد پیدا می کند، اگر محبت را انتقال ندهی ده شاهی هم نمی ارزد. همه ی ما مسافر هستیم، همیشه مسافر و همه ی ما حرکت می کنیم و سفر می کنیم برای فهمیدن و دریافتن و تا زمانی که چیزی را نفهمیم و آن را در درون خود حس نکنیم، نمی توانیم آن را به دیگران منتقل کنیم.
بزرگ ترین سرمایه ی هر فردی محبت اوست... ثروت هر انسانی بدون تردید محبت اوست، محبت دو سر یک کمان بی انتهاست؛ آغاز و پایان مشخصی ندارد؛ بی انتهاست؛ بی کران است و تنها سرمایه ای است که هر چه ببخشی بیش تر و بیش تر می شود و تو تنها مالک محبت، بخشش،اندیشه و تفکر خودت هستی ، تومالک پول، مقام و ثروت خودت نبوده و نیستی وهیچ کدام را نمی توانی با خودت منتقل کنی ولی اگر محبت کردی، اگر بخشیدی و از تمام مادیات به عنوان ابزاری استفاده کردی تا عشق خداوند را متجلی کنی، تا بخشش خداوند را متجلی کنی، تا نور خداوند را متجلی کنی، این عشق و نور و بخشش توست که در دوایر مختلف و در حلقه های متعدد هستی تا آن جایی که در باورت نخواهد گنجید، منتقل می شود.
 انشاءالله همه ی ما بتوانیم محبوبی را انتخاب کنیم که زوال ناپذیر باشد و محبتی را برگزینیم که نتیجه معرفت و شناخت بوده و حقیقی باشد و بتواینم ذره ای در عشق ورزیدن و رحمان و رحیم بودن، شبیه خالق خود باشیم؛ خداوندی که مرکز همه ی حلقه های هستی و مظهر مهر و محبت لایتناهی است و شعاع های عشق اوبه طور یکسان همه ی مخلوقین را در بر می گیزد و آن ها را با امواج عشق دایره وار گرد هم جمع می آورد تا با یکدیگر پیوند محبت برقرار کنند،  یکدیگر را درک کنند و به یکدیگر کمک کنند بدون هیچ چشم داشت و بی دریغ همچون قدرت مطلق.
با سپاس از بنیان کنگره که خود به حقیقت بنیان محبت و بخشش بی دریغ هستند.
 
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .