لطفاً خودتان را بهرسم کنگره معرفی کنید؟
سلام دوستان مریم هستم همسفر امید، مصرف ده سال، آخرین آنتی ایکس مصرفی شیشه، حشیش، شیره، هروئین، قرص. چهارده ماه سفر کردیم به روش dst با شربت ot به کمک راهنمایی آقا موسی و خانم مستانه، ورزش والیبال، دارت. در حال حاضر سه سال و چهارده روز است که آزاد و رها هستیم.
تاکنون چه جایگاههایی را تجربه نمودید و دوست دارید در آینده در چه جایگاهی خدمت کنید؟
من جایگاه مشاوره تازه واردین، دبیری و نگهبانی را تجربه کردم و در حال حاضر در جایگاه مرزبانی پارک پامچال قزوین در حال خدمت کردن هستم. دوست دارم در آینده مرزبان شعبه باشم و بعد اگر خدا بخواهد امسال شال کمک راهنمایی را دریافت کنم و جایگاه کمک راهنمایی را تجربه کنم.
خدمت ازنظر شما یعنی چه و چرا در پارک جز خدمتگزاران هستید؟
خدمت ازنظر من کمک کردن به انسانهای شبیه به خودم هست که درمردابی دستوپا میزنند و هیچ راه نجاتی ندارند من با خدمت کردن به این افراد و نشان دادن راه میتوانم یک فرد مؤثر در این راه بزرگ باشم. من جز اولین کسانی بودم که در افتتاح پارک حضور داشتم و عضو گروه والیبال بودم و فکر میکنم به همین دلیل جز خدمتگزاران پارک انتخاب شدم.
قبل از ورود به کنگره در زمان مصرف مسافرتان هم ورزش میکردید؟
خیر به دلیل وجود نوزاد کوچکم هیچ ورزشی انجام نمیدادم ولی قبل از ازدواجم عضو گروه والیبال دبیرستان بودم و علاقه زیادی به والیبال و هیجانش داشتم .
از دید شما چشمانداز ورزشهای مختلف در پارک چگونه است؟
به نظر من هر ورزشی در پارک یک درس بزرگ برای رهجو یا آن بازیکن دارد که خودش باید از درون خودش آن را پیدا کند. مثلاً خود من در ورزش دارت، تمرکز کردن، در تنیس روی میز دقت بالا بهعکس العمل حریف و در والیبال به تاک تیک بالای بازیکنها دقت کردم و به این نتیجه رسیدم که هر ورزشی چه فلسفهای درون خودش دارد.
با توجه به فضای باز پارک، خط قرمز و حرمت یک همسفر برای ورزش کردن در پارک چیست؟
به نظر من در پارک خط قرمزها همان حرمتها و قانون همان شهر هست و به نظر من در شهر قزوین به دلیل وجود مردم مذهبی باید طبق اصول و قوانین همین شهر پیش رفت و سعی کنیم از خط قرمزها عبور نکنیم چون پارک یک محیط باز است و مردم عادی هم در آنجا ورزش میکنند و ممکن است عبور از خط قرمز باعث آزار افراد دیگر شود و این موضوع برای اسم و نام کنگره شصت صورت خوشایندی ندارد.
در این جایگاه چه شناخت بیشتری از خودتان پیدا کردید؟
زمانی که این خدمت به من واگذار شد در ناامیدی و رنج و غم زیادی به سر میبردم و بهتازگی مادرم را ازدستداده و در غم و اندوه خودم غرقشده بودم من شناختی که نسبت به خودم پیدا کردم این بود که میتوانم قوی و صبور باشم و به زندگی ادامه بدهم و به انسانهای دیگر کمک کنم و این حال من را بهتر کرده است البته همه اینها را مدیون آموزشهای کنگره هستم.
چگونه میتوانیم درزمینهٔ ورزش به رشد جهانبینی خود در جهت مثبت کمک کنیم؟
من وقتی به تکتک همسفرها دقت میکنم احساس میکنم همه آنها سعی و تلاش میکنند تا با تغییر دادن خود جهانبینی خودشان را رشد دهند مثلاً تمامی ورزش بانها، مثل یک لژیون قوی عمل میکنند و تمامی اعضای گروهها پیرو خط سرپرستهای هر گروه هستند و مثل قوانین لژیون عمل میکنند. تمامی قانونی که در شعبه اجرا میشود ما سعی کردیم در گروههایی که داریم اجرایی کنیم و به نظر من تقریباً موفق هم بودهایم.
نظر شما در مورد اینکه درکنگره جایگاه، افراد را انتخاب میکنند و نه افراد جایگاه را چیست؟
من به این جمله ایمان و اعتقاد کامل دارم که در مسیر حرکت کردن و جز خدمتگزاران واقعی و بدون حاشیه بودن سکوی پرتابی میشود برای انتخاب جایگاه بالاتر. من اعتقاددارم هر کاری که درکنگره انجام میدهیم یک نفر سومی ما را کمک میکند تا به جلو و جایگاههای بالاتر هدایت شویم.
چه انگیزهای باعث پذیرفتن این خدمت شد؟
اینکه با فوت مادرم من مسئولیتهای بزرگتری را بر عهده گرفتم که نیاز به انرژی بالا و سلامتی عقلی و جسمی بالا داشت با خودم که فکر کردم گفتم باید مثل یک مادر قوی و پرانرژی باشم و قوت قلبی برای خواهر کوچکترم و امیدی برای دختر کوچکم شوم و این انگیزه با کمک استاد بزرگم خانم ناهید شکل گرفت و البته با کمک خانم مستانه که من را خیلی دلداری میدادند، من شروع به حرکت کردم و هر هفته حالوروزم بهتر از هفته قبل می شد.
حس و حالی که در این خدمت تجربه کردهاید را میتوانید برای ما بیان کنید؟
این خدمت انرژی بالایی دارد و چون همسفرها با شور و شوق بالایی پارک را حمایت میکنند و بدون دغدغههای ذهنی چندساعتی به تفریح و بازی میپردازند حس و حال من را خوب میکند و همه همسفرها را عاشقانه دوست دارم.
بهترین خاطره از پارک و کلام آخر؟
خاطره زیاد دارم ولی یکی از بهترین خاطراتم این بود که یک روز خانمی از صبح با دخترش با دوچرخه دور میزد و رو به روی من میچرخید احساس کردم سؤالی دارد دخترش که دور شد بالاخره آمد و سؤالش را پرسید و گفت که اینجا چه خبر است؟ من کامل توضیح دادم و در آخر از او پرسیدم شوهرت مصرفکننده است، شروع کرد به گریه کردن و من آدرس شعبه را به او دادم ولی گفت میترسم فکر نکنم بتوانم بیایم و اگر دخترم قضیه را بفهمد چه و از این حرفها، و خلاصه منبعد از مراسم چهلم مادرم به شعبه آمدم و اولین کسی که چشمم به او افتاد همان خانم بود و نزد من آمد و گفت خانم مریم همسرم بهراحتی قبول کرد که به کنگره بیاید انگار منتظر یک دعوتنامه بود و من از صمیم قلب انرژی گرفتم و خوشحال شدم.
و کلام آخرم اینکه اول از جناب مهندس دژاکام نهایت تشکر و آرزوی سلامتی برای ایشان و خانواده محترمشان دارم و از آقا موسی و خانم ناهید و خانم مستانه عزیزم تشکر میکنم و امیدوارم در این مکان مقدس خدمتگزار خوبی باشم.
تنظیم و ویراستاری: همسفر مریم، لژیون اول
تایپ: همسفر زهرا، لژیون اول
شعبه دهخدا قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
3010