English Version
English

اطلاعات در مسیر دانایی

اطلاعات در مسیر دانایی

جلسه دهم از دوره بیست و سوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره 60؛ نمایندگی صالحی به استادی مسافر آبتین، نگهبانی مسافر محمود و دبیری مسافر یونس با دستور جلسه (وادی اول و تاًثیر آن روی من و تولد  پنجمین سال رهایی مسافر اردلان) شنبه 6 مهرماه 1398 ساعت  17 آغاز به كار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

برای انجام هر عملی نخست باید تفکر نمود، اولین وادی تفکر کردن را به ما آموزش می‌دهد، شباهت بسیاری بین آشپزی و تفکر وجود دارد همان‌طور که برای طبخ غذا احتیاج به وسایل و مواد اولیه داریم، پیش‌نیاز تفکر اطلاعات و آگاهی است در غیر این صورت نمی‌توان به نتیجه رسید در هردو مقوله بایستی هم مواد اولیه سالم را به همراه داشته باشم و هم هنر آشپزی را آموخته باشم در غیر این صورت به غذا دست نمی‌یابم؛ بنابراین وجود اطلاعات درست و نحوه انجام عمل مستلزم تفکر هست.

دستور جلسه هفته قبل صورت‌مسئله‌ی اعتیاد بود به این مفهوم که من می‌خواهم پیرامون اعتیاد و صورت‌مسئله آن تفکر داشته باشم، بدیهی است اگر اطلاعات صحیح نداشته باشم به نتیجه موردنظر نمی‌رسم درست مثل این است که با مواد اولیه فاسد بخواهم غذای خوبی طبخ کنم، کنگره 60 درباره اعتیاد اطلاعت درست را در اختیار من می‌گذارد اعتیاد را برای من درست تعریف می‌کند، می‌گوید اعتیاد جایگزینی مواد بیرونی به‌جای مواد شبه افیونی داخل بدن است و همین‌طور اطلاعاتی در دسترس من قرار می‌دهد که کدام‌یک از بخش‌های بدن من از کارکرد عادی خود خارج‌شده است و یا تئوری سیستم ایکس را مطرح می‌کند و اینکه چگونه می‌شود این سیستم را احیا یا درمان کرد و جهان‌بینی و ... را تعریف می‌کند و برای هرکدام ادله محکم می‌آورد که اصلاً چرا شربت تریاک؟ چرا با شربت متادون و یا مواد مخدر مصرفی خود شخص این عمل انجام نمی‌گیرد؟ چرا یازده ماه باید سفر کنیم؟

نخست اطلاعاتی در مورد اعتیاد در اختیار ما قرار می‌دهد، سؤالاتی را در ذهن ما به وجود می‌آورد و سپس ما را به تفکر کردن وا‌می‌دارد در آن زمان ما به فکر فرو می‌رویم و آزرده‌خاطر می‌شویم که چرا اصلاً به نتیجه نمی‌رسیم چراکه حتی خود من تفکر کردن را بلد نبودم، در کنگره 60 خیلی دقیق به مسائل پرداخته می‌شود و کلیات را هم توضیح می‌دهد و می‌توانیم به آن عمل کنم مثل این می‌ماند که برای بالا رفتن از پله‌ها نیاز نیست که تمام قوانین نیوتون و جاذبه را بلد باشیم صرفاً بالا رفتن از پله کفایت می‌کند.

مسئله درست فکر کردن و یا تفکر کردن نیز همین‌گونه است در وادی اول شرح داده است که آیا من اصلاً می‌خواهم که فکر کنم؟ به چه چیزهایی باید فکر کنم؟ به چه چیزهایی نباید فکر کنم؟ اگر کلیات را مشخص کنم کافی و مهم است که نخست من مشخص کنم که در چه نقطه‌ای قرار دارم و به چه نقطه‌ای از چه راهی می‌خواهم بروم اگر همین نکات را متوجه بشوم و رعایت کنم کافی می‌باشند و به‌مرورزمان تبدیل به انسانی متفکر می‌شوم و در زندگی از این قانون تبعیت می‌کنم اطلاعات درست را جمع‌آوری می‌کنم و در موردشان تفکرمی کنم ایشالا که به نتیجه نیز می‌رسم.

اعلام سفر مسافر:

آخرین مواد مصرفی تزریق هرویین مدت‌زمان سفر اول بیست ماه و 9 روز به روش DST با داروی OT راهنما  آقا آبتین سفر کردم هم‌اکنون پنج سال و ده روز است که از بند اعتیاد آزاد و رها هستم.

خلاصه سخنان استاد درباره مسافر:

اوایل باور درمان شدن اردلان برایم سخت بود کسی که باگذشت 10 ماه از سفرش همچنان چرت می‌زد و حال خوبی نداشت، ولی من همیشه ایمان داشتم که یک روزی حال اردلان خوب خواهد شد و همین‌گونه هم شد، پنجمین سالگرد رهایی کمک راهنما اردلان را به ایشان و خانواده محترمشان تبریک می‌گویم خوشحال هستم که در جمع ما حضور دارند، اردلان فرزند کنگره 60 است و یکی از شاگردهای خوب بوده و هست و انشا الله که خواهد بود، اردلان بعد از پایان سفر اولش در کنگره ماند و خدمت کرد و در آزمون کمک راهنمایی قبول شد و لژیون پرباری دارد و دو نفر از ره‌جوهایش در آزمون کمک راهنمایی قبول شدن و این بسیار خوشحال‌کننده است، به اردلان تبریک میگویم این روز عزیز را و امیدوارم مستدام باشد و به همه آرزوهایی که دارد برسد.

آرزوی مسافر اردلان:

آرزوی من این است که تمام کسانی که خواستار رهایی از بند مواد مخدر و یا سایر ضد ارزش‌ها هستند بتوانند راه را پیدا کنند و طعم شیرین رهایی و آزادی را بچشند.

خلاصه سخنان مسافر اردلان:

از اینکه در میان شما عزیزان هستم بسیار خوشحالم و این لحظه برایم خیلی ارزشمند است. برادر لژیونی‌های من حال آن روزهای من را دیده بودند و به راهنمای من می‌گفتند که نمی‌تواند سفر کند و من موقع ورود به کنگره حال خیلی بدی داشتم و مخاطب این حرف‌های من آن دوستانی یا همسفرانی است که تازه‌وارد کنگره شده‌اند و امکان دارد مسافرشان مشکلاتی داشته باشد و شاید اذیتشان بکند، زمان مصرفم هرویین و کراک تزریق می‌کردم، شیره، شیشه، حشیش هم مصرف می‌کردم و به‌جایی رسیده بودم که عزیزترین آدم زندگی‌ام که مادرم هستند وضعیت من را قبول نمی‌کردند حتی حاضر بودند که من دیگر بینشان نباشم که شاید هم من راحت شوم و هم مادرم، دنبال راه‌های مختلفی رفتم و از سال 84 تا سال 91 که کنگره را توانستم پیدا کنم راه‌های مختلفی را رفتم تا بتوانم ترک کنم، آن موقع اصلاً نمی‌دانستم درمانی هم وجود دارد، به این دلیل به کنگره آمدم که بگویم این راه را هم رفتم، بازهم نشد، چون فشار خانواده بر روی من بسیار زیاد بود، ولی آمدم و بعد از مدتی به ماهیت کنگره پی بردم و تازه فهمیدم که جایگاه واقعی من کجاست و توانستم با فرمان‌برداری خودم را بالا بکشم و این اتفاق ذره‌ذره می‌افتد و خوشحالم از اینکه در کنگره دوستانی را پیدا کردم که حتی عزیزتر از برادر هستند برای من که همیشه پشت من هستند، استادانی را پیدا کردم که حتی دلسوزتر از پدر برایم هستند که به من درس زندگی کردن را یاد دادند و این علمی است که هیچ کجا پیدا نمی‌شود امیدوارم که همه دوستان آن مسیر واقعی را پیدا کنند و در کنار هم به حال خوش برسیم و این مسیر را در جامعه رواج داده و به همه‌کسانی که خواستار رهایی از بند اعتیاد هستند نشان دهیم.

خلاصه سخنان همسفر:

خیلی خوشحال هستم که در بین شما عزیزان هستم و این روز قشنگ را با فرزندم جشن می‌گیریم، من نمی‌خواهم که بگویم باحال بد آمدم کنگره، من وقتی‌که به کنگره آمدم مرده بودم و یا فقط یک‌نفس خشک‌وخالی بود و حتی خواب و خوراک درستی نداشتم، یعنی خسته، ناامید، نالان و بی‌هیچ چاره‌ای آمده بودم به کنگره، اعتیاد مثل قطره آبی می‌ماند که نمی‌بینیم ولی قطره‌قطره می‌آید و به زیر خانه‌های ما می‌رود و پی خانه‌های ما را سست می‌کند و بر سرمان آوار می‌شود، خانه ما هم خراب‌شده بود و خانواده کوچک و سه‌نفره ما به شکل برخورده بودیم، شاید 16 سال شد که به دنبال راه چاره بودیم و هرکسی هرجایی را می‌گفت ما امتحان می‌کردیم، دکتر، روان‌پزشک، کمپ، کلینیک‌ها، همه این راه‌ها را رفتیم و یادم است که آخرین درمانگر پسرم به من گفت که دیگر بس است و پسرت را باید به حال خودش رها کنیم و بگذار که بعدازاین هر کاری را که دلش می‌خواهد، انجام دهد آخرش یا می‌میرد و یا درست می‌شود و این ضربه خیلی بدی به من زد و فکر کنم آخرین ضربه به من بود. پسرم روزی به من گفت که می‌خواهم برای ترک اعتیادم به کنگره بروم و من گفتم باشد من هم با تو می‌آیم حالا روش ترک کنگره به چه شکلی است و به من پاسخ داد که با شربت تریاک و من گفتم خدایا دوباره مواد؟ چون آن روزها با روش درمان کنگره آشنا نبودم.

بعضی وقت‌ها به فکر این می‌افتادم که من و دخترم مهاجرت کنیم و اردلان را رها کنیم ولی از ته قلبم راضی به این کار نمی‌شدم و عذاب وجدان داشتم و خودم را نیز مقصر می‌دانستم، شاید خیلی از هم‌سفرها نیز این حس من را داشته باشند و همش به فکر این هستیم که شاید یکجایی ما کوتاهی کردیم و آن موقع که اصلاً حال خوش نداریم همه تقصیرها را بر گردن خودمان می‌اندازیم که مسبب همه این‌ها خودمان هستیم.

تا اینکه به نمایندگی اقدسیه رفتیم، واقعاً آنجا برای من یک‌تکه از بهشت بود و انسان‌هایی را می‌دیدم که رها بودند و انسان‌هایی را می‌دیدم که می‌خندیدند و این برای من خیلی عجیب بود که این‌ها چگونه می‌خندند؟ چون من سال‌ها خندیدن را از یاد برده بودم و دوستان من یادشان است که من تا 4 ماه از بعد ورد به کنگره فقط گریه می‌کردم و از راهنمای پسرم می‌پرسیدم که چه خواهد شد؟ و او به می‌گفت که خوب خواهد شد و اردلان روزی راهنما می‌شود و این حرف‌ها خیلی مرا دلداری می‌داد و امروز من درکنگره هستم و به همراه پسرم خدمت می‌کنم و تا آخر عمرم نیز در کنگره خدمت گذار خواهم ماند.

تهیه گزارش و عکس: مسافر میلاد و مسافر امیر
ویرایش: مسافر یونس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .