اولین جلسه از دور چهل و پنجم سری کارگاه های خصوصی ویژه همسفران نمایندگی پروین اعتصامی اراک به استادی همسفر لیلا، نگهبانی همسفر ژاله و دبیری همسفر فاطمه، با دستور جلسه (وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من) روز دوشنبه درتاریخ 25 شهریورماه سال جاری راس ساعت ۱۶ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان لیلا هستم یک همسفر
قبل از هر چیزی خدا را بابت این جایگاه که بعد از مدتها دوباره تجربه میکنم شکر میکنم. از خانم سهیلا و خانم لیلا و خانم نسرین قدردانی و تشکر میکنم.
آنچه باوراست محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است؛ من که میگویم کلام خود نیست، بلکه فردیست در جمع بیکران هستی که باورش کار هرکس نیست. مگر معنای آن بداند که آن چیست...
به نظر من در مورد وادی چهاردهم واقعاً صحبت کردن خیلی سخت است، چه برسد به عمل کردن آن. به حرف و سخن نیست. اگر ما به متن و نوشتارهای این وادیها دقت کنیم میبینیم که هرکدام از آنها گرهگشای بخش عمدهای از مشکلات و گرههای زندگی ما هستند به شرطی که عمقی به آنها توجه کنیم و به عمل و اجرا دربیاوریم. برای درمان اعتیاد و یک زندگی سالم از وادی اول تا وادی آخر که به محبت ختم میشود باید به اجرا دربیاوریم و مانند یک دایرهای هستند که باز در انتها به هم میرسند و محبت و تفکر رابطه تنگاتنگی باهم دارند. تنها چیزی که انسانها را به هم متصل میکند محبت است.
ما دو نوع محبت داریم:۱-محبت عام ۲-محبت خاص
محبت خاص؛ ما تنها چیزهایی را دوست داریم که متعلق به خود ماست و از اولین و پایینترین سطوح محبت است که حتی برای موجودات پایین تراز انسان هم صدق میکند و این نوع محبت ربطی به دانایی ندارد. مثلاینکه من فقط خانه خودم را دوست دارم؛ فرزند خودم را دوست دارم و پدر و مادر و خواهر و برادر خودم را دوست دارم و...زیرابه خودم تعلق دارند. آیا خانه، پدر و مادر دیگران راهم دوست دارم؟
و اما محبتی که مربوط به این وادی هم میشود، محبت عام است. محبتی که من تمام موجودات، انسانها و کل هستی را دوست دارم و من از هیچچیزی بدم نمیآید؛ که رسیدن به این سطح محبت کار سادهای نیست؛ به حرف و سخن نیست، یک دنیایی است زیبا در پشت کوه تزکیه و تصفیه و رسیدن به دانایی و کسب معرفت و آگاهی است.
تا زمانی که وجودم پر از ناخالصی است هیچوقت صدای زیبا و دلنشین محبت را نمیشنوم. تا زمانی که من پر از کینه، قضاوت، حسادت و حسهای آلوده و منفی و پر از هیاهو و ناآرامی و فکرهای منفی هستم، هرگز صدای زیبای محبت، صدای زیبای آب، دشت، بلبل، باران و رعدوبرق و... را نمیشنوم؛ مانند صدای تیک، تیک ساعت که وقتی در روز شلوغ است ما متوجه صدای ساعت نمیشویم ولی در شب چون آرام است خیلی راحت صدا به گوش ما میرسد؛ که این شلوغی همان درون من است؛ که از همهچیز بدم میآید و وقتی هوا سرد است گلایه میکنم چرا هوا سرداست، یا هوا گرم است؛ یا چرا باد میآید؛ مدام در حال گلایه و شکایت هستم چون در ضد ارزشها غرق شدم، ولی زمانی که خودمان را تزکیه و پالایش دادیم و آرام شدیم؛ آن موقع برای دیگران، دشت، صحرا، درختان، گل و گیاه و... ارزش قائل هستیم و دیگر درختان را قطع نمیکنیم، آشغال بیرون نمیریزم و تمام هستی را دوست میداریم و از آنها لذت میبریم.
در این وادی در مورد مثلث عشق صحبت میکند که برای رسیدن به عشق واقعی باید این سه ضلع را فهمید و آموخت؛ که یک ضلع آن سایههاست؛ که شرط اول عشق باید چیزی وجود داشته باشد تا عاشق و معشوق معنا و مفهوم پیدا کند؛ که بدون وجود سایهها عشق هیچ مفهومی ندارد.
ضلع دیگر جاذبه است؛ که در جاذبه اگر چیزی را جذب کنی، چیز دیگری را دفع میکنی. مثلاً اگر دوستی و مهر و محبت را جذب کنی، قهر و کینه و دشمنی را دفع میکنی؛
ضلع آخر حس است؛ که حس اولین نیرویی است که عشق و عقل وایمان را بکار میاندازد؛ و حس اطلاعات را میگیرد و برای عقل میآورد و عقل هم آن را پردازش میکند.
ما سه نوع عشق داریم؛ عشق مخلوق به مخلوق. عشق مخلوق به خالق و عشق خالق به مخلوق؛ که دروازه ورود به قلب خداوند قلب انسانها و موجودات و کل هستی است؛ اما افرادی که دانایی ندارند با این افراد در مورد عشق و محبت صحبت کردن یک امری بیهوده است و فقط با کلمات بازی کردن است.
برای به دست آوردن عشق یا عاشق واقعی شدن باید از خود گذشت، باید ازخودگذشتگی داشت، باید خالص شد. باید چیزی از خود داشته باشی که بتوانی ببخشی؛ تا محبت و مهربانی نداشته باشی، نمیتوانی به کسی محبت کرد. عشق با درد و سوز همراه است.
البته سوختن به معنای خاکستر شدن نیست به معنای نور است. زمانی که میخواهند طلا را به عیار ۱۸ یا ۲۲ برسانند باید آن را ذوب کنند؛ انسان هم برای خالص شدن باید ذوب شود؛ یعنی ازخودگذشتگی داشته باشد و درد را تحمل کند. باید عشق بلاعوض به مخلوقین داشته باشد.
اگر به کسی محبت میکند منتظر پاسخ آن نباشد، به قولی باید در دلسنگ رفت تا آن جام نیمهخالی محبت ما پر شود. ما فکر میکنیم که فقط با جهانبینی و آموزش آن جام ما پر میشود ولی کافی نیست، بلکه با خدمت کردن؛ همراه با عشق و محبت پر میشود.
اگر فقط با علم و دانش باشد و بدون محبت باشد عاقبت خالی میماند. محبت یک عنصری است الهی و از خالصترین عناصر که در کنار هیچ ناخالصی جای نمیگیرد و برای رسیدن به آن راهی جز کسب معرفت و علم و آگاهی و رسیدن به دانایی و تصفیه و تزکیه وجود ندارد.
و در آخر؛ محبت اتفاق نیست، تقدیر نیست، محبت دامنه وسیع یک کمان بیانتهاست واقعی است، صوری نیست، اگر باشد حقیقت است و دیدن حقیقت چشم دل میخواهد به آن ارج بگذارید. با سپاس فراوان و تشکر از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان.
عکس:همسفر سارا
تایپ:همسفر لیلا
تنظیم و ویراستاری:همسفر اکرم
همسفران نمایندگی پروین اعتصامی اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
1016