انسان از زمانیکه پا به عرصه حیات نهاد و بنده قدرت مطلق شد دشواریهایی را متحمل شد؛ برای اینکه بنده قدرت مطلق باشیم باید به فرمانبرداری از خداوند گردن نهیم و فرامین را اجرا کنیم؛ زیرا زمانیکه انسان بندگی خود را از دست بدهد و وارد ظلمت و تاریکی شود از دایره رحمت خداوند که پیشرفت، زندگی، حیات، دانایی و خلاقیت در آن جاری است به بیرون پرتاب شده، سرگرم مسائل عجیب میشود و در جهل و نادانی خود باقی میماند، همزمان، معرفت و شناخت خود را نیز از دست میدهد.
علم و دانش کلید معرفت است ولی باید دست کسی باشد که معرفت داند؛ زیرا انسانی که شناخت داشته باشد و تشنه باشد میداند که شدیداً به یادگیری و آموزش نیاز دارد؛ یکی از مهمترین نیازهای انسان تا لحظه مرگ نیاز به یادگیری است و اگر انسانی بخواهد به سطح انرژی بالاتری دست یابد و زیباییهای بیشتری را ببیند باید همواره بیاموزد؛ یادگیری علم در قالب آموزش قابل انتقال است و از شخصی به شخص دیگر وارد میشود؛ این آموزشها همواره در جمع و در گروهها و در کنار استاد و مربی اتفاق میافتد، تحولاتی را بهوجود میآورد و محصول دارد؛ اگر به کسی داده شود در او تغییر ایجاد میشود و اثر جادویی آن را احساس کرده است؛ میداند که بهوسیله آن میتواند پیچیدهترین مسائل را ساده کند. این افراد در مبحث یادگیری و زمانیکه باید بیاموزند نیروهایشان را متوجه خودشان میکنند؛ حتی زمانهایی مجبورند برخلاف خواستههای خودشان حرکت کنند؛ ولی چون از همان ابتدایی که بنده قدرت مطلق شدهاند، بندگی را با تمام وجود پذیرفتهاند و به درجه تسلیم و فرمانبرداری رسیدهاند؛ توانستهاند از خواستههای خود بگذرند و قدرتمند هستند تا بتوانند آموزش بگیرند.
در مقابل، افرادی که به معرفت و شناخت نرسیده باشند متوجه آموزش درست از نادرست نمیشوند و قدر و منزلت آموزشهای ناب و الهی را نمیدانند، قدرت تشخیص ندارند، خیلی وقتها مسیرهایی را در زندگی به امید شفا میروند ولی در این مسیر تلف میشوند؛ فردی که شناختی به دست نیاورده آموزشناپذیر است. حال چه تفکری باعث میشود یک فرد به این درجه برسد و یادگیری نداشته باشد و یا آموزشناپذیر باشد؟ همان تفکری که انسانها را سالیان سال در تاریکترین عصر برده است؛ اینکه همه چیز باید برای من باشد، همه باید در خدمت من باشند و همه برای من تلاش کنند؛ اگر انسان این تفکر را داشته باشد نه شیطانی لازم دارد و نه دشمنی، همین برای او کافی است؛ این تفکر، تفکر خودمرکزبین است.
یکی دیگر از دلایلی که با وجود آموزشهای درستی که در اطراف انسان وجود دارد یادگیری اتفاق نمیافتد و فرد سر گرم مسائل عجیب میشود؛ این است که گاهی انسانها میخواهند در همان جایگاهی که هستند بمانند و حقیقت وجودشان آشکار نشود؛ برای اینکه کسی حقیقت را متوجه نشود راهش این است که علم و دانش را هیچ وقت درک نکند و آن وقت است که خیالش راحت است، میتواند سر جای خودش بماند و هیچ تغییری در خود ایجاد نکند؛ به این دلیل در قدیم با رشد علم مخالفت میکردند ولی با رشد تجارت و چیزهای دیگر نه؛ چون رشد علم باعث میشد تمام چیزهایی که دروغین بود آشکار شود؛ همانطور که امروزه پزشکان با مبحث سم نزدایی مخالف هستند؛ چون به واسطه آن درآمد، قدرت و جایگاهشان را از دست میدهند.
مورد بعدی که خیلی هم اتفاق میافتد این است که گاهی ما انسانها با شکستهایی مواجه میشویم و در مواجه با شکستها و مشکلات به جای آموزش گرفتن و پیدا کردن راهی برای نجات از معرکه، معرکه جدیدی به راه میاندازیم؛ شاید در هر اجتماع انسانی، از مدرسه تا دانشگاه و هر جایی که تعدادی انسان با هم باشند مشکلات و مسائل و اصطکاکهایی بین آنها بهوجود بیاید؛ اما تاکنون از خود سؤال کردهام که این مسائل دامنگیر چه کسانی میشود و برای جلوگیری از آن، چه باید کرد؟ معرکهگیری، نقزدن و حاشیه، همه از نادانی و عدم شناخت من نشئت میگیرد؛ عده محدودی وارد این مسائل میشوند و آنها افرادی هستند که نیرویشان را صرف آموزش، یادگیری و خدمت نمیکنند و این افراد به صورت خودکار جذب مسائل منفی و نقد و بررسی دیگران میشوند؛ برای جلوگیری از این مسائل نمیتوانیم بگوییم عدهای که دور هم جمع میشوند و یک گروه را تشکیل میدهند بنشینید و از تجربیات یکدیگر استفاده کنند؛ باید به این افراد، آموزشهای یکسان و استاد داده شود وگرنه گروه، صرف اینکه گروه است هیچ اتفاقی برایش نمیافتد؛ خداراشکر این اتفاق بزرگ در کنگره برای گروه افتاده و هر گروه به صورت لژیون در کنار هم از منابع آموزشی استفاده میکند و در ادامه هر کدام به خدمت و ادامه آموزش خود میپردازند.
نویسنده: راهنما همسفر زهرا (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر نفیسه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون سوم)
ویراستار: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون شانزدهم)
ارسال: همسفر مینا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شیخبهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
327