سلام دوستان زهرا هستم یک همسفر
انسان بودن یعنی سپاس از هستی و قدرت مطلق
وقتی فکر میکنم میبینم آشنایی با وادی چهاردهم خیلی سخت است برای من که هنوز در وادی تفکر گیرکردهام و همیشه در این جنگ هستم که چرا هر چه داشتهام در اثر بیتفکری ازدستدادهام؟ درواقع من قبل از کنگره خودم را مجنون و شکستخورده میدانستم.
و حالا وقتی از من خواسته شد که در مورد این دستور جلسه دل نوشته بنویسم اگرچه سخت بود ولی در واقع تلنگری بود برایم که از عشق بگویم: اگر عشق نبود چه کسی میتوانست راهنمایم را مجبور کند که از تعلقات، راحتی و آسایش خود بگذرد و به من و انسانهایی که الآن و بعدها پا به حیات میگذارند خدمت کند! اگر این عشق نبود چه طور ازدیاد مییافتیم و اینهمه محبت را با امواج نور و صوت در کنگره دریافت میکردیم!
خدا را شکر زخمهایی که با قصور و بیتوجهی به خودم زده بودم اکنون با عشق راهنمایم در حال خوب شدن هستند و من پرواز در بیکران را در وجود خانم صبای نازنین میبینم!
وقتی خوب فکر میکنم میبینم من همیشه عاشق قدرت مطلق بودم اما هیچگاه رضایت و لبخند شادی بر لب نداشتم، عشقی به بندگانش نداشتم و اشکال را در اطرافیانم جستجو میکردم؛ اما مگر میشود عاشق خدا بود و مخلوقین خدا را دوست نداشت!
راهنمایم چه زیبا به من آموخت عشق را زمانهایی که برای رهایی رهجو هایش به آکادمی میرفت عشق و محبت را در چشمها و حتی قدمهایش میدیدم که مثل پرندهها میشد و باذوق قدم برمیداشت و با اشتیاق سخن میگفت و این همان است که میگویند قدرت مطلق عاشق تو میشود و هم تو عاشق هستی میشوی و گویی دیگر هیچ خواستهای نداری و تسلیم او هستی.
راهنمایم از خدمت میگفت از اینکه حتی به کسانی که به شما ظلم کردند عشق بورزید مگر میشود به کسی که به تو آسیبزده عشق ورزید! و خورشید شد و نور را به تمام هستی تاباند!
اینجا بود که تازه فهمیدم انسان بودن یعنی قطرهای از هستی و لایتناهی و باید الفبا را بیاموزی و بفهمی هر بیخانمانی عشق است.
هستی، زمین، آسمان و همه موجودات عشقاند و این را مدیون کنگره و راهنمایم هستم و شکر میکنم و مینویسم: اگر خواستی بنویسی محکم بنویس و بدان درون خودت هر وقت که باشد میتوانی باسخاوت بیشتر بر قلم برانی و چون قلمت از تو فرمان میگیرد مانند شمشیری بر قلبهای تشنه وارد میشود و بهجای دریدن سیراب میکند و از سیراب شدن جهانی به گلستان تبدیل میشود و تو خود میدانی حقیقی بودن درسی ندارد! خوشا به حال آنکس که میدهد و منتظر نمیماند کسی او را با الفاظ، دلخوش کند.
نگارنده: همسفر زهرا عضو لژیون سردار
تهیه مطلب: همسفر سولماز
ارسال: همسفر لیلا
- تعداد بازدید از این مطلب :
489