مسئله یادگیری و فراگیری تنها مختص درس و مشق و امتحان نیست.بلکه در تمام سطوح خانواده و جامعه هم وجود دارد.در بعد خلقت انسان که آفریده شده،اول آموزش بگیرد،بعد خدمت کند.این در تمام متون وجود دارد ودر کنگره ۶۰ مفهوم واژه یادگیری به مسئله آموزش و به دنبال آن که دانایی برمیگردد.
همه ما در حال یادگیری هستیم،و به طور اصولی زندگی خودش یادگیری است.یادگیری یعنی آن که بتوانیم هر سه مولفه مثلث دانایی(تفکر،تجربه،آموزش) را به تعادل برسانیم.مسئله دیگرمعرکهگیری که نقطه مقابل یادگیری است وریشه آن به جهل و ناآگاهی انسان ها و خود من برمیگردد.
زمانی که انسان مشکلات خود را که خودش با دستان خودش درست کرده را قبول نکرده باشد و دیگران را مقصر بداند ،وارد معرکهگیری میشود.برای اینکه ما وارد یک بازی شویم.گام اول فراگیری قوانین بازی است.فرقی ندارد،چه بازی باشد.مثلا در بازی شطرنج حرکت مهرهها یا کیش و مات کردن آن اولین قدم یادگیری قوانین بازی است.
اگر یادگیری نباشد،مطمئنا در جایگاه معرکهگیری قرار میگیریم و آن بازی برای مالذت بخش نمیشود.برای همبازی های خودمان هم مشکل درست میکنیم و خودمان هم کلافه میشویم.یا از خودمان قانون درمیآوریم و قوانین را زیرپا میگذاریم و آن بازی که لذت بخش بود،و آن بازی برای ما بیهوده و مزخرف میشود.
در کنگره ۶۰ ما یادگرفتیم که تمام مشکلات و بیچارگی ما در زندگی به دلیل اینکه قوانین زندگی را نمیدانیم و مدام در حال خطا و اشتباه قرار میگیریم و به طرف حاشیه میرویم و دائم نق زدنمان شروع میشود و مشکلات ما بیشتر میشود. در جهان بینی ما به دنبال فراگیری قوانین درست زندگی کردن هستیم.
وقتی که درست زندگی کردن را یاد بگیریم،دیگر معرکهگیری نمیکنیم.چون در جزوه جهانبینی جناب استاد امین مطرح کردند که مثلث (تفکر،آموزش،تجربه)این سه مولفه باید باشد،تا دانایی ما رشد کند.نیروهای منفی یا بازدارنده که حسهای منفی هستند به کمک حسی که همجنس خودشان است میروند و فرایند تخریب را به انجام میرسانند.
نیروهای بازدارنده، اصولاً دانایی موثر را هدف قرار میدهند.چون برای نیروهای منفی،عدم توانایی در انجام عمل سالم مهمتر است. قدرت تشخیص در مرحله دوم قرار دارد و اگر یک ضلع مثلث ما که تفکر یا تجربه و یا آموزش، با موازات هم رشد نکند، ما به آن دانایی موثر نمیرسیم و دانایی موثر،در درون مثلث دانایی قرار دارد.
مثلاً موقعی که من میدانم که فلان کار نادرست است و در عمل آن را انجام نمیدهم،یعنی من به آن دانایی موثر رسیدم.ولی اگر بدانم که آن کار انجام دادنش درست نیست،باز آن را انجام میدهم یعنی که به دانایی موثر نرسیدهام.
شخصی که مدام در معرکهگیری باشد، نمیداند که چگونه زندگی کند و چگونه با انسانها رفتار کند. ولی شخصی که به دنبال یادگیری باشد، میداند که چگونه در جامعه با اطرافیان رفتار کند. اگر درست نکردن را بلد نباشیم یک عده انسانها را گلچین میکنیم که ارتباط برقرار کنیم و همیشه خیال میکنیم که آگاهی زیادی داریم و بقیه چیزی نمیدانند.
ولی اگر درست فکر کنیم میفهمیم که دیگران دارند زندگی میکنند و این ما هستیم که مثل عنکبوت، در تار عنکبوت قرار داریم و از خیلی مسائل محروم هستیم. انسان موقعی این را متوجه میشود که از معرکه دور باشد و رشد کند و در مقطع آموزش قرار بگیرد.
انسان نمیتواند در جمع قرار بگیرد احساس میکند که تنها است و دیگران آن را درک نمیکنند واین بخش برمیگردد به یک سری چیزها که بلد نیست و شناخت کافی در آن مسائل ندارد. انسان باید جهانبینی را فرا بگیرد تا به نقطهای برسد که با انسانها زندگی کند و تعادل را پیدا کند و بداند که کجا محبت کند کجا ساده بگیرد و کجا ببخشد و کجا آموزش ببیند.
اگر انسان نتواند جهان بینی را بیاموزد واقعاً در عذاب است و در دنیای درون خود فشار به آن وارد میشود.در جامعه هم مجبور میشود که این فشارها را تحمل کند و مدام معرکهگیری میکند. برای همین به دنبال غیبت میرود که اوقات خودش را شیرین کند.
اوایل اوقات خوشی را رقم میزند و در ادامه به ناخوشی ختم میشود و شخص از آموزش دور میشود و در مرحله معرکه گیری قرار میگیرد. در معرکهگیری سه خصلت وجود دارد.(ترس،ناامیدی،منیت)فردی که معرکه گیری میکند،و منیت دارد باه خود را قبول نمیکند چون آن ترس را دارد که دیگران او را مقصر بدانند.
آن شخص از خواسته خود دور میشود و همیشه در حاشیه قرار میگیرد و ناامید میشود و در حال نق زدن است و حواس و تمرکز و آموزش ندارد و همیشه میخواهد انرژی دیگران را بدزدد و برای خود از آن طریق انرژی کسب کند.
منابع مقاله:
سیدی یادگیری و معرکهگیری
جزوه جهانبینی
سیدی غیبت از استاد امین
نویسنده: راهنما همسفر رقیه(لژیون سوم)
تایپ،ویرایش و ثبت:همسفر یلدا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
198