English Version
This Site Is Available In English

حس کنگره باعث آرامش من می‌شود

حس کنگره باعث آرامش من می‌شود

دست‌هایم چون برگ‌های خاردار بیابان‌های خشک، باد آن‌ها را می‌لرزاند، دلم مانند آسمان گرفته و غمگین است‌، بغض چون تیری گلویم را می‌فشارد؛ اما حس کنگره باعث آرامش من می‌شود، آری روزی به‌دلیل اعتیاد مسافرم به NA می‌رفتم که در آنجا افراد به دور یکدیگر جمع شده و مشارکت می‌کردند هر فرد دردودلی داشت، من از حرف‌های آن‌ها رنج می‌بردم و به جای این‌که حال دلم خوب شود ناراحت‌تر می‌شدم در یکی از این روزهای زیبا یکی از نزدیکان پیام کنگره را به من رساند؛ زیرا حال دل خود ایشان نیز با آمدن به این مکان مقدس خوب شده بود در ابتدا فکر می‌کردم کنگره نیز شبیه همان ارگان است در خواب غفلت بودم و از آمدن به کنگره اجتناب می‌کردم؛ اما این رفیق خوب هر زمان که با من برخوردی داشت از درب دیگری وارد قلب من می‌شد تا این‌که یک روز به من کتابی را پیشنهاد داد که هر زمان و فرصت مناسب آن را بخوانم، نام آن کتاب ۶۰ درجه زیر صفر بود که برای من معجزه زندگی شد و با خواندن آن حس‌وحال من به کنگره تغییر کرد، یک روز از دوست عزیزم تقاضا کردم تا من را همراه خود به کنگره ببرد او با شنیدن این سخن بسیار خوشحال شد؛ زیرا آموزش دریافت کرده بود که هر کاری با زور و جبر پیش نمی‌رود در غیر این صورت تخریب به‌وجود می‌آورد. شب بود و کابوس‌های شبانه، ترس بیدار شدن از خواب که فردا چه اتفاقی می‌افتد؟ مسافرم برای دومین مرتبه بود که به کنگره می‌رفت و به این مسیر آشنایی داشت؛ اما برای من اولین بار بود و آشنایی نداشتم، روش‌های مختلفی برای درمان انجام داده بود؛ اما موفقیت‌آمیز نبود به همین جهت حس‌وحال خوبی نداشتم با این وجود پا روی دلم گذاشتم و به کنگره رفتم چند ماه از سفر اول مسافرم که گذشت دیگر به کنگره نرفت و به‌دلیل سفر کاری به کیش مهاجرت کرد من ماندم و کنگره و حال آشفته، در ابتدا برای خود و سپس برای فرزندانم زندگی کردم اوایل حال دگرگونی داشتم؛ اما کم‌کم با آموزش‌های راهنمای عزیزم حس‌وحالم تغییر کرد و فرمان‌برداری از ایشان باعث شد که مسافرم به اصفهان آمدند و دوباره در مسیر کنگره قرار گرفتند، چند ماه اذیت شدیم؛ اما با دریافت آموزش از راهنماهای بزرگوار دوباره آرامش به خانه ما بازگشت، اکنون که این دلنوشته را می‌نویسم با وجود شرایط فعلی که لژیون‌ها مجازی است حال من عالی می‌باشد، آقای مهندس چه زیبا سخن گفتند که پایان شب سیاه سفید است.

نویسنده: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون نهم)

با توکل بر خدا عالم گلستان می‌شود خرم و سرسبز هم هر باغ و بستان می‌شود، انسان بودن زیاد سخت نیست، کافی است مهربانی کنید، آن موردی که باعث می‌شود زبان نیش نداشته باشد و شخصی را ناراحت نکند، انسانیت است. نزدیک به سه سال است که وارد کنگره‌۶۰ شده‌ام، قبل از ورود به کنگره بسیار تنش داشتم بیشتر اوقات بحث می‌کردم، افسرده و پژمرده در گوشه‌ای می‌نشستم و نمی‌توانستم مسافرم را تحمل کنم، تمام کارهای ایشان را کنترل می‌کردم باورم نمی‌شد که خود بیمارتر از او هستم، نمی‌خواستم بپذیرم که شاید من نیز در این مسیر سهمی دارم؛ اما با گذشت زمان متوجه شدم من نیز باید روی حرکات و رفتارهای خود کار کرده و عیب‌های خود را برطرف نمایم، اعمالی انجام می‌دادم که باور نداشتم آن‌ها درست نیست با گذشت زمان متوجه شدم که چه اندازه روحیه من آشفته بوده است و به مسافرم ایراد می‌گرفتم با دریافت آموزش‌های کنگره و یاری راهنمای عزیزم توانستم تنها قسمت ناچیزی از عیوب خود را برطرف نمایم، تمام ما انسان‌ها اشتباهاتی در زندگی داریم که باید بپذیریم و بتوانیم اشتباه‌های خود را جبران کنیم تا دیگر آن‌ها را تکرار نکنیم؛ همچنین در کنگره آموزش گرفتم که بهترین عمل گذشت است ما انسان‌ها اگر این را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم، می‌توانیم بهترین حیات را برای خود و اطرافیان به‌خصوص مسافر رقم بزنیم.

نویسنده: همسفر سما رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون نهم)

اکنون دست به قلم برداشتم تا حس‌وحال خود را به نگارش درآورم، باید بگویم که در این مدت کوتاه نور امیدی در من به‌وجود آمده و توانسته‌ام اوضاع روحی خود را تا حد زیادی سامان دهم، قبل از ورود به کنگره۶۰ که مانند بهشت روی زمین است حال آشفته، سینه‌ای سرشار از درد و افکار پریشان داشتم، هنگامی‌که از بازگشت اعتیاد مسافر خود اطمینان یافتم حال من دگرگون شد، روز و شب من با گریه سپری می‌شد، هیچ ذهنیتی در مورد این مکان امن و مقدس نداشتم تا این‌که وارد کنگره شدم و در این بهشت پر از امید و انرژی حضور یافتم، پس از سپری شدن جلسه اول که بسیار لذت‌بخش بود، حس‌وحال کنگره را برای مسافرم تعریف کردم و او نیز سفر خود را شروع کرد با گذشت زمان و افزایش آگاهی توسط راهنمای خوش قلبم متوجه شدم که تخریب‌های روحی مسافرم بی،ش از آن است که تصور می‌کردم و این معجزه‌ای بود که در مسیر من قرار گرفت؛ اما او در اوج ناباوری‌ با اعتقاد به کنگره توانست مسیر خود را ادامه دهد و اطمینان دارم که در آینده‌ای نزدیک به حال‌خوش می‌رسد من در این مکان با دریافت آموزش‌های ناب معنی واقعی توکل، امید و شکرگزاری را آموختم و در کنار انسان‌هایی قرار دارم که با خلوص نیت و بدون هیچ چشم‌داشتی خود را وقف کرده‌اند چه‌ بسا که از نظر من این‌ افراد فرشتگان زمینی هستند. خداوند را بسیار شاکرم بابت چنین نعمت ارزشمندی که نصیب من شد تا زندگی را به دید دیگری مشاهده کنم، امیدوارم من نیز بتوانم روزی دین خود را ادا کنم و برای این مکان امن و سراسر آرامش خدمتی مثبت انجام دهم به امید رهایی مسافرم و تمام مسافران کنگره‌۶۰.

نویسنده: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون نهم)

پیش از ورود به کنگره فکر می‌کردم که تنها مسافرم مقصر است و من بی‌گناهم همچنین تصور می‌کردم بیشتر از مسافرم می‌دانم؛ اما با ورود به کنگره‌۶۰ متوجه شدم خود مقصر هستم و باید سعی کنم با فرا‌گرفتن آموزش‌ها تغییر کنم؛ زمانی‌که سفر اول گذراندم هنوز نتوانسته بودم خود را تغییر دهم؛ اما با یاری راهنمای عزیزم در سفر دوم توانستم خود را تا حدودی اصلاح کنم و از این بابت بسیار خوشحال هستم؛ زیرا با تغییر من حالِ مسافرم بسیار خوب شد و ایشان نیز تغییر کردند با ۹ سال سقوط‌ آزاد وارد کنگره شدند؛ اما با جهان‌بینی که در حال حاضر بدست آوردند اصلاً قابل قیاس با قبل از ورود به کنگره نیست با دریافت آموزش‌ و کسب علم و دانش به یک جهان‌بینی نسبی دست یافتیم و توانستیم بسیار خوب با عشق و آرامش در کنار یکدیگر به زندگی خود ادامه دهیم. از خداوند متعال بسیار سپاسگزارم که در این برهه از زمان من را با کنگره این مکان امن که سرشار از آموزش و آرامش هست آشنا کردند، امیدوارم بتوانم ارزش این جایگاه و افرادی که من را در این مسیر یاری کردند بدانم و این آموزش‌ها را در زندگی کاربردی کرده و به دیگران نیز انتقال دهم از جناب آقای مهندس و خانواده‌ محترم ایشان بسیار سپاسگزارم و از خداوند بزرگ خواهان سلامتی و طول عمر با عزت برای ایشان هستم، همین‌طور از راهنمای عزیزم خانم زهرا تشکر می‌نمایم و امیدوارم برکت این خدمت عظیم در زندگی ایشان جاری و ساری باشد به امید رهایی تمام بیماران خواستار درمان در کنگره۶۰.

نویسنده: همسفر بتول (ص) رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون نهم)

ویرایش: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوازدهم)
عکس: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر فریده رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیست‌وسوم)
نمایندگی همسفران سلمان‌فارسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .