مریم کسی که سالها با درد و نگرانی زندگی کرد، کسی که هر شب با نگرانی خوابید و هر صبح با اضطراب بیدار شد. همسری داشتم که با تمام وجود دوستش داشتم؛ اما خودش را گمکرده بود. هر روز شاهد خاموشیاش بودم. شاهد دورشدنش از خودش، از ما، از زندگی. نمیتوانستم کمکش کنم. فقط نگاه میکردم و میسوختم، تا اینکه راهی روشن پیدا شد. جایی به اسم کنگره ۶۰؛ اولینبار که از تلویزیون اسم کنگره ۶۰ را شنیدم، فکر کردم فقط برای مسافرم خوب است؛ ولی وقتی وارد شدم، فهمیدم اینجا جای نجات من هم هست. من هم نیاز داشتم درمان بشوم، آرام بشوم و رشد کنم. باور نمیکردم روزی بیاید که بگویم مسافرم رها شده؛ اما آن روزآمد و چه روز بزرگی بود. واقعاً معجزه اتفاق افتاده بود. وقتی اعلام رهایی را شنیدم، انگار همهٔ دنیا بغلم کرد. اشک شادی، اشک سبکشدن و اشک شکرگزاری ریختم.
آن لحظه فهمیدم، رهایی فقط برای او نیست برای من هم هست، برای زندگیام، برای خانهام. خانهای که در آن همیشه دعوا و سکوت بود، حال آن خانه پر از لبخند و آرامش شده است. مسافرم عوض شد، من هم عوض شدم. امروز دیگر آن نگاه خسته و بیرمق نیست. در چشمانش زندگی هست، امید و عشق هست. در کنگره صبر، ایمان و توکل را یاد گرفتم، همسفر بودن را یاد گرفتم... همسفر بودن یعنی ستون بودن، بال پرواز بودن. همسفر بودن در سایه بودن و در سایه ماندن نیست. در کنگره فهمیدم که خودم هم باید رها بشوم. از افکار منفی، از ترسها، از ناامیدیها. من هم باید خود را بشناسم و خود را بسازم. حالا دیگر آن زن غمگین گذشته نیستم. من زنی قوی، آگاه و با امید هستم. کنگره نگاهی نو به زندگیام داد. آرامآرام خندیدن و عاشق شدن را یاد گرفتم، حال وقتی کنار مسافرم مینشینم.
با دلی آرام و پر از امید نگاهش میکنم. ما از نو متولد شدهایم و از نوساخته شدهایم. رهایی برای من یعنی تولدی دوباره، یعنی اینکه زندگی من دو بخش شده است، قبل از کنگره و بعد از کنگره. قبل از کنگره من فقط زنده بودم؛ اما حال با تمام وجود زندگی میکنم. هر لحظهام پر از شکر و سپاس خداوند است. شکر برای اینکه خداوند من را به کنگره وصل کرد، شکر برای اینکه هنوز عشق زنده است، شکر برای اینکه رهایی فقط پایان یک مسیر نبود، شروع راهی بود که من در آن متولد شدم و حال من افتخار میکنم که در این مسیر قرار دارم. من تا آخر عمرم این نور را در دلم برای خودم، برای مسافرم و برای زندگیمان روشن نگه میدارم. خداوند را شاکرم که حال قدر این مسیر را، قدر این صندلی، قدر لژیون را میدانم و میدانم که تمام زندگی خودم و مسافرم را مدیون کنگره و تمام اعضای کنگره هستم. حال با تمام وجودم مینویسم که از کنگره ۶۰ سپاسگزارم که ما را از بند تاریکیها نجات داد.
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون سوم)
ویراستاری: همسفر تارا رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون اول)
ارسال: همسفر مونا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی البرز کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
259