جلسهی دهم از سی و یکمین کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60؛ نمایندگی چالوس به استادی مسافر علی، نگهبانی مسافر پژمان و دبیری مسافر عیسی با دستور جلسه (وادی دوم و تأثیر آن روی من) در روز پنجشنبه 9 آبان ماه سال 1398 ساعت 17 آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه در مورد وادی دوم است. هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. اگر ما به تمام هستی و کل دنیا نگاه کنیم خواهیم دید که هیچ موجودی بیهوده پا به این هستی نگذاشته، حتی یکتکه سنگ هم بیهوده به وجود نیامده چه برسد به ما انسانها، این تصورات اشتباهی را که اکثر ما داریم و گمان میکنیم که یک سری از موجودات بیفایده هستند و این تفکر نادرست ما به این دلیل است که پی به هستهی درونی و فلسفهی وجودی آن مخلوق نبردهایم. میگویند شخصی به رسول خدا گفت که یکی از آقایان قدش کوتاه است، رسول خدا در جواب میفرمایند که استغفارکن که چرا چنین چیزی گفتیدو غیبت کردید.
وی در ادامه افزود:اگر ما به آموزشهای جناب مهندس دقت کنیم کاملاً متوجه خواهیم شد که وادیها را باید یکی پس از دیگری فرابگیریم تا به اهدافمان نزدیک شویم. همانگونه که اطلاع داریم سه وادی اول و دوم و سوم که به وادیهای تفکر معروفاند به کمک نیروی القا و احیا تحرک به ما آموختند که ابتدای امر جهت پیدا شدن یا خلق شدن هر چیزی باید خوب تفکر کرد و اندیشید. پس برمیگردیم به وادی اول که وادی تفکر است. وادی اول برای درست ساختن ساختارهای ذهنی ما است، که چطور ساختن آیندهی ما وابسته به چطور ساختن این ساختار است و طبق همان قانونی که همهی ما میدانیم، و آن این است که به هر چه فکر کنیم همان به وجود خواهد آمد.
من با تفکرات نادرستی که داشتم در مسیر ضد ارزشها قرارگرفته بودم و این تفکرات مرا به سمت یاس و ناامیدی و پوچی کشانده بود، در زمان مصرف با افراد تحصیلکردهای در ارتباط بودم که ادعای روشنفکری بسیاری داشتند و من چون غرق در تاریکیها بودم ناخواسته پیرو سخنان آنها شده بودم، آنها معتقد بودند که دنیا همین چند صباحی است که ما زندهایم و جهان دیگری وجود ندارد، پس دو روز دنیا را خوش است و هر کاری که دوست داریم انجام میدهیم پس به مصرف مواد ادامه میدهیم و من هم چون در مسیر تاریکیها و ناامیدی و یاس بودم میگفتم: من علی هم هیچ راهی ندارم و همیشه باید در تاریکیها بمانم و هرگز نمیتوانم مثل افرادی شوم که بهطور عادی زندگی میکنند، درواقع هیچ امیدی نداشتم و به مرز افسردگی رسیده بودم .
او با بیان اینکه:تجربهی بودن در این تاریکیها برای من عظمت و لذت روشنایی را چندین برابر کرد، من وقتی به کنگره آمدم از تاریکی به سمت روشناییها قدم گذاشتم و همهچیز را جور دیگری دیدم و از همان وادی اول تفکرات و ساختارهایم تغییر کرد و وقتی دیدم که جسم و روانم در حال درمان است، آن موقع به وجود خودم پی بردم و تازه متوجه وادی دوم شدم و به ارزشهای خودم پی بردم، که من هم میتوانم انسان ارزشمندی باشم، من هم میتوانم صبحها زود از خواب بیدار شوم، من هم میتوانم ورزش کنم.
عکاس: مسافر حمید
ویرایش و ارسال: همسفر صدیقه
- تعداد بازدید از این مطلب :
928