در سال ۱۴۰۱ که وارد کنگره شدم، سه جلسه به عنوان مهمان شرکت کردم؛ اما به دلایلی نتوانستم ادامه بدهم. پس از دو هفته، به راهنمایم زنگ زدم و مانند بمبی منفجر شدم؛ شروع به صحبت و گریه کردم. راهنمایم در پاسخ گفتند: میدانستم که این اتفاق برایت میافتد و مرا تشویق کرد دوباره شروع کنم و به کنگره بیایم. به حرف او گوش کردم و به کنگره بازگشتم. در آنجا متوجه شدم که چقدر در اشتباه و تاریکی بودم و خدا را شکر کردم که دوباره به کنگره آمدم و نتایج بسیار خوبی گرفتم.
چند هفته بعد جشن گلریزان برگزار شد. از راهنمایم پرسیدم گلریزان یعنی چه؟ او گفت: گلریزان جشن مهربانی و بخشش است و هر چه بخواهی، حاجتت را از خدا میگیری. پرسیدم چه باید بکنم؟ او گفت که عضو لژیون سردار شوم. من خدا را شکر کردم و عضو لژیون سردار شدم و حتی پول لازم نیز رسید. همان جا از خدا خواستم که پسرم نیز راهش به کنگره باز شود. خدا را شکر که این اتفاق افتاد.
از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم که مکانی برای درمان بیمارانی مانند فرزندان ما و همسفران فراهم کردهاند. باز هم خدا را شکر میکنم و سپاسگزارم از او که این راه را برایم باز کرد. در این مسیر برای زندگی و خانوادهام تجربههای زیادی کسب کردم؛ اینکه توانستم بخشنده باشم و از تاریکی نجات یابم و به روشنایی برسم. پیش از آمدن به کنگره، زندگی برایم معنایی نداشت، چرا که همیشه نگران بودم و فکر میکردم: خدایا، برای حل مشکلاتم چه باید بکنم؟ برای مادر سخت است که ببیند فرزندش رنج میبرد. من این لحظات را تجربه کردم و همیشه از خداوند سپاسگزارم و از او میخواهم که همه جوانان را به راه درست و راست هدایت کند.
نویسنده: همسفر فاطمه لژیون راهنما همسفر مهدیه (لژیون دوازدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر لیلا لژیون راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
106