جمعیت احیای انسانی کنگره 60 همراه با درمان افراد مصرف کننده به خانواده های آنها نیز آموزش هایی در رابطه با نحوه ی برخورد با بیمارانی که به این بیماری مبتلا هستند را می دهد. هر فردی که در این سازمان مردم نهاد برای درمان خود اقدام می کند از ابتدای کار می تواند با یکی از اعضای خانواده، دوستان و یا آشنایان خود این مسیر را آغاز کند. به این دسته از افراد که خود مصرف کننده نبوده اند و فرد بیمار را در طول مسیر درمان همراهی می کنند همسفر گفته می شود. شما را به خواندن دلنوشته از همسفر خاطره از نمایندگی حر در رابطه با تجربیاتشاز ابتدای ورود کنگره 60 دعوت می کنیم.
هم اکنون که در حال نوشتن هستم، مروری کوتاه به گذشته میکنم. اوایل ورودم به کنگره حس خیلی خوبی نداشتم و رفت و آمد برای من خیلی سخت بود، چون شرایط خوبی نداشتم تخریبهای مسافرم روی من خیلی تأثیر گذاشته بود.
جلسات را میآمدم، اما فقط نگاهم به ساعت بود که زود بگذرد. فقط دلیل آمدنم رهایی مسافرم بود و هیچ هدف دیگری نداشتم، فقط آمده بودم که مسافرم را همراهی کنم.
اما به مرور زمان جذب کنگره شدم و کنگره را به بهترین مهمانیها و دورهمیهای خانوادگی ترجیح میدادم، واقعاً مجذوب کنگره شدم. به مرور رفت و آمدهای خانوادگی را کم کردم، وقتم را برای آموزشهای کنگره میگذاشتم.
در سفر اول هیچ نوع خدمتی را انجام نمیدادم و فقط سیدیگوش میدادم و مینوشتم، که این کار باعث شده بود آموزش بگیرم. اما چون آگاهی نداشتم نمیتوانستم حرکت کنم، فقط در جا میزدم. اما زمانی که وارد سفردوم شدم با جان و دل آماده هر خدمتی بودم، قبل از خدمت کردن نیت میکردم و گره خیلی از مشکلات من باز میشد، هر روز بیشتر جذب خدمت میشدم و با جان و دل برای هر خدمتی آماده بودم، فرقی نمیکرد چه خدمتی باشد، فقط نیت خدمت کردند و دریافت انرژی و حال خوش بود. خدمت کردن برای کسانی که هم جنس من بودند حالم را خوب میکرد.
بعد از گذشت چند وقت از خدمتهای متنوع، جذب خدمت در گروه مرزبانی شدم. اما ترس مانع جلو رفتنم میشد، تا اینکه به ترسم غلبه کردم و اسم خود را برای کاندیدای مرزبانی دادم، برایم رأی آوردن مهم نبود و فقط با خود میگفتم مهم نیت است. من برای خدمت آماده بودم ولی اگر زمانش و روزیام باشد، در این جایگاه قرار میگیرم.
تا اینکه انتخابات شروع شد و انتظار به پایان رسید. من موفق نشدم که در این جایگاه خدمت کنم و فقط در دل با خود زمزمه کردم که حتماً زمانش نرسیده است. بعد از شمارش آرا، خانم آرزوی عزیز اسیسانت محترم فرمودند؛ سهم باران محفوظ است، قوت قلب گرفتم بقض گلویم را گرفته بود.
اما از اینکه خانم سمیرای عزیز که مشاوره تاز واردین من بودند و به من کمک کردند که جذب کنگره شوم و همینطور خانم مهرانگیز عزیز که هم لژیونی من بودند رأی آوردند بسیار خوشحال شدم و با خودم گفتم روزی این عزیزان بود که خدمت کنند.
این هفته قشنگ را به این عزیزان تبریک میگویم، بهترینها را برایشان آرزومندم خدمت در مرزبانی را دوست دارم، باز هم شرکت خواهم کرد امیدوارم یک روز هم، من حالخوش این خدمت را تجربه کنم.
در آخر هم از بنیانگذار کنگره 60، جناب آقای مهندس و خانواده محترمایشان تشکر میکنم و این هفته را به این عزیزان تبریک میگویم. از کمک راهنمای عزیزم خانم اکرم تشکر میکنم که همیشه قوت قلب و در کنار من بودند، بهترینها را برای ایشان آرزو میکنم.
نویسنده : همسفر خاطره ( لژیون چهارم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
2131