English Version
This Site Is Available In English

حرمت از حریم، احترام و حد و مرز می آید

حرمت از حریم، احترام و حد و مرز می آید

جلسه ششم از دوره چهل و دوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران شعبه دانیال اهواز با استادی مسافر مهدی، نگهبانی مسافر منصور و دبیری مسافر جواد با دستور جلسه حرمت کنگره ۶۰، چرا رابطه کاری و مالی و خانوادگی در کنگره ممنوع است؟ در روز  سه شنبه مورخ 10 تیر 1404 راس ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مهدی هستم مسافر،اول جا دارد از ایجنت محترم تشکر کنم چون اجازه داد تا در این جایگاه باشم و آموزش بگیرم. قبل از این که صحبت کنم دو تا سه ماه دیگر زمان مرزبانی ما به پایان می‌رسد می خواهم از همه ی عزیزانی که در طول این مدت با ما همکاری کردند تشکر کنم و عذرخواهی می کنم اگر در حین انجام وظیفه حرفی زدم به بزرگی خودشان من را ببخشند. در مورد دستور جلسه که حرمت است روز یکشنبه آقا ایرج همه ی آن هایی که باید می گفت را خیلی خوب بیان کردند، من یک مروری می کنم تجربه ی خودم در این زمینه. کلمه حرمت از حریم، احترام، حد مرز و حد حدود می آید همهُ ما این را می‌دانیم در این سه چهار روز آن هایی که سی دی حرمت را گوش دادند باری دیگر گوش بدهند و آن هایی که گوش ندادند حتمآ گوش بدهند. برای خودم این گونه بود که هر گوشه ای از زندگی خودم را که مشاهده می کنم می بینم به همین حرمت بستگی دارد و به هر نقطه از زندگی ام که نگاه می کنم اگر این احترام و حرمت نگه داشته نشود زندگی ام در هوا خواهد بود. در جاده وقتی رانندگی می کنیم نوشته حریم جاده و جاهایی نوشته ۳۸ یا ۶۰ یعنی کنار آن جاده و حریم نباید شما ساخت سازی انجام بدهید کنار جاهایی که سیلاب و رود خانه هست نباید ساخت و ساز انجام بدهیم و اگر این کار انجام بشود قطعآ ضرر خواهیم کرد. اگر می رویم کوه یا صحرا یا طبیعت، حیواناتی که آن جا زندگی می کنند مثلا سنگی را بردارید زیرش عقرب هست و عقرب نمی داند برنامه شما چه هست و فکر می‌کند که به حریمش تجاوز شده باید خوش شانس باشید که شما را نیش نزند. در مورد جسم انسان، من جسم خودم را که نگاه می کنم هر موقع که عدول کردم و بی احترامی کردم به جسم خودم به من ضربه زده حالا بی احترامی به جسم راه های مختلفی دارد یکی از آن ها برای خودم با مشروبات الکلی جسمم را نابود کردم و آن هم به من ضربه زد و زندگی ام را مختل کرد.

یادم می آید یک روز مشروب خورده بودم رفته بودیم سینما و هردفعه که یادم می آید استرس می گیرم چون خواهر و بچه های خواهر، پنج نفر را سوار ماشین کرده بودم در کیانپارس خیابان ۹ بالای ۸۰ تا سرعت تقاطع را رد کردم و حالا می گویم اگر در آن لحظه یک ماشین از مخالف می آمد خداقل دو نفر کشته می شدند. من بی احترامی کردم به جسمم چون از تعادل خارج بودم. پارسال پسر برادرم مشروب خورده بود با دوستش در جاده پدافند بر اثر بی تعادلی با سرعت خیلی بالا به جدول برخورد می کند ماشین واژگون می شود و دوستش فوت می کند و خودش از ناحیه گردن و مهره های آن آسیب می بیند و چهار ماه در بیمارستان تحت مراقبت بود و الان هنوز  اثرات آن و ترکش های آن به ما برخود می‌کند.در کنگره به من گفتند در مقابل راهنما باید مطیع باشی و گفتند وقتی روی صندلی می نشینید باید صاف بنشینید و گفتند در گنگره هر چه بهت گفتند باید بگویید چشم و اوایل کمی گارد می گرفتم فکر میکردم اگر گارد بگیرم من پیروزم ولی بعد فهمیدم نه من بازنده ام یعنی هر کجا که گارد گرفتم بازنده شدم هر کجا که بحث کردم بازنده شدم. کنگره روش زندگی کردن را به من یاد داد همه ما حساب و کتاب بلدیم دو دوتا چهارتا را می‌دانیم ولی وقتی به ما می گویند بیا این تراز نامه را در بیار آن جا استپ می کنم. من می دانستم زندگی چه هست ولی راه و روشش را نمی دانستم و من در کنگره آموختم. من الان در این سن دارم برنامه ریزی می‌کنم برای آینده ام بعضی وقت ها دوستان می گویند از ما که گذشته ولی این جا به من گفته شده جهان هایی بعدی هم وجود دارند. پس من اگر این جا حالم را خوب کردم و این جا باید در کنار  هم نوع خودم زندگی کنم در آرامش باشم در جهان های بعدی هم می توانم آرامش داشته باشم. گاهی وقت ها می روم سی دی هایی گوش می‌دهم مثل سی دی محبت، عشق و حس خدا شاهده یک سری درس ها را الان دارم یاد می گیرم و الان می فهمم معنی عشق و محبت چه هست تمام این ها را نمی دانستم و فکر می کردم می دانم و این مطالب را از  قوانین و حرمت هایی که در  کنگره به من گفتند یاد گرفتم، این مسیر را با امید خداوند دوست دارم ادامه بدهم چون می دانم پیروز این میدان خواهم بود. صحبت هایم را با یک شعر تمام می کنم که فکر می‌کنم برای من گفته شده.

( اگر حق را در خلق نیابی، بیابی خانه اما درب را نیابی ) یعنی اگر من خدا را در جماعت، انسان ها نبینم امکان دارد خانه را پیدا بکنم ولی در خانه را هرگز پیدا نخواهم کرد. به افتخار خودتان دست بزنید.


گروه سایت نمایندگی دانیال اهواز

عکس و تایپ : مسافر محسن - لژیون یکم

ارسال خبر: همسفر ابوالفضل

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .