English Version
English

کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ بنیان کنگره 60 (جشن)

کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ بنیان کنگره 60 (جشن)
جلسه چهارم، از دوره شصت و چهارم سری کارگاههای آموزشی کنگره 60، با دستور جلسه بنیان کنگره 60، در روز چهارشنبه 97/9/14  با استادی و نگهبانی مهندس و دبیری مسافر میثم راس ساعت 9:45 آغاز به کار نمود.
این جلسه با اجرای مراسم تولد به مناسبت 21 امین سال تولد مهندس و همچنین همزمان با آغاز هفته بنیان کنگره 60 آغاز گردید.
 
سلام دوستان، حسین هستم یک مسافر. 
من هر کاری می کنم، آدم را غافلگیر می کنید. 
آرزوی من این است که بتوانیم به امید پروردگار و به کمک یکدیگر، آکادمی را تأسیس کنیم. 
 
سخنان استاد؛
امیدوارم حالتان خوب باشد، حال من هم بحمدلله بسیار خوب است. 
هفته بنیان کنگره 60 را به همه شما تبریک می گویم، هفته بنیان کنگره 60 به این معنی نیست که هفته تولد من است، گرچه این دو باهم برابر هستند، من هر سال تولد نمی گیرم، انشاء الله در سی امین سال رهایی، من تولد می گیرم. بنابراین هفته بنیان کنگره، برای این است که بچه های در مورد بوجود آمده کنگره صحبت کنند. 
تا موقعی که پیشکسوتان هستند، در جلسات صحبت کنند و مشارکت کنند و بگویند که چه اتفاقاتی افتاد، کنگره چطور بوجود آمد، چه زیبایی ها و چه مسایلی وجود داشت، تا بچه هایی که الآن در کنگره می نشینند، تصور نکنند که یک بودجه ای گرفته ایم و دولت هم پول داده و اینطور می چرخد! نسل های جدید باید بدانند که چه کار کردیم. بچه های قدیمی یکسری فوت کرده اند، یکسری ریش و موهایشان سفید شده است، همه باید بدانند و یکسری تجربه های نانوشته باید سینه به سینه منتقل شود. 
در این روز، رسم نیست که برای من پاکت بیاورید، فقط کسانی که من راهنمای مستقیم آنها هستم (کسانی که من راهنمای ایکس و سیگارشان هستم) یا دیده بانان که من راهنمای آنان هستم، می توانند به من پاکت بدهند. 
همه ی بچه ها در هفته ی لژیون مالی شاهکار کردند، این کار اصلاً سابقه نداشته است. وقتی می گوییم یک میلیارد یعنی 1000تا 1 میلیون تومان. وقتی می گوییم یک میلیارد تومان جمع شد، یعنی هزار نفر، نفری یک میلیون تومان داده اند و شده یک میلیارد تومان. وقتی می گوییم 10 میلیارد تومان یعنی 10هزار نفر، نفری یک میلیون تومان داده اند. صداسیما هفته ی عاطفه ها می گیرد و در مجموع چنین پولی جمع نمی شود، بعضی وقت ها جشن گلریزان می گیرند، طرف می گوید که من 100 میلیون تومان می دهم، ولی فردا دیگر خبری از او نیست. 
این سیری که ما طی کرده ایم، از سال 1377 تا به امروز است. از نظر علمی به کجا رسیده ایم؟ از نظر کشوری به کجا رسیده ایم؟ از نظر اینکه نظام و دولت به ما نگاه کند، به کجا رسیده ایم؟ آیا چیزی جز احترام، کار دیگری انجام داده اند. 
دیروز یک فیلم نگاه می کردم، برای کانادا بود، اعتیاد در کانادا. 50 سال از ما عقب تر هستند. اصلاً اعتیاد را نمی شناسند، با چه مکافاتی توانسته اند، خانه های تزریق درست کنند، الآن 20 سال است که ما داریم با تریاک درمان می کنیم، نزدیک 10 سال است که با شربت تریاک درمان می کنیم. تریاکی که در جاهای مختلف آن را آتش می زنند و خیلی ها با آن مخالفند. 
می گویند که شغال مازندرانی را نگیرد دو سگ مازندرانی. شغال مازندرانی را فقط شغال مازندرانی می تواند بگیرد. شمشیر را شمشیر می برد، موادمخدر را موادمخدر درمان می کند. هر چه خواستند دارو برای درمان اعتیاد درست کنند، موادمخدر بود. هروئین ماده مخدری بود که برای درمان تریاک درست شد، هروئین ابتدا دارو بود. متادون، تبائین است و از مشتقات تریاک است. همۀ اینها خودشان مخدر هستند. ما 10 سال در کشورمان، سیستم با شربت تریاک درمان می کند و ببینید چقدر جلوی مشکلات را گرفته است، یک نفر تابحال اوردوز نکرده است. در این همه سال، جمعاً 20 سال، که با تریاک و شربت تریاک درمان می کنیم، یک نفر اوردوز نکرده است. در ونکوور کانادا، مرتب آمبولانس ها در حرکت بودند، یعنی مرتب اوردوزی ها را منتقل می کردند. 
یک مخدری به نام فنتامین درست شده است که 100برابر مرفین قدرت دارد و برای داروهای بیهوشی حیوانات است و این دارو را یک درصد می کنند و صدگرم ماده دیگری می زنند که دوز آن پایین بیاید و این ترکیب چون درست جور نمی شود، خیلی ها می میرند. 
اصلاً با شربت تریاک کسی اوردوز نمی کند. با متادون مرتب روزی 15نفر اوردوز می کنند. در دنیا عقلشان نرسید که متادون نباید شیرین باشد، این یک نکته خیلی پیش پا ، طنز و فکاهی افتاده است، چرا باید متادون شیرین باشد؟ خداوند هرچیزی که ضرر داشته و کشنده است، تلخ درست کرده است. در یک جلسه می گفتند که بهتر است این متادون را وانیلی کنیم یا با طعم توت فرنگی!!! چه فاجعه ای است، بخاطر اینکه در یخچال است و یک بچه بر می دارد و میخورد و چون شیرین است، همینطور می خورد و می میرد.

عرق ، یک چیز تلخ و بد است، مثل زهرمار. تریاک تلخ است، خیلی ها تریاک را می خورند، پس اگر متادون هم تلخ باشد، معتاد می خورد، معتاد به تلخی و شیرینی نگاه نمی کند، معتاد بدنبال نشئگی است و می خورد. مرتب گزارش داریم در بیمارستان ها که بخاطر مصرف متادون اوردوز کرده اند. وقتی تلخ باشد، بچه وقتی می خورد، سریع آن را بر می گرداند و نمی خورد. 
اگر ما در کشورمان شربت متادون را تلخ کنیم، خیلی کار ساده ای است. در الکل طبی، یک ماده ای می ریختند که تلخ بود تا نخورند. خب، در متادون ماده ای بریزید که تلخ باشد و خیلی ها نخورند و سوء استفاده نکنند. منظورم این است که این موضوع را دسته کم نگیرید، الآن 10 سال که کشور ما شربت تریاک را به بیماران می دهد، این گام بزرگی است. 
جزو آرزوها و خواسته های من است که ما در تمام کشورمان، همینطور که دی آی سی داریم و سرنگ ها را می گیرند، اتاقی درست کنند که هروئین و وسایلش باشد و شخص بیاید هروئین را آنجا بزند و برود. 
بهرحال این گام بزرگی بود که مسئولین کشور تصمیم گیری کردند و شربت تریاک را به بازار آوردند، امیدوارم باز تسهیلات بیشتری به این مسئله قائل شوند. 
این شربت تریاک که الآن وجود دارد، به این سادگی اتفاق نیفتاد، خیلی جلسات برگزار شد، خیلی مقاومت ها شد، حتی می خواستند در زمان رئیس جمهورهای قبل، شقایق الیفرا را بکارند، همه کارها تصویب شد و یکسری اساتید دانشگاهها نامه نوشتند به رئیس جمهور وقت که نباید این را بکاریم، اگر بکاریم اعتیاد زیاد می شود. همه امضاء کردند و من امضاء نکردم و گفتم مخالف هستم، گفتم ما باید این شقایق الیفرا را بکاریم، چون ما کلی دلار به کشورهای خارجی می دهیم، ما دارو می خواهیم. یکسری هم گفتند که شربت را ندهیم، تنها چیزی که باعث شد، شربت تریاک توزیع شود، بخاطر نتیجه عملکرد بچه های کنگره 60 بود. 
بچه های قدیمی، بنشینید و از گذشته بگویید، از قصه های قدیم بگویید، از حسین کریمی بگویید، از لشکری بگویید، از همه شان بگویید. هفته ی بنیان، برای همین هاست، نه برای جشن تولد من. آنها تا جایی که توانستند، همه کارها را کردند، نشان داد به ما کسانی که سقوط آزاد بودند، مردند. کسانی که سقوط آزاد بودند، برگشت خوردند و حتی در جایگاه دیده بانی هم بودند. ولی خب، آنها هم زحمت کشیدند و کنگره را جلو بردند. خیلی کسان بودند که در زمان سقوط آزادشان کنگره را گسترش دادند، کسی روش تدریجی قبول نمی کرد. 
برای چه شما رهجوهایتان را می آورید و من امضاء می کنم و گل رهایی می دهم؟ بخاطر اینکه در قدیم، خیلی ها سه ماهه، دو ماهه، قطع می کردند. این کار مثل کنترل کیفیت است. باید ببینیم شخص خوب شده یا نه، بعد دستور قطع بدهیم. 
یک نفر بود، در میدان انقلاب که بودیم، سه ماه تدریجی کار کرده بود و اسمش مهدی بود، خدارحمتش کنه فوت کرد. به او میگفتند: مهدی تدریجی. در تمام کنگره، یک نفر بود که فقط سه ماه تدریجی دوام آورده بود. بعد یک نفر یک نفر، جلو آمدند. می گفت لازم نیست، برای چی 10 ماه، برو قطع کن و قطع می کردند. 
خب، ما جا نداشتیم، پلمپ کردند، بازداشت کردند و ... تا به اینجا رسیدیم. آش می خواستیم برای افطار بخریم، پول نداشتیم. وضعیت از هرجهت تاریک بود. ولی خداوند کمک کرد به ما و بچه ها هم مقاومت و پایداری کردند. 
بنیان کنگره، یعنی پایه کنگره، من هستم و دیگران هم بوده اند. من اصلاً قصد نداشتم که بگویید هفته بنیان 21سالگی مهندس است و جشن بگیریم. بنیان کنگره، یعنی تولد همۀ ما. هر کسی که در کنگره است و به درمان می رسد، آن روزی که کنگره 60 بوجود آمد و هسته های اولیه بوجود آمد، باید راجع به اینها صحبت کنیم. من از تمام بچه های قدیمی می خواهم که خاطراتشان را تعریف کنند.
از محمد یابو که به او طوفان می گفتند، از حسین کریمی، از ستار، هیچ سانسوری نداریم، از همه تعریف کنید. اگر آنها نبودند، ما الآن اینجا نبودیم. از همۀ آنها به نیکی یاد کنید، خاطراتشان را بگویید تا همه بدانند. فراز و نشیب ها، مشکلات خودمان و خانواده هایمان، بگویید. 
از همه شما ممنونم، همیشه من را ذوق زده می کنید. 
خانم الهه از اصفهان می خواهند یک شعر بخوانند. (شعر) 
ادامه سخنان مهندس؛
ما را با بزرگان مقایسه نکنید خواهش می کنم. از چند نفر از دیده بانان خواهش می کنم، مشارکت کنند. 
آقای مجید سلامی؛
در ابتدا تشکر می کنم از آقای مهندس که وقت مشارکت به من دادند، بیست و یکمین سالگرد بنیان کنگره و سالگرد آقای مهندس دژاکام را خدمت خودشان و اعضای کنگره 60، خانواده محترمشان تبریک می گویم. همه از آقای مهندس می گویند، من می خواهم از خانواده آقای مهندس بگویم، خانم آنی که بیست و یکسال از حق همسری، امین، شانی و کماندار عزیز از حق پدریشان گذشتند و این حق را به تمام اعضای کنگره دادند و آقای مهندس برای همه ما پدری کردند، اگر ایشان نبودند، معلوم نبود که من الآن کجا بودم. خوشحال که 19 سال من را به شاگردی قبول کردند. امیدوارم عامل به تعالیم ایشان باشم. یک خاطره می گویم، ماه رمضان بود، پول نداشتیم، پنیر می خریدیم، با نخ قرقره پنیر را می بریدیم تا کوچکترین اصرافی نشود، یک روز آقای مهندس امدند و گفتند که امروز بروید و کباب بگیرید، گفتیم از کجا پول بیاریم؟ گفتند من پولش را من می دهم، آن موقع سیگار هم می کشیدیم، من و بابک مشایخی رفتیم کباب گرفتیم، آقای مهندس نان را باز کردند و دیدند که کباب ها یخ زده است و حسابی برجک ما را زدند. 
یک خاطره دیگر، می خواستیم غذا بپزیم، آقای مهندس گفتند که چی بلدی درست کنی؟ من هم که تخم مرغ هم بلد نبودم، گفتم باقالی پلو. ایشان گفتند باشه، چی لازم دارید؟ با آقای مهندس دو نفری یک دیگ برنج درست کردیم، هر قسمت این برنج به یک شکل شده بود، یک جا سوخته بود، یک جا خمیر بود، یک جا آش ...
آقای امین دژاکام؛
هفته بنیان را به همه عزیزان، پدرم و خانواده تبریک می گویم که این لطف خداوند شامل حال ما شد و درمان و متد دی اس تی کشف شد و برای خود من هم مسیری باز شد که اگر نبود، راه به جایی نمی بردم. خاطره ای که آقای سلامی تعریف کردند، من به بچه های دانشگاه گفته بودم که انجیوی ما باقالی پلو می دهد، همه را دعوت کردم که برای صرف غذا بیایند، همه خوردند، حسابی شور هم شده بود. 
آقای علی خدامی؛ 
من هم بیست و یکمین سال رهایی آقای مهندس از اعتیاد و هفتمین سال رهایی از سیگارشان را تبریک می گویم. واقعاً خداوند سایه شما را از سر ما کم نکند، انشاء الله که جشن بنیان را در آکادمی بین المللی علوم کنگره 60 بگیریم. 
آقای علی اشکذری؛ 
من الآن در این مدتی که کنگره هستم، انگار روز قبل آمده ام اینجا، انگار روز اولم هست که به اینجا آمده ام. خاطرات روز اولم برای من تداعی شد. من خودم خاطره بودم. فکر می کنم، سیر زمان در کنگره، تعریفش با بیرون از کنگره، فرق می کند. انگار همین دیروز بود. امیدواریم بتوانیم سالهای سال کنار آقای مهندس حضور داشته باشیم و تمام دنیا از علم کنگره بتوانند استفاده کنند. 
خانم کماندار؛ 
من هم بیست و یکمین سال رهایی پدرم را تبریک می گویم و خوشحال هستم که امروز اینجا هستم. 
آقای سعید نمکی؛ 
تبریک می گویم و این تبریک برای قدرت بخشیدن به حیات انسانهاست. انشاء الله که خداوند آقای مهندس و خانواده ایشان را برای ما حفظ کند. یک خاطره بگویم، من سفر اول بودم، اصولاً روش کنگره، الگویی است. یکی از عزیزان دیده بان بود، من سعی می کردم از ایشان الگو بگیرم، در جلسه مشارکت کرد و در آخر مشارکت گفت که یک جک بگویم که فضای جلسه عوض شود. گفت: یک روز، یک مگس افتاد در توالت و گفت منو این همه خوشحالی محاله. مقصود این بود که این همه مشکلات در کنگره بود، کسانی که بودند و آقای مهندس، با قدرت ایستادگی کردند و امروز شاهد این نظم و پایداری هستیم. 
آقای رضا ترابخانی؛ 
تبریک عرض می کنم خدمت آقای مهندس و خانواده محترمشان و تمام دوستان عزیز. از مهندس سپاسگزارم که یاد دوستان قدیمی افتادند. من زمانی که به رهایی رسیدم، مثل الآن نبود که شما دستور قطع بدهید، زمستان 79 بود، روز آخری که قطع کردم، یکی از بچه ها، یک کتاب به من داد و گفت یواشکی بخوان، در خانه باز کردم و دیدم (فقط برای امروز) است، خواندم و فکر می کردم این کتاب جواب سوالات و علایق من را می دهد، ولی ارتباطی با آن نتوانستم برقرار کنم. ما می گوییم کنگره مکان مقدس و امنی است، این قداست را ما با رفتار خودمان می سازیم. از حسین کریمی یک یادگاری خوبی دارم، چون در مشارکت ها، دلی صحبت می کرد و خاطره ساز بود. حسین کریمی میگفت: خماری ها، مسائل شیرین است. زمانی که من بیخوابی و بدن درد داشتم، فهمیدم که چرا باید آن را تحمل کنم، الآن کنگره این موضوع را علمی مطرح می کند و کاملاً باز می کند، ولی آن موقع این کلمه بسیار برای من کارساز بود.
آقای احمد حکیمی؛
این هفته را تبریک می گویم به آقای مهندس و خانواده محترمشان. آقای مهندس پیامی را نوشتند با این مضمون؛ هرکس می خواهد اقدام کند به رهایی یا سفر به یک مصرف کننده، باید صبر ایوب، شجاعت حسین ابن علی، مهر پیامبر و ... را داشته باشد. می بینیم که همه ی این نکته ها، از یک نقطه آغاز شد و ادامه پیدا کرد و هنوز هم ادامه دارد. با خودم می گویم که کنگره چقدر به من فرصت داد برای تغییر؟ یک زمانی تعداد نفرات خیلی کم بود و ایشان تجربیاتشان را برای سفر تدریجی انتقال می دادند و خیلی راهگشا بود. یکی از اعضا نزد آقای مهندس آمدند، من خدمت ایشان بودم، شخص گفت که من می خواهم یک انجیو تأسیس کنم و آقای مهندس با صبر و شکیبایی این شخص را راهنمایی کرد و مشاوره داد. من هم یک راهنمای سقوط آزاد انتخاب کردم، بعد از 20 روز به من گفت که سفر تدریجی چیه؟ بیا یک معجون قرص درست می کنم و بخور و ترک کن. من ، آقای خدامی و آقای ترابخانی، نسل اول تدریجی ها بودیم، وقتی هشت ماه از سفر تدریجی من گذشت، اینها می گفتند: که خوبی؟ دوباره مصرف نکنی! ما باید خیلی به این مسئله ارج بنهیم، کسانی که وارد کنگره می شوند، مسائل برایشان خیلی آماده است. باید شاکر خداوند و مهندس و تمام عزیزان باشیم. ما اگر اینجا هستیم، برای این است که یک فردی از جهان مخوف اعتیاد خارج شود. 
آقای سعید سبزه ای؛ 
بنده هم این روز و هفته را خدمت اساتید آقای مهندس، خانواده شان و سایر اعضاء تبریک می گویم. من اوایل سال 80 وارد کنگره شدم، دو نمایندگی بیشتر نبود، انقلاب مهدیزاده و سهروردی. تعداد خیلی کم بود. آخر جلسه هم لژیون ها تازه در حال شکل گرفتن بود. آقای مهندس خودشان در لژیون ها می نشستند. یادم هست که در نمایندگی انقلاب، از آقای ساسان حیدری سوال کردم و ایشان یک ساعت و 45دقیقه برای من صحبت کرد، خیلی هم خوب صحبت کرد، جواب های خوبی می داد، انشاء الله هرجا هستند، جایشان سبز باشد.  آقای خان، آقای حیدری، آقای کریمی انشاء الله این عزیزان سلامت باشند و کسانی هم که رفته اند، روحشان شاد باشد. 
آقای محمد صداقت؛
بنده هم این هفته را خدمت آقای مهندس و خانواده کنگره 60 تبریک می گویم. 
من یک راهنما داشتم، آدم خیلی خوبی بود، من با ایشان هم هروئین کشیده ام و هم تریاک مصرف کرده ام و عرق هم باهم خورده بودیم. من از مهدی معینی خیلی انرژی می گرفتم، امیدوارم همه ی این عزیزان موفق باشند و همه بدانند که این مسیر در گذشته خیلی ناهموار بوده و الآن هموار شده است. 
مهندس؛
یک خاطره از مهدی معینی، به او مهدی کتون هم می گفتند، چون کتانی می پوشید. می گفت: یک روز هروئین می کشیدیم، یکی آمد و با گریه گفت که بچه ها مادرم مرده، رفتیم بهشت زهرا و مرده را تحویل گرفتیم و بعد دفنش کردیم، آنقدر عجله داشتیم بخاطر اینکه برگردیم و دوباره هروئین بکشیم، اجازه ندادیم که هیچکس بیاید و خودمان مرده را روی دست گرفتیم و با خواندن لااله الا الله، او را داخل قبر گذاشتیم و بعد فامیل های مرده آمده بودند و می گفتند که مرده ی ما کجاست؟ ...
آقای علیرضا زرکش؛
بزرگی کار سختی است، بعضی ها بزرگ خودشان هستند، بعضی ها بزرگ خانواده شان هستند. آقای مهندس این بزرگی را به شما تبریک می گویم و خوشحال هستم که در جمع شما بزرگان هستم.
روزهای چهارشنبه آقای مهندس پول برای آبگوشت خوردن جمع می کردند و کل کنگره را با 500هزار تومان آبگوشت می دادند، خود من از مخالفین جمع کردن پول بودم و امروز هم خودم مسئول پول جمع کردن شده ام. 
خانم شانی دژاکام؛
این موفقیت را به همه تبریک می گویم، کنگره در یک چیز تغییر نکرد به نظر من، از روز اول تا الآن و آن هم یک کلمه بیشتر نیست، محبت. قبل از تشکیل کنگره، خداوند محبتش و اساتید را برای خانواده من مشخص کرد و روز اول کنگره با اولین شمع و اولین عشق و اولین محبت، شکل گرفت و تنها چیزی خانواده ما را حفظ کرد، شما را حفظ کرد، محبت است. محبت، بهاء می خواهد، پدر من بهای این محبت را داد. هر کدام از ما، وظیفه مان این است که بهای این محبت را بدهیم. 
خانم آنی ؛
خوشحالم که در این جمع هستم. غافلگیر شدیم امروز. قبل از هرچیزی، تولد همسرم را تبریک می گویم، زحماتی که ایشان کشیدند و واقعاً زندگی را برای خودشان نخواستند، برای همه ی مردم خواستند. این خیلی زیباست که انسان قبل از اینکه به خودش فکر کند، به دیگران فکر کند و محبت درونش برای همه انسانها در نظر بگیرد، بخصوص مصرف کنندگانی که آمدند و رفتند و یکسری ماندند. کسانی که درک کردند، ماندند تا شاهد جهانی شدن این سیستم باشند. این مهم است که دیگران وقتی به این جمع نگاه می کنند، با یک نگاه تحسین آمیز نگاه کنند. فقط مهندس شروع کننده بود و هرکسی که یک سمتی در کنگره دارد، مطمئناً بخاطر یک عشقی بوده است که او را به اینجا کشانده است. اگر اغراق نکرده باشم، هیچ جمعی در دنیا به این شکل نیست. آرزوی سلامتی برای همه دوستان می کنم. دعای هر شب من این است که کسانی که این راه را پیدا نکرده اند، این راه را پیدا کنند و از این بیماری رها شوند. 
آقای کامران شریفیان؛ 
من ناخودگاه امروز یاد، روزهای سال 65 افتادم که هشت نفر بودیم و برای امتحانات دیپلم درس می خواندیم، از آن هشت نفر، فقط من ماندم. نمی دانم اگر آنروزی که صدای شما را پشت تلفن شنیدم، اتفاق نمی افتاد، سرنوشت من و خانواده ام چه بود. 
یادم هست که شما فرمودید، برو اصفهان و درمانت را شروع کن، من وقتی به اصفهان رفتم، آقای خدامی و بچه های تهران را دیدم، آن روز برای کلنگ زنی میرداماد، کل دارایی شعبه اصفهان، یک پیک نیک و کتری و قوری بود، خدا رو شکر امروز شرایط در اصفهان اینگونه است که هزاران نفر در اصفهان برای درمان فعالیت می کنند. از آقای جمال کبیررضایی، مهدی حسینی که سالهای سال این مسیر را طی کردند و این بستر را برای ما آماده کردند، یاد می کنیم. خداوند را شاکر هستم. از اینکه اجازه می دهید ما در کنار شما رشد کنیم، سپاسگزاریم. 
سخنان مهندس،؛ 
چون جشن بنیان کنگره است، جا دارد که از ستادمبارزه با موادمخدر تشکر کنیم. ما امروز هم در جایی هستیم که ستادمبارزه با موادمخدر در اختیار ما قرار داده است. هرکجا که مشکلی پیدا می کنیم، مدیرکل های ستاد، فوراً به ما کمک می کنند و کمک اینها بود که شربت تریاک را دادند. همچنین از وزارت کشور تشکر می کنیم، چون انجیوی ما از وزارت کشور مجوز دارد، آقای رحمانی فضلی گفتند: هر کمکی خواستید به من بگویید و ما به شما کمک می کنیم. این مسئولین عزیز خیلی به ما کمک کردند. قضات به ما خیلی کمک کردند، بچه هایی که می گرفتند و در دادگاه انقلاب می رفتند، قضات وقتی می فهمید که بچه های کنگره هستند، به آنها مساعدت می کرد. 
در این هفته، از بچه های قدیمی یاد کنید، ما بلک لیست نداریم، حتی آنها که رفتند، کمک شان را به کنگره کردند. حسین کریمی، امیر دارابی، ستار ، بابک مشایخی و ... همه در یک زمان به ما کمک کردند. آقای خان، مهدی سهیلی جایشان خالی است. مگر مهدی سهیلی و آقای خان کم برای کنگره زحمت کشیدند؟ اینها جایشان را به جوان تر ها دادند. من کسی را نمی شناسم که بد کنگره را خواسته باشد. 
بزرگترها و پیشکسوتان را مورد احترام قرار دهید، تمام راهنمایانی که دوره ی چهارساله شان تمام می شود، باید مورد احترام قرار بگیرند. اگر ما این احترام را به بزرگترها نگذاریم، فردا هیچ الگویی نداریم، فردا حرمت از بین می رود، فردا شما می شوید پیشکسوت، فردا شما می شوید حسین، اینها همه در گذر است. من دلم برای خیلی ها کم شده است. مثلاً همیشه سراغ مهدی معینی را می گیرم. من تابحال ندیدم کسی موادمخدر مصرف کند و بد باشد! همه بچه های با معرفت و با صفایی هستند. 

نام فایل

تاریخ

لینک

فایل صوتی سخنان مهندس

97/09/14

دانلود

نگارنده: مسافر احمد شریفیان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .