English Version
This Site Is Available In English

معرکه‌گیری ریشه‌اش از ناآگاهی و نادانی است

معرکه‌گیری ریشه‌اش از ناآگاهی و نادانی است

جلسه دهم از دوره دوم کارگاه‌های آموزش خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی آبیک به استادی همسفر رقیه، نگهبانی همسفر گوهر و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکه گیری» روز دوشنبه 28  آبان‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

 خدا را شکر می‌کنم بابت این جایگاه که خداوند قسمت من کرد تا من هم در این جمع باشم. خدا را شکر می‌کنم به‌خاطر وجود مهندس حسین دژاکام بابت زحماتی که کشیدند و آموزش گرفتم. دستور جلسه امروز رابطه یادگیری و معرکه‌گیری است، یادگیری چیزی است که مهندس حسین دژاکام به ما آموزش می‌دهد با همین کتاب‌ها، جزوات و سی‌دی‌هایی که در اختیار ما قرار داده است. چیزهایی که به ما آموزش می‌دهند که چه کاری انجام بدهیم تا حالمان خوب شود.

معرکه‌گیری همان زندگی گذشته من بود. معرکه‌گیری ریشه‌اش از ناآگاهی و نادانی است؛ اما من قبل از کنگره فکر می‌کردم که عقل کل هستم، فکر می‌کردم خیلی می‌دانم، خیلی بلد هستم و در مقابل فکر می‌کردم مسافرم چیزی بلد نیست و نمی‌داند. خیلی تلاش می‌کردم اطرافیان را تغییر بدهم، اما نمی‌شد. وقتی امروز سی‌دی مهندس حسین دژاکام را گوش می‌کردم، فهمیدم که خودم از مسافرم خیلی بیمارتر بودم. این من بودم که باید سفر می‌کردم، این من بودم که باید درمان می‌شدم، مسافرم بنده خدا کاری با من نداشت، این من بودم که با او کار داشتم؛ زیرا می‌خواستم همه چیز بر وفق مراد من باشد.

اگر همه چیز خوب بود می‌گفتم: همه این‌ها را من برنامه‌ریزی کرده‌ام و اگر یک نقطه‌ای ایراد داشت مسافرم مقصر بود و آنجا معرکه‌گیری من شروع می‌شد و در نهایت چیزی که درست نمی‌شد هیچ، بدتر هم می‌شد و نتیجه‌اش شده بود اعصاب خوردی، تند حرف‌زدن، برخورد بد. مهندس حسین دژاکام در یکی از سی دی‌ها می‌گویند: آرام حرف بزن؛ اما من اصلاً بلد نبودم که آرام حرف بزنم. آن‌قدر که خشم داشتم نمی‌توانستم آرام و شمرده شمرده صحبت کنم؛ زیرا نیاز به توجه داشتم.

معمولاً یک روسری می‌بستم به سرم که توجه مسافرم را جلب کنم. اگر او یک کلمه حرف می‌زد من هزار تا حرف می‌زدم چرا؟ چون به من توجه نکرد و دعوا همان روز تمام نمی‌شد تا ماه‌ها دعوای ما ادامه داشت؛ چون محبت نبود، عاطفه نبود، عشق نبود. من ناآگاه بودم، کسی نبود اینها را به من یاد بدهد، هیچ‌چیز نبود، نه تلویزیون، نه گوشی، نه رفت‌وآمد. ریشه یادگیری آموزش گرفتن است؛ اما من الآن در کنگره آموزش گرفته‌ام. من در این یک هفته محک خوردم هم با دستور جلسه سیستم ایکس، هم به دستور جلسه معرکه‌گیری.

زمانی که با همسرم بحثم می‌شد یک انگشت اشاره به سمت او بود؛ اما این سه انگشتی که به سمت خودم بود را نمی‌دیدم؛ اما خدا را شکر که به کنگره آمدم؛ آموزش فقط در مدرسه و دانشگاه نیست. مهم این است که چشم‌هایت بسته نباشد، حس‌هایت بسته نباشد که متأسفانه من حس‌هایم بسته شده بود، اصلاً گوش‌هایم نمی‌شنید تا بخواهم صدای کسی را بشنوم؛ اما کنگره به من یاد داد که خودت را ببین، تمرکزت روی خودت باشد، روی خودت کار کن، زندگی‌ات را با زندگی دیگران مقایسه نکن، زندگی خودت را با خودت مقایسه کن. الآن با کسی کار ندارم و تمرکزم روی خودم است.

خدا را شکر می‌کنم که آموزش‌های کنگره من را به خودم نشان داد. معرکه‌گیری با یادگیری مانند کفه ترازو است، نگاه کنم ببینم کفه معرکه‌گیری سنگین‌تر است یا یادگیری؟ با صداقت بگویم که برای من معرکه‌گیری سنگین‌تر بود. وقتی که متوجه حقیقت شدم خیلی دردناک بود؛ اما درد این موضوع برایم از موضوع قبلی بهتر بود. از خداوند می‌خواهم تا آموزش‌های کنگره را به نحو احسنت درک کنم و در زندگی کاربردی کنم، آن چیزی باشم که خداوند می‌خواهد.

مرزبانان کشیک: همسفر آمنه و مسافر علیرضا
تایپ و ویراستاری: راهنمای تازه‌واردین همسفر زهرا
عکس و ارسال: مرزبان خبری همسفر آمنه
همسفران نمایندگی آبیک

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .