English Version
English

دلنوشته همسفران، آرزوی محالی که به واقعیت تبدیل شد.

دلنوشته همسفران، آرزوی محالی که به واقعیت تبدیل شد.

سلام دوستان حلیمه هستم یک هم‌سفر.

من قبل از ازدواجم اصلاً نمی‌دانستم همسرم یک مصرف‌کننده است و اصلاً در مورد مواد مخدر چیزی نمی‌دانستم. زمانی فهمیدم که دو سال از شروع زندگی مشترک ما گذشته بود و من مادر یک پسر کوچولوی نه‌ماهه بودم، نه راه پس داشتم نه راه پیش، نمی‌توانستم به خانواده‌ام چیزی بگویم زیرا می‌ترسیدم اگر بفهمند نگذارند من در خانه‌ام بمانم و مرا مجبور به طلاق و جدایی کنند. دوست نداشتم پسرم آواره شود و سردرگم بین من و پدرش بزرگ شود.

دندان روی جگرم گذاشتم و با گریه و ناامیدی فقط از خدا یک‌راهی می‌خواستم که همسرم خوب شود آرزو داشتم یک روز یک وعده‌غذا دورهم بخوریم، یک مهمانی بدون جروبحث و دعوا برویم و مثل خانواده‌های دیگر از زندگی لذت ببریم، ولی افسوس که برای من این آرزو محال و دست‌نیافتنی بود. چند سالی به همین منوال از زندگی ما گذشت پسرم بزرگ‌تر شده بود و یک دختر کوچولوی دوست‌داشتنی هم به خانواده ما اضافه‌شده بود و همسرم همچنان در تاریکی اعتیاد روزگار می‌گذراند و بچه‌ها بزرگ‌تر می‌شدند. کم‌کم به سنی رسیدند که تا حدودی متوجه می‌شدند که اوضاع زندگی ما با بقیه فرق دارد غم و ناراحتی را در چشمان فرزندانم می‌دیدم ولی کاری از دستم برنمی‌آمد.

خدا را شکر راه کنگره برای ما باز شد و اذن ورودمان به کنگره داده شد و حدود سه ماه هست که مسافرم به درمان و رهایی رسیده من و بچه‌ها هم به رهایی و آرامش رسیده‌ایم. اگر کنگره نبود و یا ما راه کنگره را پیدا نمی‌کردیم زندگی ما ازهم‌پاشیده بود و همسرم نمی‌دانم الآن زنده بود یا نه؟ احتمالاً اگر هم زنده بود شاید با آن تخریبی که داشت پیش می‌رفت الآن کارتن‌خواب شده بود. الآن در لحظه‌لحظه زندگی خدا را شکر می‌کنم در این مدتی که به کنگره می‌آییم و رهاشده‌ایم به‌اندازه تمام آن هجده سالی که از زندگی مشترکمان می‌گذرد از زندگی لذت برده و می‌بریم همه این شادی‌ها و لذت‌ها به برکت وجود آقای مهندس، کنگره و راهنمای عزیزم و خدمتگزارانی هست که زحمت می‌کشند تا من ره‌جو به آرامش و رهایی برسم که نور امید وزندگی به خانه من هم بیاید و با فرزندانم و همسرم از زندگی لذت ببریم.

حالا وظیفه من در قبال این خدماتی که در کنگره گرفته‌ام چیست؟ همیشه این تلنگر را به خودم می‌زنم که از کجا به کجا رسیدیم حالا من هم باید آموزش‌ها را کاربردی کنم خدمتگزاری خوب و بدون حاشیه در کنگره باشم. من از مدت‌ها قبل یک قلک برای هفته گلریزون کنار گذاشته بودم که بتوانم در این هفته گلریزون من هم سهمی هرچند کوچک در رهایی دیگران داشته باشم، زیرا من بخشش واقعی را از کنگره آموختم که من و مسافرم را بدون هیچ چشمداشتی به‌صورت رایگان با آغوش باز پذیرفت و اجازه داد ما هم به رهایی و آرامش برسیم و در کنار فرزندانمان از زندگی لذت ببریم. پس من هم وظیفه‌دارم دررسیدن به آرامش، درمان و رهایی دیگران سهمی داشته باشم. به امید روزی که دانش و علم کنگره جهانی شود و همه‌کسانی که خواهان درمان اعتیاد هستند به درمان و رهایی برسند و خانواده‌ها با آرامش واقعی در کنار هم زندگی کنند. انشالله

نویسنده: همسفر حلیمه (لژیون پنجم)

نمایندگی: همسفران شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .